طالبان؛ عملی ساختن جهاد تدافعی با سپر دفاعی فقه حنفی، توجیهی شرعی برای خشونت طلبی
۲ مهر (میزان) ۱۳۹۹ – ۲۳/ ۹/ ۲۰۲۰
به باور برخی تحلیلگران سیاسی گروه طالبان فاقد یک بیانیه رسمیِ جامع در رابطه با اصول فکری و رفتاری خود است و بیشتر از آنکه خود را درگیرِ مباحث ایدئولوژیک و ایجادِ چارچوبی فکری از اندیشه های اسلام گرایانه سازند، رفتار خود را برپایه “عملگرایی” بنا کرده اند. بنابراین آنها یک محور فکری مشخص ندارند. به طور مثال، طالبان عباداتی چون نماز و روزه را بر مبنای فقه حنفی به جا آورده اما در موارد دیگر بر مبنای این فقه رفتار نمیکنند، به عبارت دیگر به صورت گزینشی و ابزاری از فقه حنفی استفاده می کنند. براین اساس، طالبان برای اینکه ماهیت خود را حفظ کنند به دین و مذهب متوسل شده اند. لیکن شاید بتوان فرضیه ای دیگر را نیز مطرح کرد مبنی بر اینکه سیاست طالبان بر پایه ی رویکردی “مخالفت گرایانه” و “واکنشی” است.
بدین ترتیب این گروه افراطی برای اتخاذِ تصمیم ها و متعاقبا اقداماتی از حملاتِ خشونت طلبانۀ خود، بیش از آنکه بر اصول اسلامی متکی باشد، با ارجاع به مخالفت های خود با دولت افغانستان به ‘عکس العمل’ دست زده و بیشتر “واکنش گرا” می باشند تا “کنش گرا”. به هر روی، به نظر می رسد با طرح مذاکرات صلح افغانستان و فراهم آمدنِ محیطی مناسب برای حضور در ساختار سیاسی، شاید طالبان این وضعیت را به نفع خود تغییر داده و برای تدوین قانونی مدون و نظام نامه ای قومی-مذهبی، درصدد تصویب ارزش های اسلامی مدنظرخود در قالب یک ایدئولوژی بر آید. چنانچه شاید بتوان گفت طالبان با به ارث بردنِ میراثِ جنگجویان خارجی در طی جهاد علیه شوروی، در پیِ گذار از رویکردی نظامی به رویکردی ارزشی و تزریق تدریجی اصول فکری خود است.
در همین رابطه می توان کمی به گذشته رجوع کرد: در واقع تهاجم شوروی مکانیسمِ متحدکنندۀ “جهاد تدافعی” را برای نئوطالبان فراهم کرد. با این حال، این جهاد عنصری بالقوه قطبی و متضاد را با خود به همراه آورد: مبارزان خارجی. آنها تفسیری تندرو و سلفی از اسلام را به جهاد افغانستان آورند که میزانِ مدارا و تحملِ آن نسبت به سنتِ حنفی اکثر افغان ها کمتر بود. در نتیجه آنها میراث دینی و فرهنگی افراطی تری را بر جای گذاشتند. آنها یک خصیصۀ خشک مقدس تری از اسلام را به افغانستان وارد کردند که دربرگیرندۀ ضدیت با تشیع، مخالفت با آداب و رسوم صوفیه، و گستراندنِ جنگ علیه مهاجم از دفاع نظامی به دفاع فرهنگی در برابر هجوم کافر بود. و امروز این میراث ایدئولوژیک با یک تاکتیک تشکل یافته است: بمبگذاری های انتحاری و کشتارهایی که به احتمال زیاد توسط مبارزان عرب به طالبان آموزش داده شده است.
بدین ترتیب در اواسط دهه ۱۹۹۰، زمانی که طالبان قدرت را به دست گرفتند، نظم را بر اساس نسخه خشن و سرکوبگرانه قوانین اسلامی وضع کردند. بنابراین می توان گفت طالبان با ترکیبی از میراثِ ایدئولوژیکی و تاکتیکی جنگجویان خارجی، اکنون لازم است جهت اجرایی سازی و پیاده کردن جهاد تدافعی، از دفاع نظامی به دفاع فرهنگی و نفوذ ارزش های خود پل زنند، و اکنون آن برهه حساس از زمان است که با قدرت یافتن طالبان در ساختار دولت گام بعدی را برای تحکیم و تثبیت خود برخواهند داشت. در نتیجه شاهد آن هستیم اکنون که طالبان از مرحله شبه نظامیگری به حضور در ساختار قدرت سیاسی و مسئولیت پذیری اجتماعی قرار دارد بیشتر از گذشته به قرائت های ایدئولوژیک متوسل می شود.
