از افسانه تا واقعیت: آیا طالبان تغییری در رویکرد خود آورده اند؟
۳۱ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۲۰
از افسانه تا واقعیت: آیا طالبان تغییری در رویکرد خود آورده اند؟
فرمانده ی طالبان
طالبان یک گروه بنیادگرای اسلامی عمدتاً پشتون است که از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ یعنی زمانی که نیروهای خارجی به رهبری ایالات متحده این رژیم را به دلیل پناه دادن به اسامه بن لادن و القاعده سرنگون کرد، بر این کشور حکومت می کرد. پس از سقوط این گروه دوباره از مرزهای پاکستان تجدید قوا کرد و بیش از نوزده سال است که شورشی علیه دولت مورد حمایت ایالات متحده در کابل راه اندازی کرده است. در سال ۲۰۲۰، طالبان توافق نامه صلح با ایالات متحده را امضا کرد و با دولت افغانستان وارد مذاکرات مستقیم شد. با این حال، این گروه همچنان به حملات علیه اهداف دولتی و غیر نظامی ادامه می دهد و ده ها ولسوالی افغانستان را کنترل می کنند. اما پرسش مهم این است که آیا این گروه علی رغم تحولات بیست سال گذشته همچنان خطری برای افغانستان و جهان محسوب می شود؟ و همچنین آیا طالبان تغییراتی در ایدئولوژی و ماهیت خود ایجادکرده اند یا خیر؟
آیا طالبان خطری ایجاد می کند؟
بسیاری از کارشناسان می گویند طالبان یک نیروی جنگی قدرتمند است که نهادهای دموکراتیک افغانستان، حقوق شهروندان و امنیت منطقه را تهدید می کند. این گروه در جنگ ضد شورش در برابر قوی ترین اتحاد امنیتی جهان، یعنی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) و دولت ایالات متحده مقاومت کرده که منجر به کشته شدن بیش از ۶۰۰۰ هزار سرباز آمریکایی و ۱۱۰۰ سرباز ناتو شده است. همچنین، حدود ۴۶۰۰۰ غیرنظامی جان خود را در این سال ها از دست داده اند و از سال ۲۰۰۷ تاکنون حدود ۷۳۰۰۰ نیروی نظامی و افسر پلیس کشته شده اند. در مقابل، علی رغم تلفات خود طالبان که تخمین زده می شود ده ها هزار نفر باشد، اکنون این گروه در هر نقطه نسبت به نوزده سال گذشته قدرتمندتر است. چنانکه در اوایل سال ۲۰۲۱ طبق اعلام موسسه (Long War Journal) یک نشریه مستقر در ایالات متحده که به جنگ این کشور علیه القاعده و سایر گروه ها می پردازد، برآورد شده است که از سال ،۲۰۰۷ ۱۹ درصد از مناطق تحت تسلط و کنترل طالبان قرار دارند و ۳۳ درصد از مناطق را دولت کنترل می کند و سایر مناطق کشور توسط دو طرف مورد مناقشه قرار گرفته است.
ناظران بین المللی همچنان نگران هستند که طالبان از سازمان های تروریستی به ویژه القاعده حمایت کنند. چنانکه بسیاری از کارشناسان امنیتی ایالات متحده نگران هستند که حکومت تحت نظر طالبان، ممکن است تبدیل به یک پناهگاه امن علیه ایالات متحده شود. به طوری که تیم نظارت بر طالبان سازمان ملل متحد در گزارش سال ۲۰۲۰ خود گفت که طالبان هنوز ارتباط قوی با القاعده دارد(Maizland,2021). از طرف دیگر، بر اساس گزارش مجله(Long War Journal) القاعده و گروه های وابسته به آن برخلاف ادعای طالبان که این گروه دیگر در کشور فعالیتی ندارند، در ۱۸ ولایت افغانستان فعال هستند. همچنین بر اساس این گزارش، القاعده و سایر گروه های مرتبط با آن در انجام ده ها حمله در سراسر افغانستان پس از امضای توافق نامه با ایالات متحده نقش داشته اند.مسئله ای که از سوی مقامات افغانستان نیز تایید شده اند. همچنین، بسیاری از تحلیلگران نظامی همچون محمد اسحاق رهگذر معتقد است که: طالبان قدرت خود را در اتحاد با افراط گرایان مذهبی مانند القاعده و دیگر گروه های بنیادگرا می بینند. بنابراین، شواهد کمی مبنی بر قطع رابطه طالبان با گروه های تروریستی همچون القاعده وجود دارد. این در حالی است که خروج غیرمسئولانه نیروهای خارجی از افغانستان و تداوم ارتباط طالبان با القاعده امکان بازگشت دوباره افراط گرایی را در افغانستان قوی می کند.
