آموزش و تحصیل دختران در افغانستان
تحصیل زنان در افغانستان
۴ بهمن (دلو) ۱۳۹۹ – ۲۳ / ۱/ ۲۰۲۱
بررسی مسائل و زمینه های کلیدی پیرامون وضعیت تحصیلات و برابری جنسیتی در این کشور آسیای مرکزی
تحصیل زنان در افغانستان
سارا جیمز
برخی از عوامل موثر و مهم، در وضعیت نامناسب و شکننده ی آموزش دختران و نابرابری جنسیتی دخیل می باشند. بر اساس گزارش توسعه انسانی از برنامه توسعه سازمان ملل[۱] (۲۰۱۷)، افغانستان از نظر شاخص برابری جنسیتی[۲] از بین ۱۸۹ کشور در رتبه ۱۶۸ اُم قرار گرفته است، براین مبنا که تنها ۱۱٫۴ درصد از جمعیت زنان بالای ۲۵ سال دارای تحصیلات متوسطه هستند.
آخرین تخمین ها حاکی از آن است که حدود ۳٫۵ میلیون کودک بین ۰ تا ۱۴ سال (که بالغ بر ۵۰ درصد از جمعیت کودکان است) فاقد تحصیلات رسمی هستند که از این تعداد نیز، ۶۰ درصد از آنها دختر می باشند.
هنجارهای فرهنگیِ محدود کننده و رشد جمعیت جوان
همچون بسیاری از کشورهایی که در آنها هنجارهای فرهنگی استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری را محدود می کنند، افغانستان نیز در حال تجربه ای از تورم و افزایشِ جمعیتِ جوان می باشد، چنانچه گزارش هایی از سال ۲۰۱۵ حاکی از آن است که بیش از ۶۸ درصد از جمعیت در این کشور زیر ۲۵ سال بوده اند.
اطمینان از اینکه به این جمعیت جوان فرصت های برابر و کافی، هم از نظر آموزشی و هم از نظر اشتغال زایی داده می شود؛ برای غنی سازی و ارتقایِ کیفیت زندگی در کشور امری ضروری و اساسی است. بدیهی است که این دست اقدامات به دلیل بی ثباتی سیاسی که مدت هاست افغانستان را به ستوه آورده، از یک سو گرچه امری پیچیده و دشوار می باش، در عین حال برای مساعدت جهت رسیدگی به عواملی که منجر به ایدئولوژی های افراطی می شوند، بسیار مهم و اساسی است.
موانع آموزش و تحصیل زنان در افغانستان
نه تنها موانع زیادی وجود دارد که مانع دسترسی بسیاری از کودکان و نوجوانان به مدارس، تحصیل و آموزش می شود، بلکه موضوعات مختلفی نیز وجود دارد که باعث شده بسیاری از آموزش های موجود از کیفیت پایین برخوردار باشند.
این موانع از دسترسی به آموزش شامل: کمبود مدارس، زیرساخت های ضعیف مدارس، هنجارهای فرهنگی اجتماعی می باشد که این عوامل همگی به همراهِ دهه های درگیری مسلحانه و جنگ، فقر و بلایای مربوط به آب و هوا نیز تشدید شده است.
در این شرایط، وضعیت آموزش دختران به ویژه دشوار بوده است. گرچه شکاف جنسیتی در روندِ سوادآموزی برای افغانستان در حال کاهش بوده و در سطح آموزش ابتدایی بهبود و پیشرفتِ مستمری را نشان می دهد، اما به طور کلی می توان گفت که فرصت های آموزشی برای دختران و زنان محدود بوده است.
جنگ و بی ثباتی
چهار دهه درگیری و جنگ در ترکیب و تقویت بسیاری از عوامل موثر از عدم حضور، حضور کم و یا کمرنگ در دختران مدرسه و یا تحصیلات و آموزشی با کیفیت پایین نقش به سزایی داشته است.
بخشی از این امر، به ایدئولوژی گروه های مخالف مسلحی برمی گردد که به طور سنتی بر این امر که زنان باید آموزش ببینند، و یا باید در زندگیِ مدنی تواناییِ ایفای هرگونه نقش برابر و موازی با مردان را داشته باشند، صحه نگذاشته و به این کار رضایت نمی دهند.
علاوه بر این، چنین بی ثباتی و منازعات و خشونت های مداومی در نگاه داشتن جمعیت در چنگال فقر موثر بوده، به این معنی که کودکان بیشتری قادر به رفتن به مدرسه نیستند.
