سر تیتر خبرهامصاحبهنخستین خبرها

چرا شمال افغانستان در حال ناامن شدن است؟

۲۸ آذر(قوس)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۱۸

در چند سال اخیر حضور و فعالیت گروه­های افراطی در شمال کشور افزایش‌یافته است. پیش‌ازاین عمده تحرکات گروه­های افراطی فعال در کشور به‌ویژه طالبان در جنوب و شرق افغانستان که خاستگاه اصلی این گروه هم هست، بود؛ اما اکنون دامنه فعالیت گروه­های افراطی در افغانستان در حال گسترش است. شمال افغانستان به دلیل موقعیت استراتژیکی و منابع اقتصادی به مکان جدیدی برای حضور و رشد گروه­های افراطی تبدیل‌شده است. طبق آخرین آمار حدود ۶۰۰ گروه افراطی از کشورهای مختلف منطقه در اینجا در حال فعالیت هستند. بدخشان و فاریاب ازجمله ولایت­هایی هستند که فعالیت گروه­های افراطی در آنجا در حال رشد و گسترش هست. کندز، به‌عنوان دروازه ورود به آسیای مرکزی و موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی نیز بارها توسط گروه طالبان سقوط کرده و مجدداً توسط دولت پس گرفته‌شده است. از طرف دیگر، تحرکات این گروه‌ها که عمدتاً از کشورهای آسیای میانه هستند نیز در حال گسترش هست که زنگ خطری برای کشورهای منطقه به صدا درآمده است. به همین منظور برای درک بهتر از حضور و رشد گروه­­های افراطی در شمال کشور و تحت شعاع قرار گرفتن امنیت افغانستان و منطقه‌این مصاحبه با دکتر شیراحمد سعیدی دکترای روابط بین الملل صورت گرفته است.

۱ .جنگ افغانستان در مرحله بسیار پیچیده­تر از گذشته قرار دارد. چنانکه این جنگ اکنون به‌تمامی مناطق به‌ویژه در شمال کشور کشیده شده. در حال حاضر، فعالیت طالبان به‌عنوان یک گروه افراطی در روزهای اخیر در شمال کشور به‌ویژه فاریاب و کندز شدت گرفته. بااین‌حال دلیل اصلی گسترش فعالیت­های طالبان در چند سال اخیر در شمال کشور چیست؟

همان‌طوری که حضرت‌عالی توضیح دادید، شمال کشور به لحاظ منابع اقتصادی، موقعیت ژئوپلیتیکی، قرار گرفتن در مسیر کریدور ابریشم، راه ورود به آسیای میانه و از طرفی، هم فرهنگی و هم‌خوانی فرهنگِ مردم شمال بافرهنگِ جمعیت‌های آسیای میانه از شاخص‌های اساسی حضور و گسترش طالبان در این منطقه است.

به لحاظ تاریخی شمال افغانستان معمولاً از استقلالیت در عمل و رفتار برخوردار بوده و گروه‌های تندرو کمتر می‌توانستند در شمال نفوذ داشته باشند، کما اینکه در عصر حاکمیت طالبان، شمال افغانستان خیلی به‌سختی تسخیر شد و به‌زودی هم از سلطه تروریزم طالبانی آزاد شد؛ دلایل مختلفی با توجه به نکاتی که ذکر کردم وجود دارد که حضور گروه‌های تروریستی را در شمال افغانستان توجیه می‌کند.

اولین مورد آن را می‌توان حضور قدرتمند روسیه در شمال افغانستان دانست که باعث شده است گروه‌های تروریستی برای فرار از زیر فشارهای ایالات‌متحده آمریکا و به‌نوعی سمپاتی و همکاری با بلاک غرب داشته باشند، این گروه‌ها در شمال تجمع کرده‌اند تا مورد حملات ناتو و ایالات‌متحده قرار نگیرند، چون گروه‌های تروریستی گفتمان‌ها و رویکردهای بین‌المللی میان اردوگاه لیبرالیسم و سوسیالیسم را احساس می‌کنند و به‌نوعی چراغ سبز به اردوگاه لیبرالیسم می‌دهند که گویا حضور ما در شمال افغانستان برای بی‌ثباتی حیات خلوت روسیه بوده و مانع اهداف و برنامه‌های ایالات‌متحده نمی‌شود که روسیه بارها در این خصوص ابراز نگرانی کرده و جهت تقویت خطوط مرزی آن‌سوی آمو تلاش‌های گسترده‌ای انجام داده است.

