۲۱ دی(جدی)۱۳۹۹-۲۰۲۱/۱/۱۰
نگاهی انتقادی به تاریخ نگاری در افغانستان
بهتازگی جلد نخست تاریخ «محمدآصف آهنگ» زیر عنوان «تاریخ افغانستان؛ یادداشتها و برداشتها»، با بازخوانی و تصحیح دکتر سید عسکر موسوی، از سوی «موسسه نشر واژه» در کابل به چاپ و نشر رسیده است. بر بنیاد معلومات ناشر، جلد دوم آن نیز در آیندهی نزدیک با حدودا همین حجم به نشر خواهد رسید. این کتاب نتیجهی سالها پژوهش آهنگ در منابع مختلف مربوط به افغانستان است. آصف آهنگ از اعضای «حزب وطن» و یک دوره منشی موقت آن نیز بود. حزبی که از جریانهای اصلی «مشروطهی سوم» بود و غلاممحمد غبار، سرور جویا، براتعلی تاج و محمدصدیق فرهنگ از جملهی موسسان آن شناخته میشوند. به این ترتیب، میراث حزب وطن بهلحاظ فکری و تولید متن در تاریخ افغانستان برجسته است. طوری که با چاپ تاریخ آهنگ (تاریخ افغانستان؛ یادداشتها و برداشتها)، در کنار «افغانستان در مسیر تاریخ» و «افغانستان در پنج قرن اخیر» سه منبع اصلی مطالعه تاریخ افغانستان، از اعضای این حزب به میراث مانده است. باری، مراد از این کوتاه در کنار معرفی اثر پرداختن به بخش نخست آن است.
این مجلد تاریخ آهنگ به سه بخش تقسیم شده. بخش نخست زیر عنوان «نامهای تاریخی افغانستان از عهد اوستا تا امروز»، بخش دوم زیر عنوان «سلاطین افغانستان؛ از تشکیل امپراتوری درانی تا سقوط امیر حبیبالله کلکانی» و بخش سوم زیر عنوان «از آغاز سلطنت نادر شاه تا کودتای داوودخان» است. میدانیم که بحث در مورد کتابی با این حجم و میزان موضوعات و مسألههای که مطرح میکند، در حد یک نوشتار ممکن نیست. از این رو، در اینجا به نکاتی از بخش نخست کتاب میپردازیم. این بخش از جایی بسیار مهم است که نقد مفصلی است بر روش تاریخنگاری کشور در قبال نام افغانستان و به تبع آن بخشبندیهایی که از نظر آهنگ «جعل تاریخ» به هدف «محکمترشدن پایههای قدرت» بوده است. از اینجا کار آهنگ با نقد پرداخت تاریخنگاری قبل از خودش در قبال نام و تاریخ افغانستان آغاز میشود. البته سخن از این موضوع قبلا و در جاهای دیگر نیز گفته شده، برجستگی کار آهنگ اما در ارائه پژوهش مفصلی در این باب است که پیشینه نداشته است.
ادعای آهنگ این است که «مورخین ما از عهد نوشتن سراجالتواریخ تا ختم دورهی صدارت سردار محمدداوودخان در نوشتن تاریخ کشور ما که تحت نظر دولت بود، نتوانستهاند حقایق را طوری که بوده، بیان کنند» (آهنگ، ۱۳۹۹: ۴۱). در نتیجه برای افغانستان تاریخ چند هزارسالهی نوشتهاند که درست نیست. آهنگ استدلال میکند که منطقهی ما شامل افغانستان و ایران امروز تا ۱۷۴۷م زیر عنوان فلات ایران تاریخ مشترک داشته است که جداسازی آن کار سیاسی و جعل، خلاف اصول تاریخنگاری، است. از آن طرف هم، بهدلیل قبلی، آهنگ خلاف ایرانخواندن «فارس» یا «ایران غربی» است. آهنگ مینویسد: «برخی از مورخین ما هم تحت تأثیر و هدایت دولت و عدهای هم بنا به عقیدهی شخصی خویش، عوض اینکه چون مرحوم نجیبالله توروایانا (محمدزایی) دولت ایران غربی را «فارس» بخوانند، این دولت را بدون چون و چرا بهنام ایران یاد کردهاند و به این شکل واقعیتهای تاریخی را مد نظر نگرفتهاند. این دسته از تاریخنویسان محترم، تاریخ افغانستان را از تاریخ ایران باستان جدا دانسته و برخلاف اسناد تاریخی گواهی دادهاند که نام افغانستان زمانی آریانا و مدتی خراسان بوده است. درحالیکه از نمونههای آثار نویسندگان و مورخینی که در اینجا ذکر شده است، به وضاحت چنین برمیآید که افغانستان امروز و ایران امروز (فارس) تا ۱۷۴۷ م تاریخ مشترک داشتهاند. یعنی قضیهی آریانا و خراسان که گویا زمانی تنها و تنها نام کشور ما بوده، افسانهی سیاسی است» (همان: ۱۰۸). دیده میشود که از این نشانی مشخص، عنوان کتابهای بزرگی چون «افغانستان در مسیر تاریخ» و «افغانستان در پنج قرن اخیر» زیر سوال میرود.