آیا طالبان در اصول خود تغییراتی ایجاد کرده اند؟
حضور طالبان در افغانستان به عنوان یک رژیم بنیادگرا که در اواسط دهه ۹۰ میلادی ظهور پیدا کردند و تا سال ۲۰۰۱ حاکمیت کشور را برعهده داشتند چندان بر مذاق جامعه جهانی خوش نیامد. به جز سه کشور پاکستان، عربستان و امارات متحده عربی سایر کشورها به دلیل افکار افراطی آنها ارتباط خود را قطع کردند. افکاری مانند محرومیت زنان از زندگی عمومی (ازجمله اشتغال و تحصیل)، مخالفت با موسیقی، اجرای احکام سخت گیرانه دینی، اجرای مجازات های سنگین و تخریب آثار هنری غیر اسلامی این رژیم بنیادگرا را منزوی ساخته بود. با حمله ایالات متحده و سقوط این گروه علی رغم پس زدن از قدرت و جامعه، طالبان فربه تر از گذشته بازگشتند و توانستند به واسطه شورش های مداوم، خود را به عنوان بخش غیرقابل انکار جامعه افغانستان بقبولانند. در نتیجه همه طرف های درگیر خواهان مذاکره با این گروه شدند. اما نگرانی اصلی، پایبندی این گروه به افکار و اصول و عقاید گذشته شان در صورت ادغام در جامعه افغانستان است.
به عبارت دیگر، با شروع مذاکرات صلح بین دولت افغانستان و طالبان از یک سو و مواضع مبهم و نامشخص این گروه در برابر بسیاری از مسائل پرسش های جدی پیرامون تغییر دیدگاه و نگرش طالبان را خلق کرده است. کارشناسان معتقدند که طالبان می خواهند یک حکومت اسلامی و یا هم به طور ایده آل «امارت اسلامی» در افغانستان ایجاد کنند که توسط یک رهبر مذهبی هدایت شود و مشروعیت خود را از روحانیون بگیرد. این در حالی است که افغانستان امروز توسط یک نظام جمهوری اسلامی که به وسیله یک رئیس جمهور رهبری می شود و طبق موازین و قوانین بین المللی هدایت می شود، تشکیل شده است.
برخی از کارشناسان و افغان ها می ترسند که توافق نامه طالبان و آمریکا فقط تلاش برای حذف نیروهای خارجی از افغانستان بوده است و این می تواند درگیری جدیدی ایجاد کند که در نهایت به طالبان اجازه می دهد کنترل خود را بدست آورند. بیل روجیو(Bill Roggio) سردبیر نشریه (Lond War Journal) معتقد است که: صلح به معنای پایان جنگ نیست بلکه به معنی پایان دادن به اشغال ایالات متحده است. بنابراین، پس از رفتن ایالات متحده،طالبان برای تسویه حساب های خود و برقراری مجدد امارت اسلامی تلاش خواهند کرد(Maizland,2021).