دومین عامل هم حضور چین قدرتمند در شمال شرق افغانستان هست که یک مرز صعب‌العبور با افغانستان از مسیر واخان دارد که البته هنوز قابل‌استفاده برای حمل‌ونقل و ترانزیت نیست اما احتمال اینکه گروه‌های تروریستی بتوانند با استفاده از امکانات کلاسیک و حیوانات وارد مرزهای چین شوند و یک نقطه وصلی با گروه های مسلمان نشین چین شکل دهند، وجود دارد و این باعث می‌شود که چین یک دغدغه ذهنی در این خصوص داشته باشد و قدرت‌های جهانی هم بتوانند به این بهانه حضورشان را در مرزهای دو قدرت بزرگ اتمی جهان حفظ کنند؛ نکته‌ای قابل تأکید در اینجا بحث طرح یک کمربند و یک‌راه هست که چین طی یک دهه اخیر آن را راه‌اندازی کرده و این طرح بلندپروازانِ می‌تواند جایگاه بزرگ‌ترین قدرت جهان را به خطر بیندازد و لذا بروز هرگونه موانع در مناطق دور و نزدیک این طرح می‌تواند سرعت اجرای آن را کُندتر کند و به‌نوعی شکست برای این طرح باشد.

عامل سوم هم بحث اقتصادی است که آسیای میانه با داشتن ذخایر بزرگ نفتی برای قدرت‌های جهانی در طول ۲ قرن اخیر اهمیت جدی داشته و هرچند که با اتفاقات جدیدی که در عرصه انرژی رخ‌داده است، آسیای میانه اهمیت قبلی را به لحاظ ژئواکونومیک ندارد اما پس از خاورمیانه یکی از مناطق با اهمیت برای قدرت‌های جهانی است که با استفاده از فرصت و حضور گروه‌های تروریستی، قدرت‌های جهانی می‌توانند حضورشان را در این منطقه بیشتر تسجیل کنند.

چهارمین عامل، بحث داخلی است؛ عوامل داخلی و تحولات داخلی در افغانستان نیز تأثیرگذار هست؛ جغرافیای شمال افغانستان بیشتر منطقه‌ای با ساکنان فارسی‌زبان، هزاره، ازبک؛ ترکمن و گروه‌های قومی و هویتی کوچک دیگری است که در دهه نودوپنج میلادی طالبان نتوانستند باوجود حضور گسترده در مناطق شمال، پایگاه و خواستگاه دائمی ایجاد کنند، بدین لحاظ با توجه به صحبت‌های آقای گیتس و کتاب خاطراتشان به‌عنوان وزیر جنگ در ایالات‌متحده آمریکا، آقای کرزی رییس جمهور وقت با هزینه‌های سازمان ملل و چرخ‌بال‌های این سازمان به بهانه‌ای سرکوب طالبان و گروه‌های تروریستی، بسیاری از این گروه‌ها را به سمت شمال افغانستان منتقل کرد تا بتواند در خصوص سیاست‌های داخلی موازنه ایجاد کند. البته این امر یک پیشینه تاریخی نیز دارد که پس از حاکمیت عبدالرحمن خان شمال افغانستان ‌همیشه مورد تاخت‌وتاز حاکمیت مرکزی بوده و حاکمیت مرکز همیشه تلاش کرده تا شمال را با فشار و زور زیر سلطه بیاورد، سرزمین های شمال افغانستان به شدت جذاب و حاصل خیز است، که در عصر جدید این امر در چارچوب ترانزیت گروه‌های تروریستی اتفاق افتاد.