آهنگ بر بنیاد منابعی که میآورد، شامل تاریخ طبری، تاریخ گردیزی، تاریخ سیستان، شهنامه فردوسی، و نویسندگانی فرانسوی، روسی، آلمانی و انگلیسی، استناد میکند که «ایران دارای چهار ایالت بزرگ بوده است: خراسان، سیستان، فارس و آذربایجان.» بر این مبنا آریانا بودن افغانستان که نام یونانی ایران است و خراسان بودن آن که بخشی از ایران است اشتباه خوانده میشود. استدلال آهنگ این است که افغانستان امروز شامل مناطقی میشود که در فلات ایران در دو ولایت بزرگ آن یعنی سیستان و خراسان قرار داشته: «خراسان یکی از ولایات چهارگانه فلات ایران و دارای شهرهایی چون هرات، بلخ، نیشاپور و مرو بوده است. در تاریخ طبری آمده است که: سیستان از خراسان بزرگتر است و ساحه و نفوسش هم بیشتر میباشد. در ضمن میخوانیم که سیستان بزرگ سه ولایت بزرگ داشته که عبارت از کابلستان و زابلستان و نیمروزان بوده است… پس افغانستان امروز از بخشهای همین دو ولایت بزرگ فلات ایران یعنی سیستان و خراسان تشکیل گردیده است. بر این اساس امروزه دو شهر مشهور خراسان در افغانستان میباشد، ولی مرکز هر سه شهر سیستان بزرگ در افغانستان قرار دارد. بنابراین این ادعا که نام کشور ما زمانی خراسان بوده، نادرست است» (همان: ۱۱۲). آهنگ نتیجه میگیرد: «امروز کشور ما یعنی ایران شرقی و کشور فارس، یعنی ایران غربی، دو کشور مستقل در فلات ایران میباشند. بنابراین تاریخ ما از دورهی شاهان اساطیری ما تا ختم سلطنت نادرشاه افشار خراسانی با ایران غربی مشترک بوده..» (همان: ۱۱۳).
این نکات در قالب پژوهشی مفصل از آنجا حایز اهمیت است که بنیاد تاریخنگاری کشور را زیر سوال میبرد. بهویژه تاریخنگاری رسمی کشور را که در نهادهای مختلف آموزشی تدریس میشود. در کنار این با تأکیدی که بر ایران غربی و فارسخواندن جمهوری اسلامی ایران دارد و استدلالی که در این باب ارائه میکند، فرصتی را برای بحث و گفتوگوی عمیق در مورد گذشتهی این منطقه و بازخوانی فهم تاریخی ما فراهم آورده است.
نکتهی دیگری که در این بخش مورد توجه است مسألهی «افغان»خواندن شهروندان افغانستان است. آهنگ در قسمتهای مختلف کتاب به این موضوع اشاره دارد؛ اشاراتی که میتواند محل بحث باشد. آهنگ در نخست «افغان»خواندن اقوام افغانستان را در ادامهی جعل تاریخ و تلاش قدرت برای ساختن تاریخ جداگانه برای افغانستان میداند. در این مقام به معادلبودن «افغان» با «پشتون» اشاره دارد. بعد اما با پذیرفتن «افغان» بهعنوان باشندهی افغانستان، بهصورت ناسازگاری آن را کار «دانشمندان افغانی» دانسته و بر زمامدارانی که آن را معادل پشتون میدانستهاند، میتازد و تعبیر آنان را نادرست میخواند. به سه برش زیر از صفحات مختلف کتاب توجه شود:
۱
«…دانشمندان و مورخین ما تاریخ ما را بنابر دلایل مختلف و پیروی از دساتیر دولتمردان، بهخصوص سردار محمدنعیمخان ترتیب دادند. به این ترتیب در خطهی ما بهجای نام ایران، «آریانا» را انتخاب کردند؛ نام دورهی اسلامی کشور را خراسان و نام امروزین را افغانستان پذیرفتند؛ و چون اقوام دیگر خود را «افغان» نمیدانستند، چنین فیصله شد که اقوام کشور عبارتاند از: پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی، هندو، سیک و غیره، ولی همه افغان میباشند. بناء قوم پشتون یکی از اقوام افغان مانند دیگر اقوام مملکت است. تاریخ را نیز چنان نوشتند که مملکت ما با ایران، ماوراءالنهر و قسما با هند اشتراک تاریخی داشته، ولی از ابتدا بهصورت جداگانه بوده است. این موضوع در بین روشنفکران و جوانان تأثیر زیاد نمود و دردِسرهایی را به وجود آورد که پاسخ آن را روشنفکران ما هم داده نتوانستند» (همان: ۳۴).
۲
«زمانی که پشتونها که آن وقت به نام افغان یا اوغان یاد میشدند، در سرزمین شرقی ایران و یا در قسمتی از خراسان و سیستان مسلط شدند، باز هم این مناطق بهنام تاریخیشان یاد میگردید تا اینکه از قرن نوزدهم به بعد، نام افغانستان بر منطقهای گذاشته شد که از امپراتوری احمدشاه درانی باقی مانده بود. پس ما باشندگان افغانستان امروز، همه افغان هستیم و نام کشور ما هم افغانستان است. افغانستان امروز تا ۱۷۴۷ م تاریخ مشترک با همسایههای خود بهخصوص ایران امروز دارد» (همان: ۱۱۰).
