۵ دی(جدی)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۲۶
نام مستند: جاسوس دل
کارگردان : علی عطایی
مستند افغانستان
افغانستان دهه ۶۰ خورشیدی شاهد حوادث بسیار متفاوتی بود
و به نوعی سرآغاز تحولات عمیق جامعه افغانستان را می توان به این دهه نسبت داد.
داوود خان به وسیله یک کودتا از قدرت برکنار شد.
سپس کمونیست ها در قدرت سهم گرفتند و با حمله شوروی به افغانستان آوارگی هزاران افغان
و سیل مهاجرت های گسترده به کشورهای دور و نزدیک آغاز شد.
شعله ور شدن جنگ شرایط زندگی را برای بسیاری از افغان ها دشوار و غیرقابل تحمل کرده بود.
امری که منجر به مهاجرت بخش بزرگی از آنها به کشورهای همسایه مانند ایران و پاکستان شد.
در این میان سازمان های کمک کننده دولتی بسیاری در اردوگاههای پناهندگان در پاکستان
به کمک هزاران مهاجر افغان که شرایط دشواری را در این پناهگاهها می گذراندند آمدند.
در این میان فردی به نام «رابرت دار» به واسطه یک نهاد بشردوستانه عازم پاکستان شد
و در اردوگاه های پناهندگان افغان در پاکستان به کمک های بشردوستانه برای آوارگان جنگ پرداخت.
سفری که سرآغاز تحولات عمیقی در زندگی اش شد و چنان تاثیر بر روح و روان او گذاشت که از او فردی دیگر ساخت.
رابرت دار به وسیله این ماموریت با فرهنگ، آداب و رسوم، اخلاق و مهم تر از همه «دین» مردم افغانستان آشنا شد
و تاثیری عمیق از آن گرفت چنانکه پای او را از کلیسا به خانقاه کشاند و دل او را آشنا به تصوف مولانا کرد.
مستند جاسوس دل: حکایت سرگذشت شخصی به نام رابرت دار آمریکایی الاصا است
که در میان جنگ های افغانستان با فرهنگ و رسوم و دین این کشور آشنا می شود و به دلبسته آن.
چنانکه که به قول خود او: باورها و اعتقادات دینی مردم توجه او را جلب کرد.
در این مستند ۲۷ دقیقه ای به تماشای سرگذشت زندگی او در افغانستان و تاثیرپذری عمیق او می نشینیم
چنانکه از او فردی مسلمان ساخت نام او را از رابرت دار به رابرت عبدالحی دار تغییر داد
و حتی او را تبدیل به خلیفه خانقاهی در کالیفرنیا کرد.
جاسوس دل:
مستندی متفاوت و جذاب است. رابرت دار در این مستند به آنچه بر سر او در افغانستان آمد اشاره می کند
و اینکه چگونه مردم این کشور درست در زمانی که جنگ همه چیز آن ها را گرفته بود از مهمان شان پذیرایی می کند.
او در این رابطه می گوید: در سفری به شمال به منطقه ای رسیدیم که مردمان فقیری زندگی می کردند
تا حدی که یکی از همراهان او احتمال غارت آنها را می داد.
اما همراه دیگری اصرار به ماندن در این منطقه و استراحت داشت.
و زمانی که تصمیم به ماندن در این منطقه می کند متوجه می شود
که مردم روستا برای پذیرایی از او تنها دارایی شان را در اختیار رابرت دار می گذارند.
چرا که آنها در این شرایط بحرانی تنها یک امید داشتند و آنم هم اینکه هنوز می توانند «مهمان نوازی» کنند.
رابرت دار می گوید چنان این عمل مرا دگرگون کرد که باعث شد در تمام طول شب به فکر فرو برود.
او می گوید با خود گفتم:« ما بسیار پایین از این مردم هستیم.
آنها توکل به خدا دارند. آنها بسیار بالاتر از ما هستند. آنها مسلمان هستند.
آن شب برای اولین بار دیم می خواست مانند آنها باشن: ساده دل. او پس از پایان ماموریت به آمریکا برگشت
اما همچنان تاثیر فرهنگ مردم ویاد و خاطره سفر او به افغانستان با او بود.
تاثیرپذیری او از عرفان و تصوف
همچنین این مستند تاثیرپذیری او از عرفان و تصوف را نشان می دهد.
او معتقد است که دلیل دلبستن او به اسلام نه از مسجد، مولوی بلکه از شعر بود.
به ویژه اشعار مولانا. امری که پای او را به قونیه و بر سر مزار این شاعر بزرگ کشاند
و در همین جا در مسجدی در کنار مزار او اسلام را به عنوان دین خود پذیرفت.
این تاثیر پذیری او البته دو عامل دیگر نیز داشت نخست دیدار او با خلیل الله خلیلی در پاکستان
و خواندن اشعارش حتی ترجمه انها به انگلیسی
و دیگر آشنایی او با محمد زارع خلیفه یک فرقه نقشبندیه و انس گرفتن با او.
و سرانجام این تعلق خاطر او باعث شد او اداره یک خانقاه را برعهده بگیرد امری که در ابتدا به دلیل غربی بودن او برایش سخت بود.
این مستند روایت بسیار متفاوت تر از سفر یک خارجی به افغانستان را حکایت می کند
که به خاطر فرهنگ و سنت و مهم تر از همه دین آنها مسیر زندگی اش عوض شد و از او فرد دیگری ساخت.