۲ .شمال افغانستان‌همواره شاهد حضور نیروهای افراطی بسیاری بوده است. از گروه­ حزب اسلامی ازبکستان بگیرید تا انصار الله تاجیکستان و گروه اویغور چینی. به‌عبارت‌دیگر چرا این منطقه شاهد حضور فعالیت گروه­های افراطی دینی است؟ ظرفیت­های این منطقه برای رشد افراط­گرایی چیست؟

در این شکی نیست که حضور انصار الله تاجیکستان و حزب اسلامی ازبکستان به رهبری خانواده یولداش و گروه‌های کوچک اویغوری می‌تواند به دلیل نزدیکی جغرافیا هم اتفاق بیافتد، ازآنجایی‌که افغانستان در طول ۴ دهه گذشته یک حاکمیت قدرتمند مرکزی نداشته و جنگ‌های داخلی باعث بی‌ثباتی نظام در افغانستان شده است، اکثر گروه‌های تروریستی علاقه‌مند هستند تا در حیات خلوت‌های که کسی مانع حضورشان نشود ادامه حیات دهند و جغرافیای افغانستان چنین فرصتی را برایشان ایجاد کرده است. به لحاظ خاستگاه جمعیتی شمال افغانستان بیشتر مرکز روشنگری، روشنفکری و ادبیات است، زادگاه مولانا، ظهیرالدین فاریابی، ناصر خسرو، رابعه بلخی و ده ها دانشمند و ادیب دیگر است، که متأسفانه در یک دهه اخیر در اثر تلاش‌های رهبران قومی و بی‌توجهی جامعه جهانی به‌خصوص ناتو، اتفاقی که نباید می‌افتاد، رخ‌داده است.

۳ .با کشیده شدن دامنه جنگ افغانستان به شمال کشور، آیا می­توان گفت که هدف طالبان بومی کردن جنگ هستند؟ به‌عبارت‌دیگر، اهداف طالبان از حضور در شمال کشور چیست؟ چقدر عوامل داخلی و خارجی در حضور گروه­های افراطی در شمال کشور دخلی هستند؟

در سطح داخلی، طالبان علاقه‌مند حضور قدرتمند در جنوب و مرکز هستند و شمال افغانستان را بیشتر به‌عنوان یک منطقه‌ای برای جمع‌آوری غنیمت می‌بینند، احساس مالکیت برای شمال کمتر دارند و لذا نوعی نگاهی فاتح گرایانه به یک جغرافیا را در سر می‌پرورانند، تحولات دهه نودوپنج و سیاست زمین سوخته در شمالی و تاراج سرمایه‌های ملی در شمالی یک نقطه عطف در این گفتمان هست، اما در سطح منطقه‏ای و بین‌المللی حضور طالبان در شمال می‌تواند آرمان‌های دسترسی پاکستان به بازارهای آسیای میانه، صادرات بدون هیچ‌گونه پرداخت هزینه به آسیای میانه، استفاده از توانایی‌های نفتی و انرژی آسیای میانه، جلب رضایت قدرت‌های بزرگ در خصوص تهدید کردن حیات خلوت روسیه از رویکردهای جدی این حضور است.

۴ .طالبان در حال حاضر در حال مذاکره با دولت برای امتیاز گیری هستند. این زمان نقطه عطف مهمی برای حضور در قدرت مشروع در افغانستان است. این در حالی است که این گروه برای گرفتن امتیاز بیشتر در قدرت در حال رفتن از جنوب و شرق افغانستان به مناطق شمالی است. هدف از این تحرکات طالبان در شمال چیست؟ آن‌ها به دنبال چه چیزی هستند؟ آیا آن‌ها به دنبال این هستند که از تمامی گروه­های قومی در ترکیب خود نیرو داشته باشند؟

بخشی از این تحرکات انگیزه‌های تاریخی دارد که طالبان توانایی تحلیل چنین مباحثی را ندارند، پشت پرده این حضور، گروه‌های استراتژیک در پاکستان و یک سلسله از عُمال و افراد نفوذی‌شان در داخل افغانستان هستند که این طراحی‌ها را انجام می‌دهد، طالبان تفکر استراتژیک برای حضور در شمال ندارند و بیشتر انگیزه خلق وحشت و به دست آوردن غنیمت آن‌ها را به سمت شمال هدایت می‌کند، اما از طرفی دیگر هم‌گروه‌های که برای طلبان در پشت‌صحنه لابی می‌کنند می‌خواهند به قدرت‌های جهانی وانمود کنند که حضور طالبان در افغانستان سرتاسری است و منحصر به جنوب یا شرق افغانستان نمی‌شود، طالبان خاستگاه سرتاسری دارند، این در حالی است که اگر آماری به دست بیاید و پژوهشی درزمینه صورت بگیرد، بیش از ۹۰ درصد طالبان در سمت شمال افغانستان یا از پاکستان آمده‌اند و یا هم از جنوب افغانستان، تعداد محدودی از مردمان محل به طالبان پیوسته‌اند که آن‌هم طبیعی هست چون از طرف طالبان تهدید می‌شوند. البته ناگفته نباید گذاشت یک عده محدود طالبان از اقوام اُزبِک و از تاجیک های ولایت بدخشان از همان ابتدای ظهور طالبان به‌عنوان یک نماد از حضور اقوام دیگر در کنار طالبان حضور داشتند و هنوز هم هستند اما به لحاظ کمیت پس از دونیم دهه گروه طالبان ۹۰ درصد از یک خاستگاه جغرافیایی هستند که رهبری‌شان به دست شورای کویته و شورای پیشاور هست که البته حالا شوراهای دیگری نیز به آن‌ها اضافه‌شده است.