موانع اقتصادی
فقر سهم بزرگی در محروم کردن بسیاری از کودکان و البته نه تنها دختران از رفتن به مدرسه در افغانستان دارد. جغرافیا و بی ثباتی سیاسی نیز تاثیراتِ مخربِ خود بر درآمد خانوارها را داشته و مشکلی دوگانه ایجاد کرده است:
۱- آن دسته از خانوارهایی که تمایل به تحصیل دخترانشان دارند اغلب قادر به تأمین هزینه های حمل و نقل، لباس فرم، کتاب و لوازم تحصیلی لازم برای آنها نمی باشند؛ و ۲- برخی دیگر بیشتر تمایل داشته و ترجیح می دهند که فرزندان (دختر) خود نقش حیاتی در خانه یا فعالیت هایی پولساز مانند کار در مزرعه خانوادگی را داشته باشند.
شوراها (کمیته های محلی) در سرزدن به خانه ها و صحبت با والدین پیشرو و پیش قدم بوده و چنین به نظر می رسد که با این دست اقدامات و تلاش ها، به ویژه در برخی از ولایت ها، فشارهای وارده برای کار کودکان را کاهش داده است.
با این وجود می توان گفت، فقر خانوارها، به ویژه به دلیل ضرورت این امر که این خانوارها برای حفظ کارهای دختران و پسران در داخل خانه و یا سایر کارها برای تأمین معاش خانواده، سدی مداوم و مستمر در موفقیتِ تلاش ها و فعالیت های این شوراها جهتِ بسیج خانواده ها در فرستادن فرزندان خود به مدارس است.
در این میان، اوضاع برای کودکانِ دارایِ معلول حتی ناخوشایندتر نیز هست، زیرا در اکثر موارد، منابع مالی برای کمک به آنها، در اکثر خانواده ها وجود ندارد.
امکان دسترسی و جغرافیا
با توجه به توپوگرافی کوهستانی و ویژگی های جغرافیاییِ منطقه، تعجب ندارد که امکان دسترسی به مدارس و شبکه های انرژی برای بسیاری از جوامع در افغانستان، معضلی اساسی است.
کیفیت پایین جاده ها و فقدان گزینه های جایگزینِ رفت و آمد در مناطق دور افتاده، طی کردنِ مسافت رفتن به مدرسه را طولانی و طاقت فرسا می سازد، به ویژه اینکه این امر برای دختران و زنان جوانی که بدون مصونیت پادر مسیر می گذارند؛ خطرناک تر است.
بسیاری از خانواده ها قادر به فراهم آوردنِ امکانِ رفت و آمدی امن به مدارس واقع شده در مناطق دور نبوده و نتیجه ی این امر نیز آن است که این زنان جوان اغلب فرصت تحصیل را از دست می دهند.
زیر ساخت ها ناکافی و ضعیف
مسلما کمبود و یا فقدانِ مدارسی جهت تأمین نیازهای جوامع دورافتاده مانعی بزرگی برای بسیاری از جوانان است، اما غالبا در جاهایی نیز که مدارس وجود دارند، این مدارس به شدتِ تحت تاثیر فشارهای ناشی از مناطق محروم با منابعی کم بوده و در نتیجه می توان گفت این محیط ها برای تجربه ی یادگیری و آموزشی با کیفیت مساعد و مناسب نیستند.
در برخی ولایات، کلاس های درسی چیز جز چادرها نبوده و باعث می شود که کودکان به دلیل شرایط بسیار جویِ نامساعدِ مدام بیمار شوند. بلایای ناشی از مشکلات جوی و آب و هوا، مانند رانش زمین و جاری شدن سیل نیز نقش مهمی در جلوگیری از بازسازی جاده ها، خطوط انرژی و ساختمان های مدارس دارند.
از دیگر سو دسترسی و امکانات برای کودکانِ دارایِ معلول نیز خود مسئله ای جداگانه است. به عنوان مثال، تعداد کمی از مدارس از سطحی شیب دار برای دسترسی آسان، یا سایر امکانات برای کودکان دارای مشکلات جسمی، ذهنی و یادگیری برخوردار بوده که این مشکلات تعداد زیادی از آنها (در سطح جهانی، حدود ۱۵ درصد از جمعیت) را تحت تأثیر قرار می دهد.
کمبود آموزگاران زن
کمبود معلمانیِ به خوبی آموزش دیده در زمینه ی تعلیماتِ مدرن و دانش آموز-محور، مشکل دیگری را در مسیر تحصیل دختران ایجاد می کند. به طور خاص، برای زنان جوان و دختران، کمبود معلمانِ زنِ واجد شرایط و صلاحیت، به حسی از طرد شدن و به حاشیه راندنِ آنها می افزاید؛ چراکه بدون این دست الگوهای زنانه، درک و فهمِ حساسیت زنانِ جوان و دختران در مدارسی که نیازهای آنها را برآورده سازد، امری دشوار است.
