سیر تکامل اسلام سیاسی در افغانستان-بخش سوم
۱۸ آذر(قوس)۱۳۹۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۸
رشد اسلام سیاسی در مقابله با مدرنیسم
قسمت اول این مقاله نشان داد که با وصف تلفیق قانونی دین و دولت در اسلام، قرنها تاریخ جوامع اسلامی مبیّن جدایی عملی این دو پدیده بوده است. این جدایی با بروز سیستم سیاسی ملت-دولت در جهان اسلام اختتام یافته و اسلام سیاسی به صورت مدرن آن به مبارزه آغاز نمود. در قسمت دوم مقاله، جریان تلاشهای امیر عبدالرحمان را برای ایجاد ملت-دولت در افغانستان، و بالاثر آن تولد اسلام سیاسی در این کشور را به بحث کشیدیم. ادامهی این بحث را در قسمت سوم دنبال میکنیم:
بعد از مرگ امیر عبدالرحمان خان در سال ۱۹۰۱ میلادی، تلاش جامعهی دینی در تحکیم موقعیت سیاسی شان در کشور همچنان ادامه یافت. امیر حبیبالله خان که به جای پدرش بر تخت سلطنت تکیه زد، روابط صمیمانه با قشر روحانی برقرار نموده و دخالت آنها را در امور دولتی به شدت افزایش داد. حبیبالله از یک سو با آشفتهگیهای سیاسی داخلی و از جانب دیگر با سیاست تهاجمی انگلیس در مرزهای جنوبی و شرقی کشور روبهرو بود و برای تحکیم قدرت خویش به سران روحانی کشور ضرورت داشت. از این رو، وی یک سیاست پان-اسلامیستی را روی کار گرفته و اقدامات زیادی را در راه حصول رضایت و تأیید قشر دینی روی دست گرفت. در زمرهی تلاشهایش در این زمینه، حبیبالله اولین بورد علما را تحت نام «میزان التحقیقات الشریعه» با اشتراک گروپ کوچکی از علمای دینی ایجاد نموده و آن را مسوول بررسی پالیسیهای دولتی برای حصول اطمینان از همسویی آنها با شریعت ساخت. [۱۵] این موضوع در تحکیم قدرت روحانیون نقشی بسزا داشت. پسر و جانشین حبیبالله، امیر امانالله خان نیز در ابتدا کوشید تا سیاست پان-اسلامیستی پدرش را دنبال و تشدید کند و خودش را به عنوان یک رهبر ضد امپریالیستی در جهان اسلام معرفی بدارد. وی با استفاده از یک روایت قوی ضد استعماری اسلامی، توانست افغانها را متحد کند و در جنگ سوم افغان و انگلیس به پیروزی سریع نایل آید و استقلال افغانستان را در سال ۱۹۱۹ رسماً از امپراطوری بریتانیا حاصل کند. [۱۶]
با این وجود، پس از تحکیم حاکمیت خود، امانالله به طرز چشمگیری تغییر مسیر داده و دست به یک کمپین انقلابی مشروطهخواهی، سکولاریسم، روشنگری و مدرنیسم زد. در این امر، شاه امانالله به شدت تحت تأثیر ایدیولوژی نهضت جوانان افغان که یک گروه جوانان تحصیلکرده و مدرنیست تحت رهبری محمود طرزی خسر شاهامان الله بود، عمل کرد. [۱۷] سیاستهای اصلاحطلبانهی امانالله همچنین متأثر از تحولات سیاسی در سایر مناطق جهان اسلام، منجمله مبارزات تجددگرایی مصطفی کمال در ترکیه و رضاشاه پهلوی در ایران، بود. در این جریان، پادشاه یک سفر طولانی به دور اروپا را انجام داده که از پیشرفتهای سریع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تکنولوژیک آن به شدت متحیر گشت. این تجربه، عزم امانالله را برای وارد نمودن سریع افغانستان به قرن بیستم و همگامسازی آن با پیشرفتها و ترقیات سایر کشور بیش از پیش راسخ ساخت.