۵ .به نظر می‌رسد اتحاد و همکاری گروه‌های بنیادگرای اسلامی در کشورهای منطقه آسیای مرکزی در پیشبردِ گسترش فعالیت‌های آن‌ها به منطقه و همچنین چین می‌باشند. در گام اول این سؤال مطرح می‌شود که آیا کشورهایی چون تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان برای مقابله با این حرکت‌های افراطی چه اقداماتی انجام داده‌اند؟ آیا اقدامات اتخاذشده تاکنون موفقیت‌آمیز بوده است؟

کشورهای آسیای میانه به‌استثنای ازبکستان که یک مقداری مستقلانه عمل می‌کند و تا حدودی هم قزاقستان، سایر این کشورها زیر نظر و حمایت مستقیم روسیه قرار دارند و حوزه امنیتی روسیه به‌حساب می‌آیند، لذا اگر حرکتی هم صورت گرفته بیشتر از طرف روسیه بوده تا خود این کشورها که اتفاقاً تأثیرگذار هم بوده است. روسیه با کانال زدن در میان طالبان و حفظ روابط با آن عده از طالبانی که قبلاً پیشینه حزب خلق دموکراتیک را داشتند، حمایت‌های ویژه‌ای لوژستیکی و مالی از طالبان انجام داده و شواهدی نیز در رسانه‌ها مطرح‌شده، یک تعدادی از نظامیان افغانستانی نیز حضور مشاورین روسیه را در شمال افغانستان تائید کردند که این خود نوعی نفوذ روسیه در میان طالبان را نشان می‌دهد، اما اینکه حضور مشاورین روسی در میان طالبان چقدر درست هست یا خیر، یک‌بخشی از داستان است اما در کل روسیه توانسته با دیپلماسی پیچیده‌ای باانگیزه مخالفت با آمریکا، در میان طالبان نفوذ کند و به‌این‌ترتیب در کنار اینکه از این حضور در خصوص تأمین بیشتر امنیت در مرزهای آسیای میانه استفاده می‌کند، به حریف تاریخی‌اش (ایالات‌متحده آمریکا) نیز این سیگنال را مخابره می‌کند که انتقام تاریخی را که آمریکا با حمایت از مجاهدین افغانستان از روسیه گرفت، جبران می‌کند.

اما در خصوص چین بحث کاملاً متفاوت هست، چین حضور بسیار قدرتمند در پاکستان دارد و نظامیان پاکستانی این را می‌دانند که هر نوع تهدید از طرف طالبان به منافع چین، می‌تواند بنیان‌های قدرت استراتژیک پاکستان را به خطر مواجه کند و لذا این تحولات را به‌شدت و دقت تمام رصد می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که حضور طالبان تهدیدی برای چین باشد، از طرفی هم با حفظ گروه‌های تروریستی اویغوری به‌نوعی نمایش قدرت هم دارند و هرازگاهی یکی از این رهبران اویغوری را تحویل چین می‌دهند و معامله‌ای جدید انجام می‌دهند، پاکستان در نحوه استفاده از گروه‌های تندرو تجربه ۴۰ ساله دارد و در جبهات مختلف در کشمیر و افغانستان از این تاکتیک استفاده کرده و با توجه به سنتی بودن و عقب‌ماندگی مردمان این مناطق، به نتایج خوبی هم‌دست یافته است.

