سر تیتر خبرهاروابط خارجیسیاستنخستین خبرهایادداشت ها

سیاست چین در افغانستان: با دست پس زدنِ درگیر شدن، با پا پیش کشیدنِ مشارکت

چین در افغانستان

۱۱ دی (جدی)  ۱۳۹۹ – ۳۱ / ۱۲/ ۲۰۲۰

سیاست چین در افغانستان- با دست پس زدنِ درگیر شدن، با پا پیش کشیدنِ مشارکت و تعامل

از آغاز جنگ افغانستان در سال ۲۰۰۱ تا عقب نشینی نیروهای نظامی آمریكایی در سال ۲۰۱۴، چین همیشه مراقب بوده است تا در سیاست ها و امور داخلی افغانستان ورود پیدا نکند. لیکن به نظر می رسد این موقعیت تا حدودی و به نوعی در حال تغییر است.

افغانستان به عنوان یک نقطه کانونی استراتژیک در منطقه مطرح است. از نظر قدرت در حال ظهور مانند چین، اهمیت روزافزون افغانستان در قلمرو استراتژیک منطقه ای، تلاش ها برای برجسته سازی نقش خود در دیپلماسی چندجانبه و توسعه اقتصادی را برانگیخته است.

علاوه بر این، چین در موقعیتی است که می تواند انگیزه توسعه اقتصادی منطقه را به طرف های درگیر پیشنهاد دهد تا آنها را از درگیری مسلحانه دور کند. این امر چین را در موقعیتی قرار می دهد که می تواند با تمام بازیگران اصلی در مورد صلح گفتگو کند.

علاوه بر این، دیپلماسی در افغانستان به پکن کمک می کند تا چهره یک میانجی که به ایجاد صلح و ثبات در کشور علاقه مند است را، ترویج و بسط دهد. لیکن باید گفت، این موارد تنها نیروهای محرک دیپلماسیِ نرم میانجیگرایانه ی چین نیستند. چین هرگز در درگیری های افغانستان مداخله نظامی نکرده است (نه کمک نظامی و نه جانبداری نظامی با هیچ جناحی) و بنابراین هیچ بار و تاثیری منفی از گذشته با خود به دنبال ندارد.

با این وجود شاید بتوان گفت برخی اقدامات اخیر این کشور و فعال گراییِ اخیر آن در افغانستان، همچون انتشار اخباری مبتنی بر بازداشت جاسوسان چینی در کابل بُعدی چالش برانگیز و قدرت طلبانه از نقش چین را نشان می دهد.

بالعکس؛ پکن از یک تصویرِ سیاسی نسبتا مثبت در افغانستان برخوردار است، زیرا به طور مداوم سیاست های تحت رهبری افغانستان و متعلق به افغان ها را ترویج داده، به استقلال و حاکمیت کشور احترام گذاشته و فعالانه مصالحه سیاسی در این کشور را ترویج می دهد. اما نقطه ی کلیدی در رابطه با رویکرد چین در مسائل افغانستان مشارکت، تعامل، نفوذ و میانجیگریِ این قدرت جهانی، آن هم بدونِ مداخله ای درگیر کننده و چالشی می باشد. (Chaziza, 2018: 143)

با توجه به این که خروج و عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان، بیش از هر زمانِ دیگری قطعی و قابل اجرا گردیده است، آینده ی افغانستان برای دیگر کشورها و به ویژه قدرت های جهانی اهمیت دوچندانی یافته است. اما در این میان، چین به عنوان یک کشور همسایه با منافعی قابل توجه در خطر، آینده افغانستان را چگونه می بیند و چطور خود را برای آینده ی این کشور آماده می کند؟

از ۱۱ سپتامبر، حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان معضل و مشکلِ بزرگی را برای چین به همراه داشت. از یک طرف می توان گفت، پکن به طور ذاتی و معمول، حضورِ نیروهای آمریکایی در “حیاط خلوتِ” چین را به عنوانِ یک تهدید استراتژیک جدی می دید. با این حال نمی توان انکار کرد که به باور پکن، چین از امنیتی که ایالات متحده در آنجا تأمین کرده، به ویژه از نظر کاهش رشد و گسترش گروه های تروریستیِ ضد چین، بهره می برد.

بدین ترتیب می توان گفت، مفهوم و تعبیرِ معضلی از حضور و نقش ایالات متحده برای چین بدین معناست که: گرچه چین خواهان خروج نیروهای ایالات متحده از آمریکا می باشد، لیکن تنها در صورتی که این عقب نشینی اقدامی مسئولانه بوده و به دنبال خود خلاء قدرتی ایجاد نکند که در سایه ی آشفتگیِ آن منطقه نیز بی ثبات شود.

لیکن واقعیت این است که تصمیم آمریکا در مورد افغانستان در واشنگتن اتخاذ خواهد شد –و نه در پکن- و چین بایستی به هر اقدامی که ایالات متحده برای پیشرویِ خود انجام می دهد واکنش نشان دهد. ایالات متحده و طالبان در ۲۹ فوریه سال ۲۰۲۰ توافقنامه صلحی را در دوحه امضا کردند. گرچه این توافق با خوش بینی ایالات متحده همراه بود، لیکن چین در قبال آن چندان امیدوار و خوش بین نبوده و پکن اطمینان چندانی به روند صلح داخلی و بین الافغانی در این کشور ندارد.