به طور کلی طالبان را نمی توان از یک نحله فکری خاص به حساب آورد. گرچه به گفته مولوی حسام، رئیس شورای اخوت اسلامی افغانستان: طالبان حرکتی است که از دل مدارس دیوبندی سر در آورده است. یعنی نسل و فکر دیوبندی است. اما طالبان بیشتر از اینکه دیوبندی عمل کند قشری و قبیله ای برخورد می کند. به نظر می رسد تحلیل پدیده طالبان و رابطه آن با مذهب را نمی توان بدون دگردیسی هایی که در دو سه قرن اخیر در مذهب حنفی به وجود آمده است تحلیل کرد. به عقیده تحلیلگران ریشه های شکلگیری طالبان به عقاید طحاویه بر میگردد. گروهی که یک قرائت افراطی از دین دارند. به هرحال، هرچند طالبان خودشان را به لحاظ مذهبی پیرو احناف راسخ العقیده میدانست اما در عمل بسیار متفاوت تر عمل میکنند.
به نظر می رسد یکی از فاکتورهای که نشان دهندۀ عدول طالبان از اصول فقه حنفی می باشد، توجه بیش ازحد طالبان بر مسائل قومی و عدم پذیرش برخی قومیت ها (چون هزاره ها و شیعیان و هزاره ستیزی) به دلیلِ شیعه بودنِ آنها می باشد؛ در صورتی که فقه حنفی اینگونه نیست. فقه حنفی دربرگیرنده تمام شریعت نیست و گاهی بنیان گذاران این مذهب برای حل مشکلات فقهی به فقه مذاهب دیگر حواله داده اند.در مجموع، طالبان جنبشی تحت سلطه پشتون ها بوده که قطب بندی قومی یک جامعه روستایی تحت لوای اسلام را در بر می گرفت.
به هر حال پیشبرد مذاکرات صلح مستلزم حل و فصل مسائلی کلی چون مسئلۀ شیعه و سنی است. لیکن به نظر می رسد طالبان از همان ابتدا این موضوع را با سیاستی هوشمندانه سربسته نگه داشتند. چنانچه در ظاهر با تمایل به پیشبرد مذاکرات بر پایه اسلام و دستورات اسلام، مقصود خود از شیعه و یا سنی بودنِ اسلام را سربه مهر باقی گذاشتند. لیکن اکنون به نظر می رسد طالبان به صورت قطره چکانی در حال نمایان ساختن عقاید خود می باشد. شاید بتوان گفت احیایِ مباحث شیعه و سنی و تاکید بر آنها می تواند روند صلح افغانستان را با شکست مواجه کند. چنانچه به گفته سرور دانش، این مسائل فضای دوستی، صمیمیت، وحدت و همگرایی موجود میان مردم افغانستان را مخدوش می سازد.
به هر حال همان گونه که از نامِ آن بر می آید، مذاکرات صلح افغانستان موضوعی با اهمیتِ سیاسی-امنیتی بوده و با تکیه بر اصلِ پایان خشونت ها، درصدد حل و فصل بحران ۲۰ ساله از جنگ های خانمان برانداز در این کشور می باشد. لیکن با گذشت ده روز از مذاکرات صلح به نظر می رسد جریان مباحث در مذاکرات در حال تغییر به سمتِ موضوعاتی برپایه دین و شریعت است.
اگر تا کنون قرار برآن بود که زیر چتر صلح سازی، مسائلی چون مذهب، قانون اساسی، حقوق زنان و اقلیت ها حل و فصل شود، اکنون این جریان تغییرکرده و طالبان هوشمندانه مبانی دینی و مذهبی را در راس کار آورده و ادامه مسائل را به حل و فصل این موارد موکول ساخته اند. چنانچه اخیرا در جریان مذاکرات تاکید داشته اند که فقه حنفی بنیاد مذهبی اصلی تصمیم گیری ها در مذاکرات صلح باشد و از مذاهب دیگر نامی برده نشود، این در حالیست که قانون اساسی افغانستان در ماده ی ۱۳۱ خود در کنار فقه حنفی، فقه جعفری را نیز به رسمیت می شناسد.
بنابراین با ارجحیت و اولویت دادن به موارد دینی، تمامیِ مسائل بشردوستانه و حقوق بشری و حتی قوانین اساسی در افغانستان تحت الاشعاع قرار خواهد گرفت؛ و این تاکتیکِ طالبان است. طالبان با اساس قرار دادن فقه حنفی درصدد تخریب وحدت اقوام و مذاهب و به دنبال آن از میان برداشتن آزادی مذاهب، آزادی بیان، آزادی اقلیت ها و پیش گرفتنِ قیام نظام اسلامی و جهاد می باشد.