۶ .کشور چین چطور؟ آیا برای مقابله بانفوذ و سرایت گروه‌های تروریستی چون حرکت اسلامی ازبکستان و جماعت انصار الله تاجیکستان و اویغورهای مسلمان چین در این راستا چه سیاستی را اتخاذ کرده است؟ به‌عبارت‌دیگر، می‌توان فعالیت‌های اقتصادی چین در افغانستان را در راستای مبارزه بنیادگرایی تلقی کرد؟

چین هنوز احساس خطر جدی ندارد، تهدید جدی نیست، حداقل از طرف طالبان مشکلی برای چین به‌استثنای یکی دو مورد که آن‌هم کاملاً تثبیت نشده است که کار طالبان باشد، ایجاد نشده است، ملاقات‌های سری و پشت پرده زیادی به وساطت پاکستان بین طالبان و چینی‌ها در دوره حاکمیت طالبان و به‌تازگی در خصوص مباحث صلح انجام‌یافته است که چینی‌ها اطمینان دارند و کمتر احساس خطر می‌کنند اما حضور گروه‌های داعشی به‌نوعی چینی‌ها را نگران می‌کند، ۴ سال قبل بحث تشکیل یک لوای نظامی مشترک بین افغانستان و چین مطرح شد که با مخالفت‌هایی روبرو شد و خود چینی‌ها هم خیلی آن را جدی نگرفتند. در خصوص پروژه‌های اقتصادی نیز بیش از آنکه طالبان تهدیدی برای این پروژه‌ها باشند، خود چینی‌ها علاقه‌مندی کمتری دارند، حضور چینی‌ها در افغانستان را بیشتر می‌توان در مقابله با حضور آمریکایی‌ها دانست و نوعی حرکت واکنشی است که صورت گرفته، ازنظر اقتصادی پروژه‌های را که چینی‌ها در افغانستان در اختیاردارند آن‌قدرها جذاب و پرحجم نیست، چینی‌ها بدون این پروژه‌ها هم سالانه حدود ۱ الی ۲ میلیارد دلار برای افغانستان صادرات دارند که با توجه به اقتصاد افغانستان رقم فراوان‏ی است.

۷ .آیا گروه‌هایی چون حرکت اسلامی ازبکستان قادر خواهند بود و یا به عبارتی پتانسیلِ آن را دارد که در آینده به‌طور گسترده از افغانستان و پاکستان فراتر رفته در سطح آسیای مرکزی رخنه کنند؟ این در حالی است که این گروه اختلافاتی با طالبان دارد.

تحولات پسا ۱۱ سپتامبر، بیداری گسترده‌ای را در جهان ایجاد کرد و برای اولین بار جوامع اسلامی متوجه شدند که بنیادگرایی اسلامی می‌تواند به کشورهای اسلامی نیز آسیب بزند؛ حضور داعش در خاورمیانه (عراق و سوریه) و شبه داعش در افغانستان و سهم گیری جوانان تاجیکی و آواره شدن هزاران خانواده در آسیای میانه، چهره ناخوشایند داعش در افغانستان، ترورهای هدفمند، حمله به کابل بانک در شهر جلال‌آباد، حمله به مراکز فرهنگی در افغانستان، بازدارندگی عمومی را در سطح منطقه و آسیای میانه ایجاد کرده است که فرصت سربازگیری را برای گروه‌های تندرو محدود می‌کند، از طرفی هم کشورهای آسیای میانه رفتارهای خشن در مقابل اسلام‌گرایان را تا حدودی محدود کرده‌اند و این باعث می‌شود که از شکل‌گیری و گسترش عملِ گروه‌های بنیادگرا بکاهد.

با توجه به نکات فوق، بنده بدین باور هستم که حرکت اسلامی ازبکستان توانایی مانور کمتری در آسیای میانه خواهد داشت، به‌خصوص در شرایطی که این حرکت با گروه‌های تروریستی دیگری چون القاعده، طالبان وداعش نیز مشکلات روشی دارد و اختلاف داخلی در میانشان نیز مزید بر علت خواهد شد.