بالعکس؛ چین فکر می کند که توافق نامه بین المللی ایالات متحده منجر به بی ثباتی بیشتر شده، و اینکه کشورهای منطقه در نهایت مجبور خواهند شد به دنبال گزینه های چند جانبه ی دیگری -از جمله عملیات های صلح سازمان ملل- برای فرار از این پرتگاه باشند.(Sun, 2020)

می توان گفت که، دو دسته دیدگاه های به ظاهر متفاوت دررابطه با نقش چین و منافع آن در آینده ی افغانستان وجود دارد: ۱- به باور برخی تحلیلگران و ناظران سیاسی، علی رغمِ اهمیتِ افغانستان برای چین، این قدرت جهانی هیچ گاه تمایلی به درگیر ساختنِ خود در این کشور و مداخله ی صددرصدی درآن ندارد.

به باور آنها منافع مهم و کلیدیِ چین در افغانستان همواره ثابت و همیشگی بوده است. از دید پکن، هرج و مرج و آشفتگی در افغانستان، می تواند بنیادگرایی اسلامی را تحریک کند که این امر امنیت داخلی در چین، به ویژه در سین کیانگ را تهدید می کند. به هر حال اگر چیزی در این میان باشد هم باز می توان گفت، چین دررابطه با افغانستان، یک قدرت تجدیدنظرطلب نیست. بلکه چین ترجیح می دهد شاهد افغانستانی با ثبات داخلی و دولتی کارکردی و کارآمد باشد، دولتی که ترجیحا اما نه لزوما، در بین قدرت های بزرگ بی طرف باشد.

چراکه چین با دیدن گردابی که انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده هر یک در آن گرفتار شدند، همیشه متقاعد شده است که افغانستان “قبرستان امپراتوری ها” است. بنابراین به طور معمول و مرسوم، پکن همواره معتقد است که باید از درگیر شدن و گرفتاریِ جدی در امور افغانستان دور باشد. به باور این ناظران، افغانستان هرگز به عنوانِ شریک اقتصادی اولویت چین نبوده است و در مقابل چین بیشتر در پاکستان سرمایه گذاری کرده است.

حتی در اوج استراتژیِ “عزیمت به بیرونِ” پکن (Going Out) (تجسم مجددِ طرح کمربند و جاده که شرکت های چینی را به کشف بازارهای جهانی ترغیب می کرد)، تعداد کمی از شرکت های چینی علاقه زیادی به افغانستان نشان دادند. استثنائات در این زمینه شرکت هایی بودند که در معدن مس عینک در سال ۲۰۰۸ و اکتشاف نفت آمو دریا در سال ۲۰۱۱ شرکت داشتند. اما باید گفت که هرگونه امید به سرمایه گذاری سودآور در افغانستان با وخیم تر شدن وضعیت امنیتی به سرعت نابود، و همه پروژه های بزرگ را متوقف کرد. (Sun, 2020)

اما از دیگر سو، برخی تحلیلگران سیاسی دیگر براین باورند که به دنبال خروجِ نظامیان آمریکایی از افغانستان، چین در پیِ نفوذ بیشتر در این کشور برخواهد آمد و این نفوذِ پکن، از سهم و مشارکت چین در گفتگوهای صلح افغانستان مشخص است.

چنانچه به باور آنها، یکی از نتایج و عواقبِ غیرقابل اجتنابِ عقب نشینی نیروهای ایالات متحده آن است که قدرت های بزرگِ دیگر (چون چین)، این خلاء نظامی و اقتصادیِ باقی مانده در افغانستان را پر خواهند کرد. منافع چین در آسیای میانه بسیار گسترده لیکن دور از دسترس است و به همین خاطر چین به دنبال بهره گیری از افغانستان به عنوان یک کریدور برای “پیشرویِ غربی” خود است. تنها وجه غیرقطعی این امر آن است که چگونه این امر بر یک دولت آتی در افغانستان و توسعه آن به عنوان یک نیروی اقتصادی منطقه تأثیر می گذارد.

دررابطه با اقدامات نظامی چین، آنها براین باورند که گرچه چین همچنان انکار برای منافع پکن به ایجاد پایگاه های نظامی در خارج از کشور را ادامه داده است، اما در اوایل سال گذشته گزارش شد که چین دومین پایگاه نظامی خارجی خود را در تاجیکستان، در نزدیکی کریدور استراتژیک واخان – نوار و باریکه ی اتصال دهنده افغانستان به چین- ایجاد کرده است.