امانالله در ابتدا در برنامهی اصلاحاتش به موفقیتهای دست یافت ولی به زودی سیاستهای شتابزده اصلاحیاش با عکسالعمل شدید جامعهی سنتی افغانی روبهرو شد. شاه متهم به غربزدهگی و تخریب دین و فرهنگ افغانی گردیده و پایههای مردمیاش را از دست داد. در بسیاری از مناطق کشور، سران قبایل با روحانیون یکجا شده و بر ضد دولت قیام کردند. به استثنای تعدادی از روحانیون در شرق کشور و به طور خصوصی، پیروان طریقت تصوف قادریه، که به پادشاه وفادار مانده و از وی حمایت کردند، سایر رهبران دینی در سراسر کشور بر ضد امانالله تحریک شده و ایستادند. البته در این جریانات، انگلیسها که خودشان را شکستخوردهی امانالله میدیدند، نقش بارزی داشته و عدهی زیادی از ملاها را بر ضد دولت تحریک و استفاده کردند. [۱۸] انگلیسها از بازیهای مختلف استخباراتی و سیاسی استفاده کردند و مردم سادهی افغانستان را قانع ساختند که امانالله و برنامههایش منجر به از بین رفتن تمام ارزشهای دینی و سنتیشان گردیده و شاه کشور را به سوی کفر مطلق سوق میدهد. [۱۹] شاه امانالله کوشید تا با استفاده از استراتژی «امتیاز و سرکوب» مخالفینش را آرام کند، ولی موفق نشد. امتیازاتی که وی به سران قبایل و رهبران مذهبی پیشنهاد کرد، نتوانست رضایت آنها را کسب کند، و اقدامات سرکوبگریانهاش نیز برای فرونشاندن شورشها کافی نبود. [۲۰] شورشها و قیامها روز به روز بیشتر و شدیدتر گردید تا آن که بالاخره شاه خود را در فرونشاندن آشفتهگیها و کنترل وضعیت شکستخورده یافته و تاج و تخت را در سال ۱۹۲۹ میلادی ترک کرد. با خارج شدن امانالله از صحنهی سیاست، حبیبالله کلکانی با گروه خود از شمال افغانستان کابل را تصرف و خود را امیر افغانستان اعلام کرد. وی کمتر از یکسال حکومت کرد تا این که نادرشاه با حمایت قبایل شمال و شرق کابل را تصرف و حبیبالله را خلع و اعدام کرد.
مبارزات تجددگرایانهی امانالله و شورشهایی که بر ضد آن به وقوع پیوست، تأثیر بسزایی در توسعهی اسلام سیاسی در افغانستان داشت. نقش علمای دینی در این شورشها خیلی متفاوتتر از شیوهی «سنتی» آن بود زیرا آنها نهتنها از نیروهای قبیلهای برای جلوگیری از برنامههای اصلاحطلبانهی امانالله در دفاع از اسلام حمایت کردند، بلکه تعدادی از علما خواهان نقش مستقیم در امور سیاسی گردیدند. در این میان، شدیدترین عکسالعمل دینی علیه شاه امانالله را فضل عمر مجددی، مشهور به نورالمشایخ، از خاندان تأثیرگذار مجددی نشان داد. مجددیها رهبران طریقهی تصوف نقشبندیه در افغانستاناند که از سلسلهی اصلاحطلب معروف قرن هژدهم اسلام، امام ربانی شیخ احمد سرهندی فاروقی نقشبندی، که خود به خلیفهی دوم اسلام عمر فاروق ارتباط خونی داشت، میباشند. [۲۱] فضل عمر با درگذشت برادرش فضلمحمد، معروف به شمسالمشایخ، در سال ۱۹۲۳ رهبری خانوادهشان را با اعراض لقب «حضرت شوربازار» به عهده گرفت.
مجددیها در ابتدا از امانالله، به دلیل موضعگیری ضد انگلیسیاش، حمایت کرده بودند. در واقع، حضرت شوربازار فضلعمر مجددی در سال ۱۹۱۹ شخصاً شاه امانالله را تاجگذاری کرده و بعداً از وی به عنوان یگانه حاکم مستقل در جهان اسلام که باید لقب خلیفهی اسلام را میگرفت، نام برد. [۲۲] ولی برنامهی نوسازی و غربزدهگی اجباری امانالله، مجددیها را مانند اکثر قشر روحانی کشور، از شاه دور ساخت. با تصاحب لقب «حضرت شوربازار»، فضل عمر مجددی شدیدترین منتقد امانالله شده و در جریان تبعید خودخواستهاش در هند بریتانیایی، همواره با شور و اشتیاق به تحریکات خود بر ضد شاه امانالله ادامه داد. [۲۳] وی همچنان در تبعید فعال ماند، ولی نه از حبیبالله کلکانی در زدودن شاه امانالله حمایت کرد و نه هم از نادرشاه در جنگ علیه حبیبالله کلکانی. اما بعد از این که مطمین گردید که نادرشاه در کابل به قدرت رسیده و موقعیت خود را تحکیم نموده است، از وی در برابر اخذ امتیاز سیاسی، حمایتش را اعلام کرد.