۸ .پیش‌ازاین گهگاه شاهدِ حملاتِ نیروهای آمریکایی بر این دست گروه‌ها در شمال افغانستان بوده‌ایم. اقداماتی چون حملات هوایی نظامیان آمریکایی بر طالبان و جنبش اسلامی ترکستان شرقی در کوهستانات بدخشان؛ اما با در نظر گرفتنِ نقش ایالات‌متحده برای پادرمیانی مذاکرات صلح، آیا می‌توان گفت تاکنون مهار گروه‌های بنیادگرا ازاین‌دست توسط نیروهای خارجی موفق بوده و با خروج آن‌ها از منطقه احتمال اشاعه‌ی فراگیر آن‌ها در سراسر آسیای مرکزی دوچندان خواهد شد؟

ایالات‌متحده آمریکا بر اساس منافع ملی خود عمل می‌کند و درجاهایی هم به اساس تعهدات جهانی‌اش در عرصه امنیت بین‌الملل اقدام می‌کند؛ بارها اتفاق افتاده است که ایالات‌متحده گروه‌های تندرو اویغور را موردحمله قرار داده است، اما این بدان مفهوم نیست که رقابت جهانی میان چین و ایالات‌متحده با این حملات کاهش‌یافته و یک رابطه دوستانه صمیمی برقرار می‌شود، این بازی‌ها همیشه درصحنه بین‌المللی بوده و تجربه‌های زیادی از آن در تاریخ وجود دارد.

اگر سیاست جهانی را در افغانستان شامل چندین سناریو فرض کنیم، سناریوی صلح یکی از آن‌ها است که در کنار سناریوی جنگ، سناریوی بازسازی و ثبات و سناریوی یک دولت دموکراتیک و هم‌پیمان با ناتو و ایالات‌متحده آمریکا، می‌تواند مدنظر قرار گیرد. در کنار اینکه قدرت‌های جهانی سناریوی صلح را تشویق و ترغیب می‌کنند، دست از حمله‌بر این گروه‌ها و با توجه به شرایط و موقعیت آن‌ها، تضعیف و تشویق آن‌ها برنمی‌دارند. همین‌که بازی در جغرافیای بازیگران رقم نمی‌خورد و اهداف می‌تواند در خارج از جغرافیای خودشان تعقیب، تضعیف و یا نابود شود، برای تمامی این قدرت‌های موفقیت فوق‌العاده بالایی است.

ایالات‌متحده نیز با توجه به منافع ملی خود در صورت نیاز به صلح با این گروه‌ها صلح می‌کند و در شرایط جنگ، آن‌ها را مورد حملات شدید قرار می‌دهد، نه‌تنها ایالات‌متحده که سایر قدرت‌های هم‌پیمان ناتو، حتی هند و پاکستان نیز چنین عمل می‌کنند و بر اساس آسیب‌شناسی گروه‌های تروریستی رفتار می‌کنند، پاکستان طالبان افغانستانی را حمایت می‌کند و طالبان پاکستانی را با شدیدترین حالت ممکن موردحمله قرار می‌دهد، این یعنی اینکه منافع ملی در تمامی شرایط و وضعیت‌ها در اولویت است و هیچ طرز فکری نمی‌تواند مانع تطبیق منافع ملی کشورها و دولت- ملت‌ها شود.

از طرفی هم بزرگ و کوچک شدن گروه‌های تروریستی نمی‌تواند تهدید بسیار قدرتمندی برای این قدرت‌ها باشد و آن‌ها در هر شرایطی در زمین گروه‌های اطلاعاتی و استخباراتی بازی می‌کنند، قدرتمند شدن آن‌ها در نوار مرزی آسیای میانه و تضعیف آن‌ها بستگی به شرایط، مدل بازی، میزان سنجش منافع و همکاری میان دولت‌ها دارد، آنچه می‌تواند تعیین‌کننده باشد منافع ملی است که کشورها را در مقاطع مختلفی تاریخی و زمانی وادار به کُنش در عرصه ملی و بین‌المللی می‌کند.