همچنین، دکتر جعفر مهدوی معتقد است که: طالبان هنوز بر «امارت اسلامی افغانستان»؛ یعنی همان ساختار سیاسی ـ تشکیلاتی حکومت خود پیش از سقوط تأکید دارد و از آدرس یک دولت مستقر در کابل ـ که توسط تجاوز بیگانگان و مزدوران داخلی خود ساقط شده ـ برخورد میکند. اما یقینا طالبان به این فهم عمیق و درک سیاسی از شرایط و تحولات سیاسی، اجتماعی و امنیتی منطقه و افغانستان رسیده که «امارت اسلامی» با آن ساختار، محتوا و پیشینه از سوی افکار عمومی اکثریت مردم افغانستان (مخصوصا نسل جوان که ۸۰ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهد) و منطقه و جهان پذیرفته نخواهد شد.
همچنین، تمیم عاصی، رئیس مرکز مطالعات جنگ و صلح افغانستان معتقد است که بسیاری از افغان ها، از جمله اعضای تیم مذاکره کننده ی افغانستان، به تغییر طالبان اعتقاد و باور نداشته و خاطرنشان کردند که آنها هنوز به ایدئولوژی های قرون وسطایی، تمامیت خواهانه و دگمِ خود پایبند هستند. در حقیقت، آنها از ایدئولوژی خود اطمینان بیشتری دارند. زیرا معتقدند که سرانجام آنها هستند که غالب و پیروز شدند. در همین زمان، برخی در محافل دیپلماتیک و سیاست خارجی آمریکا و همچنین برخی از متحدان غربی ایالات متحده معتقدند که طالبان در واقع تغییر کرده اند، زیرا طالبان در سال های جنگ درس های مهمی آموخته اند. به گفته ی وی، این فرضیه ی طالبانِ تغییر یافته از سوی آمریکایی ها، بر اساس برخی تحولات و منافع همگرا و همراستا است. مهمترین آنها به بن بست رسیدن نظامی از جنگ و درگیری در افغانستان و عجله ایالات متحده برای خروج از افغانستان برمی گردد. این دیدگاه همچنین تحت تأثیرِ فاکتورهایی چون بالا رفتن مهارت مذاکره دفتر سیاسی این گروه در دوحه در جریان مذاکرات ایالات متحده و طالبان، وفق یافتنِ سریعِ آنها با ابزارهایی مانند شبکه های اجتماعی، هواپیماهای بدون سرنشین و سایر نوآوری های تکنولوژیک برای دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی خود و در نهایت، بهره مندی از سخنگویان زیرک و باهوشِ رسانه ای بوده است.
در حالی که طالبان پیش از این، همه ی این موارد را در حکومت خود طی دهه ۱۹۹۰ غیر اسلامی می دانستند. اما به هرحال، نکته مهم این است که، در نهایت آنها قادر به ارائه ی برنامه ای برای حاکمیت، ارائه خدمات، یا حفظ حاکمیت قانون نیستند. آنها همچنان به اظهارات مبهم و کلی متوسل شده و نتوانسته اند –و یا نخواستند- دیدگاه های خود را درباره آموزش، بهداشت، بازسازی و موارد دیگر به روشنی بیان کنند. با این وجود اعتقاد طالبان به یک پیروزیِ نظامی، آنها را نسبت به اهداف و ایدئولوژی خود مطمئن و مصمم تر ساخته است. این گروه در حال حاضر، خود را در جهانِ جهادگرایی منحصر به فرد می داند، به گونه ای که ایالات متحده را شکست داده و آن را مجبور به مذاکره در مورد خروج ساخته اند. این امر باعث قرار گرفتنِ آنها در مرکز ثقل جهان جهادگرایی شده است. بدین ترتیب در این مرحله، طالبان معتقد نیستند که تغییر ضروری است و انگیزه ای برای تصدیق واقعیت های افغانستان جدید ندارند (Asey, 2021).
مواضع طالبان: تغییر رویکرد یا الزامات سیاسی؟
به گفته ی توماس روتیگ، در حالی که طالبان نطق و طرز بیانِ خود را در برخی موضوعات نرم و منعطف ساخته (به عنوان مثال، در مورد حقوق و تحصیلات زنان) و شواهدی نیز از تغییر سیاست واقعی در زمینه های خاص (به عنوان مثال، در مورد استفاده از رسانه ها، در بخش آموزش، پذیرش بیشترِ سازمان های غیردولتی، و پذیرش اینکه یک سیستم سیاسی آتی به وفق یافتن با حداقل برخی رقبای سیاسی خود نیاز دارد) لیکن به نظر می رسد تدابیر سیاسی و سیاستگذاریِ آنها بیشتر به جای اینکه نشان از هرگونه تغییر اساسی در ایدئولوژی داشته باشد، ناشی از الزامات سیاسی بوده است. چراکه همچنان بسیاری از طالبان امیدوارند بستری فراهم شود تا “امارت” خود را بازسازی کنند. چنانکه با توجه به ادامه ی رفتار های خشونت ورزانه و تحکم آمیز، عدم تحمل مخالفت سیاسی و اعمال خشونت و ظلم (به ویژه علیه دختران و زنان) در مناطق تحت کنترل خود، این نگرانی مشروع وجود دارد که اگر فشارهای سیاسی پس از توافق نهایی صلح و عقب نشینی نیروها کاهش یابد، امکان آن وجود دارد که طالبان به حالت و شیوه ی قبل از پاییز ۲۰۰۱ بازگردند. با این حال، تغییر در اظهارات و مواضع طالبان می تواند تا حدودی آنچه را که امکان دارد آنها مایل به پذیرش آن در یک نظم سیاسی پس از توافق صلح افغانستان باشند را برملا سازد، نظامی که در آن طالبان مجبورند با سایر گروه ها و منافع قدرت افغانستان به سمتِ اجرایی سازیِ برخی از شیوه های زندگی که مدنظرشان است برسند.
اما نباید فراموش کرد که طالبان یک جنبش محافظه کار مذهبی با انگیزه هایی مذهبی است و از آنچه “ارزش های” اصلی خود می دانند، دست نخواهد کشید. اما اینکه چگونه این ارزش ها در قانون اساسی آتی افغانستان منعکس خواهد شد و در سیاست های هر دولت با اصلِ مشارکت قدرت نهایی که شامل طالبان باشد نقش ایفا خواهد کرد، منوط به چانه زنی سیاسی روزمره بین نیروهای مختلف سیاسی و توازن قدرت بین آنهاست. تداوم برخی تغییرات، به توانایی جوامع افغان و گروه های سیاسی در حفظ فشار بر طالبان بستگی خواهد داشت. این امر نیز به نوبه خود، به توجه مداوم بین المللی به کشور افغانستان، به ویژه در صورت وجود یک توافق سیاسی و توزیع قدرت و ترک سربازان خارجی از این کشور بستگی دارد (Ruttig, 2021: 1).
ساختار تصمیم گری طالبان مانع اصلی تغییر رویکرد
به هرروی، یکی از ویژگی های ساختار تصمیم گیری طالبان این است که تغییرات سیاستی در سطح بالای رهبری این گروه ممکن است لزوما به تغییر رویکرد در واقعیت و عمل این گروه منجر نشود. چراکه فرماندهان محلی طالبان ممکن است تصمیم بگیرند که در برابر تصمیمات رهبران خود حمایت لفظی کرده اما به آن عمل نکنند. در نتیجه تغییر در نطق و خطابه های رهبران طالبان امروز نیز ممکن است به خاطر حساسیت بسیاری از افراد در داخل افغانستان و همچنین جامعه بین المللی تنها در حد حرف بوده و عملی نشود، به عبارتی به جای تغییر اساسی رویکرد آنها در عمل، طالبان صرفا به انعطاف در سخنانِ سیاسی خود بسنده کنند. (Ruttig, 2021: 5) از دید ناظران سیاسیِ بدبین تنها در زمان قدرت گرفتن طالبان در کابل بود که آنها چهره واقعی خود را نشان دادند و هرگونه نرمش بعدی در سخنانشان در مورد برخی موضوعات را باید تنها به پایِ خوب نشان دادنِ تصویرِ مخدوششان در اذهان عمومی و تسهیل بازگشت خود به قدرت گذاشت. علاوه بر این، رهبری طالبان همچنین نشان داده است که وقتی تصمیم به انجام کاری را می گیرد، می تواند عنانِ فرماندهان بی قاعده را مهار کنند. به هرروی توماس روتیگ اذعان می کند در حالی که تحقیقات در مورد عملکرد فعلی طالبان در مناطق تحت کنترلشان نشان می دهد که برخی تغییرات ملموس در بخش هایی چون رسانه ها و ارتباطات، سیستم آموزش و پرورش و روابط با سازمان های غیر دولتی وجود داشته است، اما در کل تغییراتی مثبت در حقوق، آزادی های سیاسی و مشارکت سیاسی زنان را نشان نمی دهد (Ruttig, 2021: 6).
طالبان نیاز به تغییر را درک کرده اند؟
به طور کلی می توان گفت توماس روتیگ براین باور است که طالبان تغییر کرده اما نه به طور اصولی و ریشه ای. چنانچه وی معتقد است طالبان حتی از زمانِ سال های حاکمیت خود نیز تغییرات چشم گیری کرده اند اما شناختِ ماهیت طالبان در آن زمان برای شناختِ رویکردِ آنها در زمان فعل، امری جزئی و ساده انگارانه است. به باور وی، اگرچه بسیاری برای فهم جهان بینی و سیاست کلی طالبان به پیشینه ی سال های حکومت طالبان در کابل بین سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ رجوع می کنند؛ اما شناختن آنها در این برهه این کافی نیست. این اشتباه است که تصور کنیم طالبانِ آینده و سیاست های آنها لزوما همان سیاست های پیش از سقوط طالبان ۲۰۰۱ است. طالبان حتی قبل از سرنگونی رژیمشان در سال ۲۰۰۱، یک سازمان متحدالشکل نبودند. در حالی که آنها جناح گرایی را به شدت سرکوب می کردند، همیشه تعدد نظرات در بین آنها وجود داشت.
اما طالبانِ پس از سال ۲۰۰۱ ثابت کرده است که یک سازمان سیاسی تر و باتجربه تری است که در برابر تأثیر عوامل بیرونی رویکرد بازتری یافته اند. پس آنها هدف سیاسی خود، یعنی به دست آوردن قدرت و ایجاد آنچه كه آنها “یك دولت اسلامی واقعی” می نامند را، با متدهای سیاسی و نظامی امروزیِ خود را دنبال می كنند. این متد به عنوان یک گزینه، شاملی دستیابی به توافق مذاکره ای است که احتمالا منجر به یک توزیع قدرت با سایر جناح ها می شود. گرچه طالبان به عنوان یک طرف درگیری و شریک مذاکره ی پذیرفته شده ی دیپلماتیک، خود را طرف پیروز جنگ می داند، اما در حال حاضر، ممکن است انجام مذاکرات برای طالبان راهی آسانتر و سریعتر برای بازگشت آنها به هدفشان، یعنی دستیابی به قدرت باشد، چراکه این سیاست تلفات کمتری نسبت به جنگ طولانی مدت علیه دولتی با تعداد زیادی نیرو و تجهیزات که همچنان توسط ایالات متحده و متحدانش تأمین و حمایت می شود را، به دنبال دارد. ازدید این نویسنده، به نظر می رسد که طالبان از جنبه های خاصی از شکست خود در سال ۲۰۰۱ درس گرفته اند. آنها می فهمند که تنها با اعمال ممنوعیت ها و محدودیت ها نمی توانند بر یک جمعیت حکمرانی کنند بلکه مجبور به ارائه خدمات و پیشبردِ طیف وسیعی از عملکردهای مختلف حکمرانی نیز هستند. همچنین نمی توان این امر را نادیده گرفت که جوامع محلی در مناطق تحت کنترل طابان از تلاش آنها برای محدود کردن فساد، از جمله در بخش آموزش، و همچنین از عملکرد آنها در اداره ی آنچه که جوامع محلی به عنوان یک سیستم قضایی موثرتری “خارج از دولت” می دانند، استقبال می کنند. با این حال، رویه سیاسی فعلی طالبان نشان می دهد که هیچ تغییر مثبتی در زمینه آزادی های سیاسی یا مشارکت سیاسی رخ نداده است، واقعیتی که توسط افغان های محلی نیز درک شده است (Ruttig, 2021: 13).
آینده همچنان با حضور طالبان مبهم است
بنابراین، نزدیک به دو سال است که مذاکرات صلح با طالبان شروع شده است اما هنوز به نتیجه مطلوبی دست نیافته ایم. سطح حملات هدفمند و خشونت همچنان بالاست. این خشونت ها نه تنها مردم را ناامید کرده است بلکه ابهامات زیادی پیرامون نیات و اهداف طالبان از حضور در میز مذاکره به وجود آورده است. که آیا واقعا طالبان به دنبال آوردن صلح هستند یا تنها از صلح به عنوان فرصتی برای دست یابی به قدرت استفاده می کنند. در همین رابطه، عبدالحفیظ منصور یکی از اعضای تیم مذاکره کننده معتقد است که هیچ تغییر قابل توجهی در ایدئولوژی سیاسی طالبان دیده نمی شود. به اعتقاد او هدف نهایی این گروه برکناری جمهوری اسلامی و جایگزینی امارت اسلامی است. آقای منصور معتقد است که ذهنیت طالبان در رابطه با مسائلی مانند حقوق زنان، آزادی بیان،دموکراسی و موضوعات مرتبط با مسائل شهروندی همان ذهنیت ۲۵ سال پیش را دارند. او معتقد است که:« ذهنیت طالبان همان ذهنیت ۲۵ سال پیش است. دیدگاه طالبان نسبت به زن، شیعهف دموکراسی،انتخابات ،مناسبات خارجی،هنر ،موسیقی،تلویزیون،حقوق بشر هیچ تغییر نکرده است». مسئله ای که تقریبا تمام اعضای تیم مذاکره کننده جمهوریت بر آن متفق القول هستند چنانکه خانم کوفی در همین رابطه گفته است که: درک طالبان در مورد تعریف مذهبی حقوق زنان همان چیزی است که ما در زمان دولت آنها دیده ایم».
بنابراین، تداوم حملات هدفنمد در افغانستان و ترر زنان،فعالان جامعه مدنی، خبرنگاران و تهدیدهای امنیتی انها،حاضر نشدن طالبان به میز مذاکره و پافشاری به احیای امارت اسلامی نشان دهنده عدم تغییر جدی در رویکرد طالبان نسبت به افغانستان و مسائل آن است. همچنین، تحلیل اعضای تیم مذاکره کننده افغانستان که از نزدیک با این گروه دیدار و گفت و گو کردند نشان می دهد که طالبان نسبت به ۲۰ سال گذشته تغییرات جدی در افکار خود به وجود نیاورده اند. در چنین شرایطی، شکنندگی وضعیت سیاسی در افغانستان، حتی احتمال سقوط افغانستان، تصمیم دولت بایدن به خروج همه نیروهای نظامی از افغانستان، تداوم ارتباط با القاعده و افزایش کنترل طالبان بر نقاط مختلف کشور در کنار عدم تغییر جدی در رویکرد طالبان آینده مبهمی را برای این کشور ترسیم می کند. در نتیجه بازگشت به حکومت افراطی اسلام گرایانه به معنای نابودی دستاوردهای دو دهه کشور خواهد بود.
منابع
– Asey, Tamim, (2021), “Taliban 2.0. – Have the Taliban really changed and learnt their lesson?”, https://www.atlanticcouncil.org/blogs/southasiasource/taliban-2-0-have-the-taliban-really-changed-and-learnt-their-lesson/.
– Ruttig, Thomas, (2021), “Have the Taliban Changed?”, https://ctc.usma.edu/wp-content/uploads/2021/03/CTC-SENTINEL-032021.pdf.
– Maizland, Lindsay, (2021), “The Taliban in Afghanistan” , https://www.cfr.org/backgrounder/taliban-afghanistan.