دخالت فضل عمر مجددی در سیاست با نقش سیاسی سایر علمای دینی قبل از وی تفاوتی بسزا داشت. همانطوری که قبلاً بحث شد، در طول تاریخ افغانستان، علمای دینی اکثراً درگیر مسایل معنایی و اجتماعی بوده و در سیاست دخالت چندانی نداشتند، با این استثنا که در جریان جنگها و تحولات عمدهی سیاسی، با حمایت و یا مخالفت از رهبران حکومتی، در صحنهی سیاسی کشور دخالت غیرمستقیم میکردند. برعکس، فضل عمر اولین رهبر روحانی افغان بود که سعی کرد نقش مستقیم در امور دولتداری ایفا کند، و این موضوع اساسی است که اسلامگرایی مدرن را از اسلام سنتی متمایز میسازد. و فضل عمر با احراز مقام وزارت عدلیه در کابینهی نادرشاه، دقیقاً همین کار را کرد. اهمیت این امر، که به صورت منطقی از سیاستهای امیر عبدالرحمان خان نشأت میگرفت، در تکامل اسلام سیاسی در افغانستان حیاتی بود. فضل عمر، با فرا رفتن از تأثیرگذاری غیر مستقیم بر سیاست و درگیر شدن مستقیم در آن، سنگ بنای اسلامگرایی مدرن را در افغانستان گذاشت. آستا اولسن تفاوت میان رفتار سیاسی فضل عمر و آن پیشینیانش را در نقل ذیل به زیبایی بیان میکند:
«در حالی که سایر رهبران مذهبی سنتی همواره سعی در دفاع از استقلال حریم مذهبی در برابر تهاجم دولت داشتند، فضل عمر اولین کسی بود که فهمید جدال دیگر میان «مسجد» و دولت نبوده بلکه بالای کنترل دولت است، و این همان چیزی بود که وی برای تحقق آن تصمیم گرفت. از این نظر، او اولین رهبر سیاسی-مذهبی در افغانستان بود.»[۲۴]
نفوذ سیاسی علمای دینی بر امور دولتی در زمان پادشاهی نادرشاه، و بعداً پسرش ظاهرشاه، همواره در حال رشد مستمر بود. نادرشاه در سال ۱۹۳۱ قانون اساسی جدیدی وضع کرد که در مقایسه با قانون اساسی ۱۹۲۳ شدیداً طرفدار دین بود. به عنوان مثال، قانون جدید پادشاه را ملزم میساخت تا سوگند یاد کند که طبق شریعت محمدی و قوانین اساسی کشور برای حمایت دین پرشکوه اسلام از هیچ اقدامی دریغ نکند. [۲۵] نادرشاه همچنان اولین سازمان ملی علما در افغانستان را تحت نام «جمعیتالعلما» تأسیس کرد و به آن وظیفه و صلاحیت مرور و کنترل کلیه قوانین و مقررات کشور را به منظور حصول اطمینان از همسو بودنشان با شریعت، سپرد. [۲۶] این سازمان جانشین «میزان التحقیقات الشریعه» بود که توسط امیر حبیبالله تأسیس و تا حدودی در زمان سلطنت امانالله نیز ادامه یافت. با این حال، برعکس میزانی که صرف یک مجمع کوچک مشورتی که اعضای آن توسط شخص شاه دستچین شده بودند، بود، جمعیت یک سازمان جامع ملی روحانی بود که از نفوذ سیاسی واقعی برخوردار بوده و میتوانست فشار قابل توجهی بر دولت وارد کند. سایر اقداماتی را که نادرشاه برای ادغام دین با دولت انجام داد، شامل موارد ذیل بود: واگذاری مسوولیت و صلاحیت تعمیل قوانین اسلامی در سراسر کشور به وزارت عدلیه، و برگزینی فضل عمر مجددی به پست وزارت عدلیه و دامادش فضلاحمد مجددی منحیث معین آن وزارت، تقرر چندین شخصیت مذهبی در سایر ادارات دولتی، و ایجاد ادارهی احتصاب (نوعی پلیس مذهبی) برای نظارت بر اتباع و حصول اطمینان از پایبندی دقیق آنان به اصول و مقررات اسلامی. [۲۷] در سالهای بعدی، بسیاری از رهبران دینی به مقامهای دولتی راه یافتند که از جمله میتوان از محمدصادق مجددی به حیث سفیر افغانستان در مصر، میاگل تگابی به صفت رییس جمعیت العلمأ، غلامنبی چکنور و شمسالحق به عنوان اعضای شورای ملی، عنایتالله ابلاغ به عنوان رییس استرهمحکمه و تعداد زیاد دیگر نام برد. [۲۸] به این ترتیب، برای اولین بار در تاریخ افغانستان مولویان و ملایان مناصب مهم دولتی را به عهده گرفته و دین مستقیماً در سیاست دخیل و با آن عجین گردید.
