نقش پاکستان در مذاکرات صلح افغانستان: از کارشکنی به کارگشایی؟
۲۶ شهریور (سنبله) ۱۳۹۹ – ۱۶/ ۹/ ۲۰۲۰
آنچه در روند مذاکرات بین الافغانی قابل چشم پوشی نیست توجه به نقش و جایگاه بازیگران دخیل در این مسئله است. صلح افغانستان مسئله ای تک بعدی و مختص به افغان ها نیست. باید توجه داشت که پروسۀ صلح افغانستان به همان نسبت که به تعهدات و اصول مورد توافق در داخل افغانستان بستگی دارد، به تعهدات و پایمردی و همکاری هایی از جانب کشورهای همسایه و دست یابی به اجماع منطقه ای نیز نیازمند است. بنابراین در موضوعِ پایان بخشیدن به سال ها خشونت و جنگ در افغانستان، اهمیت کشورهای منطقه در امنیت و ثبات افغانستان، اگر نگوییم بیشتر، اما کمتر از نقش حاکمیتِ دولت افغانستان نیست.
چرا که در حال حاضر خشونت های گروه های تندور چون طالبان عاملِ ناامنی و بی ثباتیِ عمده در افغانستان است. گروه هایی که فعالیت آنها در کشورهای همسایه آشکار است. بنابراین می توان گفت، روندِ ایجاد و تداومِ صلح و امنیت در این کشور بسیار پیچیده و چندبعدی بوده و یکی از ابعاد آن توجه به نقش و اهدافِ بازیگران خارجی در این مسئله است.
در مسیر محقق شدنِ پروسه صلح افغانستان حضور یک کشور همواره به عنوان راه حلی برای گشایش باب صلح و ثبات در این کشور محسوب شده است و آن کشور جز پاکستان کشور دیگری نیست. یکی از مهره های خارجی مهم در روند صلح افغانستان بدون شک اسلام آباد است. پاکستان به واسطه همسایگی با کابل، حمایت های همه جانبه از طالبان و پناهگاهی امن برای این گروه، نقش بی بدیلی را در روند مذاکرات ایفا میکند. طی سال ها اسلام آباد نشان داده که راه حل بحران افغانستان تنها در دستِ پاکستان بوده و نقش این کشور برای صلح سازی نقشی کلیدی و حیاتی است.
چنانچه بسیاری از کشورهای فرامنطقه و منطقه همچون خود افغانستان نیز براین باور بوده و هستند که خواست و اقدامِ پاکستان در پیشبردِ مذاکرات صلح افغانستان شاه کلیدی بر قفلِ صلح و امنیتِ این کشور است. لیکن اسلام آباد هیچ گاه در پروسۀ صلح افغانستان از تمامِ توان و ظرفیتِ خود برای حل و فصل خشونت ها در این کشور استفاده نکرده و همواره با سیاست رفتار کرده است. اما به نظر می رسد در این برهه ی زمانی منافع استراتژیک پاکستان ایجاب می کند که با همتایان منطقه ای و بین المللیِ خود همراه شده و در جهتِ حل بحران افغانستان سیاستِ دنباله روی را پیش گیرد. این کشور همانگونه که در جنگ افغانستان نقش حیاتی و مهم دارد در پیشبرد صلح در این کشور نیز بسیار تأثیرگذار و تعیین کننده است.
بنابراین به نظر بسیاری تحقق صلح پایدار بدون همکاری و حمایت پاکستان امری بعید و یا شکننده خواهد بود. نقش برجستۀ پاکستان در سفرهای مکرر نماینده آمریکا به این کشور پیش از مذاکرات و حتی بعد از آغاز مذاکرات نیز خودنمایی می کند. همچنین از دیگر سو با درنظر گرفتنِ نفوذ و تاثیر سازمان اطلاعات پاکستان بر روی طالبان، عدم ورود پاکستان به موضوع و رایزنی با طالبان، می توانست احتمالِ عدم تشکیل گفتگوهای بین الافغانی را در پی داشته باشد. گرچه در گذشته (به دلایلی چون کشته شدن ملاعمر و ملااختر منصور، تنش های کابل و اسلام آباد، و غیره) پاکستان همچون اکنون تمایلی برای پیشبرد مذاکرات صلح افغانستان نشان نداد، لیکن درحال حاضر به نظر می رسد به بازیگری فعال و موثر در روند گفتگوهای صلح تبدیل شده است.