۳
«…کلمههای پشتون و افغان تا سالهای چهل میلادی (۱۹۴۰) در افغانستان به طور مترداف [مترادف] به کار میرفته است. بعد از جنگ جهانی دوم، واژهی افغان از جانب دانشمندان افغانی به معنی «باشنده/ تبعهی افغانستان» به کار رفت. در این میان برخی از زمامداران آن وقت افغانستان با روی دست گرفتن سیاستهای برتریجویانه، تعبیر نادرست از واژههای «افغان» و «افغانستان» ارائه کردند. به باور آنها «افغانستان» به معنی سرزمین پشتونها بود و ملیتهای دیگر جز اطاعت از پشتونها حق دیگری نداشتند. به هیمن دلیل بود که کوشش گردید تا تاریخ کاملا افسانوی برای افغانستان نوشته شود و این تاریخ تا امروز در مکاتب افغانستان تدریس میگردد» (همان: ۱۱۸-۱۱۷).
طوری که پیدا است در برش نخست «افغان» خواندن اقوام دیگر در ادامه «ترتیب دادن تاریخ بنابر دلایل مختلف و پیروی از دساتیر دولتمردان، بهخصوص سردار محمدنعیمخان» گفته شده است. در برش دوم نخست اشاره میشود که پشتونها به نام «افغان یا اوغان» یاد میشدند، در ادامه اما آن «ترتیب دادن تاریخ» که به درستی در برش نخست اشاره شده، با بیان اینکه که «پس ما باشندگان افغانستان امروز، همه افغان هستیم و نام کشور ما هم افغانستان است.»، پذیرفته میشود. ناسازگاری بیشتر در برش سوم نمایان میشود. در این برش نخست باز بر کاربرد مترادف «پشتون» و «افغان» اشاره میشود. اما گفته میشود که «بعد از جنگ جهانی دوم، واژهی افغان از جانب دانشمندان افغانی به معنی «باشنده/ تبعهی افغانستان» به کار رفت.» در اینجا برخلاف برش نخست از «ترتیب دادن تاریخ» و «دساتیر دولتمردان» سخنی گفته نمیشود. در ادامه نیز با بیان این که «در این میان برخی از زمامداران آن وقت افغانستان با روی دست گرفتن سیاستهای برتریجویانه، تعبیر نادرست از واژههای «افغان» و «افغانستان» ارائه کردند…» مبحث درست برش نخست به فراموشی سپرده میشود. به اضافه، به نظر میسد واژه «افغان» نه بعد از جنگ جهانی دوم و سالهای «۱۹۴۰» که قبل تر از آن نیز به عنوان «باشنده/ تبعهی افغانستان» استفاده داشته است. به این معنا که ممکن چنین کاری در بعد از جنگ جهانی دوم و با تلاش «ترتیب دادن تاریخ» بیشتر و محسوستر شده باشد، ولی این مسأله بنا به اسناد حقوقی به بسیار قبلتر و سالهای ۱۹۲۰ برمیگردد. سندی که در مورد موجود است «نظامنامه اساسی دولت علیه افغانستان» (۱۹۲۳) از دوره شاه امانالله است. در ماده هشتم این «نظامنامه» از «صفت تابعیت افغانیه» که «مطابق نظامنامه مخصوصه استحصال و یا اضاعه کرده میشود» صحبت شده است. این مسأله در «اصول اساسی دولت علیه افغانستان» (۱۹۳۱) مربوط به دوره محمد نادرشاه نیز آمده است.
باری، با وجود نکتهی بالا «تاریخ آهنگ» با توجه به حجمی که دارد و روش انتقادیای که در قبال تاریخنگاری کشور اتحاذ کرده است، در آینده از منابع اصلی تاریخ افغانستان خواهد بود. میتوان گفت که آهنگ، با وجود سبک متفاوت، از نسل معدود تاریخنگارانی بود که عمر خود را بر تاریخنگاری گذاشتند و آثاری بزرگی به میراث گذاشتند. چاپ و نشر این کتاب، در زمانی که هنوز هم به فهم مشترکی از تاریخ ما نرسیدهایم، اتفاق خجستهای است. امید با نقد و بررسی و پرداختن به بخشهای مختلف آن، باب دیگری در مورد فهم ما از تاریخ کشور باز شود.
منبع: آهنگ، محمدآصف (۱۳۹۹). تاریخ افغانستان؛ یادداشتها و برداشتها، کابل: نشر واژه. ( قطع وزیری، جلد سخت، کاور دار، کاغذ تحریر ۷۰ گرام، شابک: ۵-۰۷-۶۳۸-۹۹۳۶-۹۸۷)
نویسنده: رامین کمانگر
منبع:https://www.etilaatroz.com/105561/a-critical-look-at-historiography-in-afghanistan/