با تشدیدِ این روند، دختران کمتری پس از پایان تحصیلات خود به سمتِ تدریس جذب می شوند، این امر نه تنها به دلیل کمبود معلم زن برای الگو شدن، بلکه به دلیل کم بودن برنامه های آموزش فارغ التحصیلان برای تسهیل این شرایط است.
علاوه براین، بسیاری از والدین از فرستادن دخترانشان به مدارسی که در آنها تنها معلمان مرد وجود دارند، احساس خوشایند و خوبی ندارند.
خشونت در داخل مدارس
خشونت های وابسته به خودِ مدارس برای تعداد زیادی از کودکان در افغانستان یک واقعیت است. این خشونت ها می تواند به صورت تنبیه بدنی یا ارعاب یا تحقیر کلامی از سوی معلمان، آزار و اذیت و قلدری از طرف دیگر دانش آموزان یا بزرگسالان در مدرسه یا در مسیر مدرسه، یا سوءِ استفاده از دانش آموزان توسط بزرگسالان آن هم از موضعِ اعتماد در داخلِ مدرسه باشد.
گرچه طبق قانون تحصیلات در سال ۲۰۰۸؛ مجازات بدنی كودكان در مدارس منع شده است، اما معلمان همچنان برای تنبیه دانش آموزان از روش های سنتی استفاده می كنند. در حالی که خشونت در مدارس افغانستان همچنان به قوت خود پابرجا است، اما به دلیل دشواری و حساسیت های فرهنگی در جمع آوری اطلاعاتِ این چنین، و درک ضعیف از مسائل مربوط به مراقبت و محافظت از کودکان در افغانستان، دامنه این خشونت ها هنوز هم تا حد زیادی ناشناخته است.
هنجارهای فرهنگی-اجتماعی
گرچه وضعیت تحصیل و آموزش دختران در افغانستان رو به بهبود بوده است، اما باز هم شناختِ ارزش ذاتی تحصیل کردن برای زنان و مزایایی که برای کل جامعه دارد، همچنان برای کلیتِ جامعه افغانستان امری مشکل ساز است؛ این نگرش از سوی بسیاری از زنان و همچنین از سوی بسیاری از مردان افغانستان نشات می گیرد.
نقشی که زنان به طور سنتی در درونِ زندگی ایفا می کردند، هنوز هم برای بسیاری از افراد در جهت کمک رسانی به اقتصاد خانوار امری ارزشمندتر است تا تحصیل، به ویژه در بسیاری از جوامع روستایی که زندگی خود را از فعالیت های سنتی نان آور مانند کشاورزی تأمین می کنند.
علاوه بر این، موقعیت یک زن به عنوان مادری باردار، هر موقعیتِ بالقوه ای برای او جهت ادامه تحصیل یا کارکردن را پیچیده می کند (همانطور که در سراسر جهان نیز همچنان چنین است). این مسئله به ویژه در جوامعی مطرح است که از کودکان آن هم از سنین پایین اغلب انتظار می رود تا بخشی از کارهای خانه را انجام دهند یا کار کنند، زیرا این عوامل نیاز به زنان برای تولید مثل به جای تحصیل یا تعهد شغلی را بیشتر تقویت می كند.
واضح است مجموعه ای از عوامل وجود دارد که منجر به ضعف دسترسی، میزان بهره مندی و حفظ فرصت های یادگیری برای دختران و زنان جوان در افغانستان شده است و اغلب نیز این عوامل با هم همپوشانی دارند، اما این همپوشانی رسیدگی به آنها را نیز پیچیده می سازد.
هر تلاشی برای رسیدگی به وضعیت تحصیل و آموزش آنها باید بر بستر و شرایط موجود، که فقر، بی ثباتی سیاسی و شرایط سخت اقلیمی هستند، حساس، متمرکز و دقیق باشد.
در این شرایط مشورت و همفکری عمومی با جوامع آسیب دیده برای ایجاد نتایجی پایدار که منجر به فرصت هایی بهتر برای زنان جوان می شود، امری بسیار حیاتی است؛ اما این گفتگوها باید به تصمیمات سیاسی نیز انتقال یابد، که این روند خود توسط یک سیستم سیاسی بی ثبات پیچیده گشته است.
اتخاذِ رویکردی چندجانبه با چند ورودی که هدف آن پرداختن به این عوامل است، احتمالا موثرترین راه حل است، اما ناگزیر به سرمایه گذاری های استراتژیک بلند مدت نیاز داشته و باید از نظر تأثیر گسترده بر زندگی اجتماعی، مورد نظارت و ارزیابی قرار گیرد تا در هر گونه بحث و بررسی سیاسی مفید واقع گردند.
منبع: بنیاد آقاخان (AKF)
[۱] UNDP’s human development report
[۲] gender equality