شاید بتوان گفت از یک سو فشارهای بین المللی و درخواست هایی از جانب قدرت های جهانی چون ایالات متحده، روسیه و چین از پاکستان و نشست هایی چندجانبه در همین راستا، دلیلی برای ورود پاکستان به مسئله ی صلح افغانستان بوده است؛ و شاید از دیگر سو بتوان نقش برجستۀ پاکستان را به چرخش سیاست های اسلام آباد در سوق دادنِ اذهان عمومی به سمتی دانست که در آن هدف پاکستان پناه دادن به گروه های افراط گرا و تروریستی و حمایت از آن ها نمی باشد. اما دررابطه با نقش این کشور در پروسۀ صلح افغانستان و ورودی مینجیگرانه و قهرمانانه آن برای مذاکرات صلح، نظراتِ گاه ضد و نقیضی وجود دارد:
- از دید برخیِ ناظران سیاسی حمایت پاکستان از طالبان طیِ سال ها (از زمان ورود ایالات متحده به افغانستان و سقوط حکومت طالبان)، در پیِ منافعِ ملی و منطقه ای خود بوده است. چراکه پاکستان می تواند از طالبان در جهتِ مقابله با جاه طلبی های هند، آرام کردنِ طالبان پاکستان به ویژه در مناطق قبیله ای تحت اداره فدرال این کشور و همچنین کنترل افغانستان، و به ویژه در رابطه با مسئلۀ کشمیر استفاده کند. اما به نظر می رسد با خروج نیروهای نظامی ایالات متحده، طالبان پاکستان نیز دلیلی برای خشونت نداشته و از این طریق اسلام آباد می تواند به پایان بی ثباتی های نشات گرفته از این گروه در پاکستان امیدوار باشد. همچنین از دیگر سو بازگشت ثبات و امنیت در افغانستان می تواند موجب بازگشت مهاجران افغان از پاکستان به افغانستان گردد. بنابراین چرخش سیاست پاکستان به عنوانِ تسریع کننده و تسهیل کنندۀ مذاکرات صلح افغانستان می تواند ضامنی برای منافع این کشور باشد.
- از دیگر سو به نظر برخی دیگر از کارشناسان، سیاستِ پاکستان در قبالِ افغانستان، یکی به نعل و یکی به میخ زدن است. به باور آنها آنچه پاکستان در افغانستان دنبال می کند: ۱-صلح در قالب یک تاکتیک و ۲-جنگ در قالبِ یک استراتژی است. بدین ترتیب هر دوِ آنها برای روابطش با افغانستان ضروری و غیرقابل چشم پوشی است و اکنون نیز به نظر می رسد زمان زمانِ به کارگیریِ تاکتیکی از صلح سازی و میانجیگری برای افغانستان است. لیکن در آینده باز هم شاهدِ بازگشتِ حمایتِ طالبان از جانب پاکستان و به کارگیریِ استراتژی جنگ و منازعه و بی ثباتی خواهیم بود. چراکه پاکستان برای منافع خود به ادامۀ جنگ، ستیزه جویی و افراط گرایی اسلامی نیازمند است. همچنین به باور این دسته از ناظران سیاسی پاکستان با تکیه بر سلاح اتمی و حمایت از جهادگرایان و افراط گرایان اسلامی دستِ برتر را در رابطه با برخی کشورهای منطقه از جمله هند دارد. این دو عامل سپرِ اسلام آباد در برابر جاه طلبی های کشورهای همسایه بوده و پاکستان را همچون اکنون یک قدم از کشورهای همسایه جلوتر نگاه می دارد. بنابراین اتخاذ سیاست هایی همچون تحریم طالبان از سوی پاکستان تنها حرکتی سیاسی برای انحراف افکار جهانی به سمتی است که پاکستان را بازیگری فعال و مسئول در حل و فصل مسائل منطقه ای نشان دهد.
به هر حال آنچه از شواهد امر بر می آید ظاهرا ترجیحِ پاکستان بر حمایت از جریانِ صلح سازی در افغانستان است. پشتیبانیِ مستمرِ پاکستان از طالبان امری قابل چشم پوشی نیست، لیکن به نظر می رسد در حال حاضر پاکستان در رابطه با طالبان با چالش هایی مواجه شده و به دلایلی تصمیم به تغییر مواضع همیشگی خود حداقل به طور مقطعی داشته است:
الف) تغییرات اخیر در هیات رهبری طالبان نشان از کاهش نفوذ این کشور بر این گروه است. ملابرادر به عنوان رهبر طالبان رابطه خوبی با اسلام آباد ندارد. پاکستان سال ۲۰۱۰ ملابرادر را به دلیل گفتگوها مخفیانه با کابل برای تسهیل مذاکرات زندانی کرد. همچنین انتخاب پسر ملاعمر به عنوان رهبر نظامی جدید که نمایندگی نسل جدید طالبان را دارد، نشان دهندۀ ظهورِ گروهی است که تمایلی به تسلط پاکستان بر این گروه ندارد. ب) چالش دوم پاکستان، تمایل طالبان به قطر است. این گروه در حال حاضر به قطر به عنوان ضامن منافع خود بیشتر از اسلام آباد توجه دارند.
چنانکه اخیرا نیز شاهدِ آن بودیم که در جریان رهایی زندانیان، طالبان خواستار آن بودند که زندانیان شان به قطر فرستاده شود و نه پاکستان. همچنین دفتر طالبان در قطر است و این گروه با دوحه از لحاظ جریان فکری مشابه است. علاوه بر دو عامل مذکور، خود پاکستانی ها نیز تغییراتی در دیدگاهشان نسبت به طالبان داشته اند. برخلاف دهه۱۹۹۰ که پاکستان خواهان حضور کامل و بی قید و شرط طالبان در کابل بود اما اکنون خواهان گروهی از طالبان هستند که به آنها اعتماد کامل دارند. گروه جدید طالبان خواستار استقلال خود از پاکستان هستند امری که چندان باب میل پاکستان نیست.