ادامه دارد
[۱] Asta Olsen, Islam and Politics in Afghanistan (Great Britain: Curzon Press LTD, ۱۹۹۵), ۳۳.
[۲] Ibid
[۳] Ibrahim Warde, “Historical Legacy and Theological Roots” (The Fletcher School of Law and Diplomacy, Tufts University, September ۲۴, ۲۰۱۲).
[۴] Ibid.
[۵] Ibid.
[۶] Ibid.
[۷] Malcolm Edward Yapp, “Contemporary Islamic Revivalism,” Journal of the Royal Society for Asian Affairs ۱۱ (۱۹۸۰): ۱۸۴.
[۸] Ibid.
[۹] John Murray, The Life of Abdur Rahman, Amir of Afghanistan, ed. Mir Munshi Sultan Mohamed Khan, vol. ۲ (London, ۱۹۸۰), ۸۰.
[۱۰] Olsen, Islam and Politics in Afghanistan, ۶۳.
[۱۱] Ibid, ۶۴.
[۱۲] Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan: Politics of Reform and Modernization, ۱۸۸۰-۱۹۴۶ (Stanford, CA: Stanford University Press, ۱۹۶۹), ۱۳۴.
[۱۳] Olsen, Islam and Politics in Afghanistan, ۶۴.
[۱۴] Ibid, ۶۲-۸۴.
[۱۵] Hamid Naseem Rafiabadi, Challenges to Religions and Islam: A Study of Muslim Movements, Personalities, Issues and Trends (New Delhi: Sarup & Sons, ۲۰۰۷), ۵۴۴.
[۱۶] “Anglo-Afghan Wars, British-Afghani History, Britanica. com”, accessed November ۳, ۲۰۱۶.
[۱۷] Thomas Rutig, “Afghanistan’s Early Reformists”, (Kabul, Afghanistan: Afghanistan Analysts Network, August ۲۰۰۸).
[۱۸] Interview with General Abdul Qader, Former Defense Minister of Afghanistan, June ۱, ۲۰۱۳, In-person, Dari.
[۱۹] Ibid.
[۲۰] Olsen, Islam and Politics in Afghanistan, ۱۳۳-۱۶۴.
[۲۱] Ghaffari, “The Path of Sufism”, Maktabah. Org, n. d. , accessed September ۲۵, ۲۰۲۰.
[۲۲] Reha Talley Stewart, Fire in Afghanistan ۱۹۱۴-۱۹۲۹: The First Opening to the West Undone by Tribal Ferocity Years Before the Taliban (New York: iUniverse, ۲۰۰۰).
[۲۳] Olsen, Islam and Politics in Afghanistan, ۱۶۲.
[۲۴] Ibid, ۱۶۴-۱۶۵.
[۲۵] Ibid, ۱۷۶.
[۲۶] Hafizullah Emadi, Repression, Resistance, and Women in Afghanistan (Connecticut, USA: Praeger, ۲۰۰۲), ۷.
[۲۷] Olsen, Islam and Politics in Afghanistan, ۱۸۵.
[۲۸] Ibid. , ۱۸۵-۱۸۶.
نویسنده: آرین موج شریفی
منبع:https://8am.af/part-3-the-evolution-of-political-islam-in-afghanistan/