۹ .به‌طورکلی واکنش گروه‌های سلفی جهادی آسیای میانه که موردحمایت القاعده نیز هستند، با توافق‌نامه ایالات‌متحده و طالبان در فوریه‌ی ۲۰۲۰ و متعاقباً پروسه مذاکرات صلح افغانستان چه بود؟

گروه‌های سلفی و جهادی به‌هیچ‌عنوان حاضر به صلح نیستند، دلایل مختلفی این ادعا را تائید می‌کند، سلفیت جهادی که اسلام سیاسی را در همه‌جا یدک می‌کشد، اما در عمل به تضعیف اسلام و مسلمین انجامیده است در هیچ جای از جهان اسلام نتوانسته است که فرهنگ صلح و تفاهم را در خود تقویت کنند، آن‌ها به جامعه جاهلی سید قطب و محمد قطب باور دارند و جهان را به دو گروه جامعه اسلامی که خودشان قرار است تشکیل بدهند و جامعه جاهلی (وضع موجود) تقسیم می‌کنند؛ این نوع طرز فکر کمتر اصلاح شدنی است.

طالبان نیز نمی‌توانند خود را از بدنه این گروه‌های سلفی-جهادی جدا کنند، ۲۵ سال است با آن‌ها زندگی کرده‌اند، انسان کشته‌اند، از این مسیر زندگی کرده‌اند و تغذیه‌شده‌اند، شما اگر عمر یک انسان را در افغانستان به‌طور میانگین ۶۰ سال در نظر بگیرید و عضویت جوانان طالب پرور را در این گروه در سن ۱۸ در نظر بگیرید، ۴۳ سال عمر این جوانان در میان یک طیف متحجر و تروریست گذشته است، ۱۷ سال باقی‌مانده را خیلی سخت است که مدنی شوند، جامعه جهانی و دولت افغانستان باید روی نسل جدید سرمایه‌گذاری کند و تلاش گسترده ای را برای تغییر و باسواد سازی جامعه راه اندازی کند، صلح با طالبان و جذب طالبان در جامعه کار سختی است، به‌خصوص اینکه پشت پرده آن منافع سیاسی-امنیتی کشورها قرار دارد و طالبان ارزان‌ترین گروه برای تطبیق یک سیاست خارجی خشن هستند، هیچ‌کسی با ۵ هزار کلدار پاکستانی جان خودش را به خطر نمی‌اندازد، اما طالب این کار را می‌کند.

۱۰ .با توجه به آنچه آمد، چشم‌انداز فعالیت گروه­های افراطی در شمال کشور چگونه خواهد آمد؟ آیا با سهیم شدن طالبان در قدرت امکان فعالیت بیشتر این گروه­ها فراهم خواهد شد؟

امیدوار هستم که گفتگوهای صلح به نتیجه برسد و طالبان حضور در قدرت را بپذیرند، تجربه نشان داده است که طالبان به چیزی کمتر از تمام قدرت سیاسی نمی‌اندیشند و این طرز فکر باعث می‌شود که سایر گروه‌های سیاسی در افغانستان نیز احساس خطر کنند؛ این نکته را جامعه جهانی به رهبری ایالات‌متحده آمریکا، همسایگان افغانستان، دولت افغانستان و گروه‌های سیاسی همه می‌دانند.

اگر طالبان وادار شوند که در قدرت سهیم شوند و از طرفی هم پاکستان به تجهیز گروه‌های جدید نپردازد، تعدادی از کشورهای قدرتمند به شمول ایالات‌متحده آمریکا، روسیه، جمهوری اسلامی ایران، عربستان و سایر قدرت‌های ذینفع در افغانستان شرایط صلح را تضمین نکنند، صلح دائمی و دموکراتیک کمتر احتمال دارد اتفاق بیافتد، راه دوم آن قدرتمند شدن دولت افغانستان است تا بتواند با استفاده از زور و کار فرهنگی کاروان طالب و طالب سازی را توقف دهد.

گروه‌های افراطی چه در شمال و یا جنوب و یا شرق افغانستان قدرت مانور دهی بدون طالب را ندارند، به هر تعدادی هم که باشند درصورتی‌که حمایت منطقه‌ای و جهانی نداشته باشند و حمایت داخلی (طالبان) هم تضعیف‌شده باشد در زودترین حالت ممکن از بین می‌روند، اما گر حمایت‌های سیاسی و نظامی از آن‌ها ادامه یابد امکان قدرت گیری آن‌ها بیشتر شده و احتمال نفوذ در آسیای میانه هم بیشتر می‌شود، چون منطقه به لحاظ ژئوپلیتیکی خیلی کوهستانی است و حضور این گروه‌ها در کوهستانات شمال افغانستان و کشورهای آسیای میانه سال‌ها می‌تواند ادامه پیدا کند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا