دیپلماسی فعال چین با نوطالبان و تبعات آن برای امنیت افغانستان و منطقه
۱۷ سنبله (شهریور) ۱۴۰۰ – ۸/ ۹/ ۲۰۲۱
فرزاد سلیمی فر
ملاقات میان مقامات چین و نوطالبان در سه رخداد بسیار مهم قلمداد شده اند. نخستین رخداد مربوط به ملاقات نماینده چین با ملاعمر در زمان نخستین امارت اسلامی افغانستان بود و دو ملاقات دیگر مربوط به سال ۲۰۲۱ و دیدار ملاعبدالغنی برادر در شهر تیانجین با وزیرخارجه چین و دیگری ملاقات مولوی عبدالسلام حنفی، معاون دفتر سیاسی نوطالبان با سفیر چین در کابل است. به نظر میرسد چین در هرمرتبه ملاقات با نوطالبان مسئله تروریسم و نگرانی از ایغورها را مدنظر قرار داده است.
هرچند که از محتوای نخستین ملاقات چین با ملاعمر اطلاعات دقیقی در دسترس نیست، دو ملاقات آخر مقامات چین صراحتا بحث عدم سرریز شدن ناامنی از افغانستان به چین مورد تاکید قرار گرفته است. اما نکته مهم این است که تعامل بیشتر چین با نوطالبان بیشتر زمینه را برای سرریز شدن ناامنی به سرزمین چین و بی ثباتی در افغانستان فراهم می سازد که در تضاد علنی با منافع چین است. این تضاد منافع را می توان از نظر علمی با ترکیب دو رویکرد گفتمانی و تمدنی ابن خلدونی اثبات نمود.
طبق نظریه اجتماعی ابن خلدون، یک تمدن بدوی با مشروعیت بدوی خود بر یک تمدن رو به افول مدنی تسلط پیدا میکند تا یک تمدن مدنی جدید را مبتنی بر میراث تمدن افول یافته مدنی قدیم برپا سازد. این تسلط سه فاز تسلط بدویت بر مدنیت، مشروعیت سازی و ظهور مدنیت را دربر دارد.
در فاز نخست، گروه بدوی دارای مشروعیت کامل از بدویت است و به اتکای قوه آن که دربردارنده درستکاری، دینداری، شجاعت و بسیاری از مولفههای مثبت دیگر است بر پشتهای از فساد و زوال تمدن مدنی مسلط می شود.
در فاز دوم، برای تداوم تسلط خود یک فرایند گذار را طی می کند که از مشروعیت سنتی خود مبتنی بر قبائل و بدویت و هرآنچه با مدد آن به موقعیت مسلط کنونی دست پیدا کرده، دست شسته و به تدریج مبانی مشروعیت زای مدنی را کسب می کند و به این شکل نمودهایی از میراث مدنی قدیم در مدنیت جدید بازنمود می شوند. این فرایند یک طرفه نیست و هر از چندی به اقتضای شرایط میان منابع مشروعیت بدویت و مدنیت رفت و آمد شکل می گیرد.
در فاز سوم مدنیت مستلزم تضمین مشروعیت است. در این مرحله میزان مشروعیت بدوی به حداقل خود رسیده و دولت مدنی نوتاسیس برای اجتناب از فروپاشی ناچارا به استخدام مزدور یا توجه به نیروهای اجتماعی نیاز دارد که منابع مشروعیت مدنی را شکل می دهند. در این شرایط به تدریج با هرچه بیشتر مسلط شدن این منابع مشروعیت جدید شاهد رسوخ هرچه بیشتر فساد و مولفههای زوال مدنیت خواهیم بود.
به اعتقاد ابن خلدون، مدنیت و بدویت ذات پویای جوامع اجتماعی هستند و همه جوامع به نوع و شدتی میان این دو قطب در حرکت می باشند. مانند روز و شب که با هرچه بیشتر نمایان شدن روز، از شدت تاریکی کم می شود و برعکس؛ اما هیچگاه یکی کاملا و برای همیشه بر دیگری مسلط نیست.
به نظر ابن خلدون، هر مدنیت به طور متوسط هفت دوره مدیریت را تا زوال کامل طی میکند که در دوره اول اوج مشروعیت بدوی و در دوره هفتم اوج مشروعیت مدنی را شاهدیم. این حداکثر دوران است و چه بسا یک تمدن صرفا یک دوره را تجربه کند و نمودهای فساد و زوال در خود را نمایان سازد.
از بُعد گفتمانی نیز گفتمان نوطالبان متشکل از دال هایی است که در همبستگی با دال های گفتمان دیگر سلفیها می باشد. به عبارتی، خاستگاه این دال ها یکسان است اما به دلیل نوع مفصله بندی، ممکن است مدلولهای متفاوتی بروز دهند و آن نوع مدلولها می تواند و ممکن است نقطه بروز تضاد و اختلاف با دیگر سلفیها باشد.
برای مثال، مهمترین این دال ها، ملی گرایی و امت اسلام است که نوع مفصل بندی این دال ها مشخصا سبب تمایز و اختلاف میان القاعده و داعش با گروه نوطالبان می شود که پیشتر در عرصه جهاد یا به عبارتی، بدویت، فاقد ارزش راهبردی بوده و تنها بعد از مرحله ایجاد مدنیت و استقرار دولت است که می تواند زمینه اختلاف را فراهم سازد. از این گذشته، نوع مفصل بندی دالها سبب برو حلقههای گفتمانی در درون نوطالبان شده است و سبب گردیده تا هر حلقه پیرامون دالی مفصله بندی شود که بیشترین اهمیت را برای معتقدین به آن دارد. برای مثال، می توان به حلقههای اقتصادی، ایدئولوژیک، ملی و قومی اشاره کرد.
نوطالبان به سرعت در تلاش برای ایجاد مدنیت است. اما برای گذر از فاز اول به فاز دوم بسیار بی تجربه، هیجان زده، شتابزده ولی در عین حال بسیار باهوش عمل می کند. تعجیل این گروه برای گسست منابع مشروعیت بدوی و کسب منابع مشروعیت مدنی حاصل تجربه از عدم شناسایی امارت اول است. خشونت بی حد و حصر میدانی اخیر هم ناشی از نیاز این گروه به منابع مشروعیت بدوی خود و ایجاد توازن مقابل گسستهای ایجادی در مسیر تحقق مشروعیت مدنی است. این ناشی از هوشمندی بسیار بالای این گروه در فهم این نیاز به توازن است. با این وجود، توازن میان این منابع مشروعیت مهمترین چالش پیش روی نوطالبان در فردای بعد از تشکیل مجدد امارت اسلامی است و این رد علنی حمایت از ایغورها حتی در کلام نماینگر شتابزدگی، هیجان و بی تجربگی این گروه در گذر از بدویت به مدنیت می باشد.
شتابزدگی و ذوقزدگی این گروه در بیان این مطالب و گسست منابع مشروعیت بدوی خود باعث می شود که نمودهای فساد و انحراف از به اصطلاح “مفاهیم والای جهاد” برای طالبها خصوصا طالبهای میدانی بروز شفاف تری داشته باشد. هر اقدام نوطالبان در کسب مشروعیت مدنی سبب جدا شدن یک لایه از نوطالبان و پیوستن به حلقههای اندیشهای و منفعتی متفاوت می شود که داعش خراسان از نمونه این حلقهها و یا به عبارتی مهمترین و جدی ترین حلقه رقیب در بحث گفتمان جهادی در افغانستان و چه بسا جنوب آسیا است.
ممکن است نوطالبان به تعداد ناچیز ایغورها در افغانستان توجه داشته که این چنین به صراحت با چین در مباحث امنیتی تعامل و لااقل گفتگو می کند، حتما تاثیرات خود را از حیث فاز دوم گفته شده و مقوله حلقههای گفتمانی خواهد گذاشت و در نهایت آن دسته از حلقههای گفتمانی که با نزدیک شدن نوطالبان یا هرگونه تعامل این گروه با چین مخالفت خصوصا اعتقادی دارند به تدریج یا ناگهانی از گرد این گروه پراکنده شده و به گفتمانهای رقیبی بپیوندند که منفعت آنها اعم از منافع اعتقادی را تامین می کنند. مهمترین این حلقههای جدا شده را باید در آن دسته از مفصله بندیها جست و جو کرد که معتقد به جهانی بودن جهاد و حمایت از ایغورها دارند.
در نهایت به مشروعیت زدایی درونی از نوطالبان و ظهور گروههای جدا شده از آن خواهد شد که علی رغم آنکه به فروپاشی گروه ختم نمی شود اما به نفع چین نیز نخواهد بود. هم اکنون نیز شاهد رگههایی از نارضایتی جنگجویان ایغور و ازبک در افغانستان هستیم ولی ملاقات مجدد مقامات نوطالبان با یک مقام چینی (در اینجا سفیر چین در کابل) ظاهرا بیانگر تداوم بی توجهی نوطالبان به این مهم است و حاوی پیامی نگران کننده درباره امنیت و تروریسم.