ظاهرا قرار است این پایگاه برای اقدامات ضد تروریستی علیه شبه نظامیان اویغور و مبارزه با سایر شورشیان که از مرز به غرب چین عبور می کنند، به کار گرفته شود. به باور آنها گرچه به دلیل بی ثباتی و حضور ایالات متحده در افغانستان افتی در سرمایه گذاری چین رخ داده، اما این روند در آینده تغییر خواهد کرد و پروژه ی طرح “کمربند و جاده” ی چین، و کریدور اقتصادی چین و پاکستان، می تواند به افغانستان گسترش یابد تا جمهوری های آسیای میانه را زیر چتر چین بیشتر متصل کند. (Azad, 2020)

به هر روی، با در نظر داشتن تقویت نقش پکن در آسیای میانه، مرکزی و افغانستان، رقابت اقتصادی آن با ایالات متحده، و سیاست های کارآمد و دقیقِ پکن چه در کنترل شیوع ویروس کرونا، و رویکردِ دیپلماتیکِ چند جانبه اما نرم و مداومِ آن در رابطه با کشورهای منطقه، چه در زمینه ی بسط قدرت اقتصادی، و یا قدرت دیپلماتیک خود، می توان گفت پس از خروج آمریكا از افغانستان، هرگونه تلاش چینی ها برای ادغام افغانستان و نپال در طرح كمربند و جاده (BRI)، و برنامه توسعه بین المللی زیرساخت های چین، مستقیما منافع ژئوپلیتیك آمریكا و هند را تضعیف می كند.

چین ازطریقِ پیوند از وابستگی و کمک، شدیدا تلاش ها و اقداماتِی را در جهتِ گسترش حوزه نفوذ خود افزایش داده است. پیش از این، هرگونه تلاش چند جانبه قابل توجه با هدف تسریع در روند صلح افغانستان، نشان از نمایندگیِ آمریکا داشت. با این حال، ابتکارات اخیر چین به وضوح نشان می دهد که اهداف پکن درقبالِ افغانستان در مسیری کاملا متفاوت از آنچه توسط ایالات متحده دنبال می شد، پیش می رود.

پکن احتمالا به افزایش تعاملات و مشارکت خود با افغانستان ادامه خواهد داد. با این حال، افزایش حضور چین در افغانستان هم برای واشنگتن و هم برای دهلی نو، این احتمال را با خود به همراه دارد که اهداف اساسی آنها را در قبال افغانستان تضعیف کند: برای از بین بردن زیرساخت های تروریستی و کاهش نفوذ پاکستان در تجهیزِ گروه ها تروریستی در افغانستان و بهره گیری از موقعیت افغانستان برای اتصال آسیای جنوبی با منابع گسترده انرژی آسیای میانه.

در این زمینه چگونگی دستیابی چین به اهداف استراتژیک خود در غیاب حضور نیروهای آمریکایی، و اتحادهایی که در این روند ایجاد می کند، احتمالا به طور قابل توجهی بر پویایی قدرت در افغانستان چه از نظر داخلی و چه از نظر خارجی تأثیر می گذارد. (Kaura, 2020)

 به عبارت دیگر، تعامل چین با افغانستان در سال های اخیر نشان دهنده یک استراتژیِ هوشمندانه است. حمایت چین از دو طرف مذاکرات شامل اهداف سیاسی، امنیتی و اقتصادی است. با کشاندن طالبان به میز مذاکره و سازش، درصدد محدود کردن فعالیت نیروهای بنیادگرا در استان سین کیانگ چین هستند.

همچنین برای تحقق اهداف بلندپروازانه خود خواهان امتیازدهیِ اقتصادی به طالبان در پروژه های انکشافی افغانستان و رسیدن به آسیای مرکزی با عملیاتی سازی پروژه های اقتصادی خود در افغانستان هستند. در بعد سیاسی و دیپلماتیک خود نیز با حضور و نفوذی نرم و واقع گرایانه در افغانستان خواهان محدود کردن نقش قدرت های رقیب منطقه ای و بین المللی در افغانستان هستند.

بنابراین، این بازی دوسویه چین یعنی هم مذاکره با طالبان و هم حمایت از دولت افغانستان به منظور نفوذ بیشتر در کابل برای رسیدن به اهداف بزرگ اقتصادی خود مانند طرح بزرگ یک کمربند یک جاده می باشد. که وجود منابع طبیعی بزرگ افغانستان و موقعیت ممتاز ژئوپلتیکی این کشور، پکن را بیشتر به کابل نزدیک می کند.

منابع:

– Azad, Sohrab, (2020),”China’s Stake in the Afghan Peace Process” https://thediplomat.com/2020/09/chinas-stake-in-the-afghan-peace-process/

– Chaziza, Mordechai (2018), “China’s Peace-Maker Role in Afghanistan: Mediation and Conflict Managemen”, Middle East Policy, Vol. XXV, No. 3

– Kaura, Vinay, (2020), “What does China’s growing engagement in Afghanistan mean for the US? https://www.mei.edu/publications/what-does-chinas-growing-engagement-afghanistan-mean-us

– SUN, YUN, (2020), “CHINA’S STRATEGIC ASSESSMENT OF AFGHANISTAN”, https://warontherocks.com/2020/04/chinas-strategic-assessment-of-afghanistan/

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا