هشتمین نشست کتابنامه بلخ؛ با محوریت نقد و نظر پیرامون “شماره هفتم نشریۀ اندیشه آینده”
۳۰ بهمن (دلو) ۱۴۰۲ – ۱۹/ ۲/ ۲۰۲۴
هشتمین نشست از سلسله نشست های کتابنامۀ بلخ با محوریت نقد و نظر پیرامون “شماره هفتم نشریۀ اندیشه آینده”، در تاریخ ۱۹ دی (جدی) ۱۴۰۲، در عمارت بلخ به همت دکتر مجتبی نوروزی، و با حضور چهره هایی برجسته چون دکتر سید عسکر موسوی (انسان شناس و پژوهشگر ارشد دانشگاه آکسفورد و استاد مدعو دانشگاه علامه طباطبایی)؛ دکتر رسول صادقی (عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه مهاجران)، دکتر مجتبی نوروزی (معاون اسبق رایزن فرهنگی سفارت ایران در کابل و کارشناس مسائل افغانستان) و متین محجوب (سردبیر نشریه اندیشه آینده)، برگزار شد که جناب آقای رضا عطایی نیز مدیریت نشست را برعهده داشتند.
“اندیشه آینده” با مدیر مسئولی احمد نادری و سردبیری متین محجوب، نشریۀ اجتماعی است که در هر شماره به یک مسئله از مسائل جامعه ایران می پردازد که شماره اول آن آبان ۱۴۰۰ منتشر شده است.
شمارۀ هفتم نشریۀ اندیشۀ آینده، با موضوع بررسی زندگی و زیست افغانستانی های مقیم ایران، آذرماه ۱۴۰۲، در ۱۶۰ صفحه منتشر شد. شمارۀ هفتم، تلاشی برای بررسی زندگی و زیست روزمرۀ افغانستانی های مقیم ایران، از منظر روایت های مردم نگارانه است.
در این شماره، فراز و فرودهای بیش از چهار دهه تجربه زیسته مهاجران افغانستانی در ایران از ابعاد و مناظر مختلفی همچون مسائل زیست روزمره، چالش های آموزشی-تحصیلی، چالش های هویتی، چالش های اقتصادی و غیره با تاکید و تکیه بر روایت های مردم نگارانه مهاجران، مورد توصیف، تبیین و تحلیل قرار گرفته است.
از لحاظ مباحث علمی-نظری نیز مصاحبه هایی با افرادی همچون رسول صادقی (عضو هیئت علمی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) و آرش نصراصفهانی (عضو هیئت علمی و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) که درباره مهاجران افغانستانی صاحب نظر هستند، صورت گرفته است.
شایان ذکر است نسخه الکترونیکی شماره هفتم نشریه اندیشه آینده در اپلیکیشن طاقچه نیز قابل خریداری و دریافت می باشد.
در ابتدای نشت جناب آقای عطایی در ابتدای نشست درباره ویژگی این نشست که برای اولین بار به جای نقد و بررسی کتاب، یک نشریه و مجله انتخاب شده است، چنین توضیح دادند:
«ما در مجموعه کتابنامه بلخ بر این نظر هستیم که هر گونه تولید محتوایی درباره افغانستان و مسائل مربوط به افغانستان، می تواند محور سلسله جلسات کتاب نامه بلخ قرار گیرد. از همین روی از اولین نشست تا امروز، علاوه بر اعلان آمادگی و استقبال با مجموعه های فرهنگی، ناشران، مولفان و مترجمان هر دو کشور -ایران و افغانستان- ارتباط بر قرار کرده ایم تا بتوانیم این تولیدات نوشتاری-مکتبوب-چاپی شان را که درباره افغانستان هست، به نقد و نظر بنشینیم که با استقبال بخش عظیمی از ایشان نیز مواجه بودیم. در همین راستا، با جمع بندی شورای سیاستگذاری کتاب نامه بلخ، محور این نشست به عنوان هشتمین نشست، نقد و نظر شماره هفتم اندیشه آینده قرار گرفت. اندیشه آینده، عنوان نشریه ای است که به صورت گاهنامه و در هر شماره به صورت اختصاصی به یکی از مسائل اجتماعی جامعه ایران می پردازد. هفتمين شماره این نشریه نیز به صورت اختصاصی به بررسی تجربه زیسته مهاجران افغانستانی در ایران پرداخته است. اینجانب این نکته را بعضا در یادداشت ها و جلساتی که درباره افغانستان برگزار می شود به کرات گفته اعلام نموده ام که ما با دو حوزه مطالعاتی مستقل از هم مواجهه هستیم که علی رغم ارتباطات و پیوندهای تنگاتنگ این دو حوزۀ مطالعاتی، باز جدا و مستقل از هم هستند؛ حوزه مطالعاتی افغانستان یا مسائل افغانستان غیر از حوزه مطالعاتی مهاجران افغانستانی هست. در شماره هفتم اندیشه آینده، پردازش و ورود بسیاری خوب و تحلیلی از سوژه و موضوع مهاجران افغانستانی در مسائل زندگی آن ها در ایران صورت گرفته است که بدون تردید از مسائل بسیار مهم جامعه و کشور ایران است.»
در ادامه جناب آقای متین محجوب، فارغ التحصیل و دانش آموختۀ رشتۀ علوم سیاسی و سردبیر مجلۀ اندیشۀ آینده دراین رابطه صحبت های خود را ذیل سه بخش دسته بندی و مطرح نمودند:
«بخش نخست توضیحی مختصر در باب نشریه ای که نام آن اندیشۀ آینده است، لیکن بر خلاف عنوان آن که انتظار می رود بر پایۀ حوزۀ اندیشه و فلسفه باشد، بیشتر به مسائل مرتبط با حوزۀ علوم اجتماعی می پردازد. سپس توضیحی مختصر دربارۀ رهیافت ها و رویکرد نشریه بیان خواهم نمود و متعاقبا بخش دوم توضیحی ویژه دررابطه با این شماره از نشریه که بسیار خاص و منحصر به فرد است، و درنهایت بخش سوم خواهشی است که در انتهای صحبت های خود مطرح می نمایم. در ابتدا باید گفت شاید عنوان این نشریه کمی غلط انداز به نظر رسیده، افکار را به سمتِ حوزه اندیشه و فلسفه سوق دهد، لیکن همانگونه که مطرح شد، به واقع دغدغۀ این نشریه مسائل اجتماعی می باشد. شاید تاحدودی برسر این مسئله توافق داشته باشیم که امروزه تصویری که رسانه ها از جامعه ارائه و نمایان می سازند، اساسا کمتر تصویری شفاف، جزئی، ریزبینانه و دقیق بوده و بیشتر تصویری کلی، مات و مبهم است. بدین ترتیب می توان گفت چنانچه در آن تصویری که اصولا در مجلات، خبرگزاری ها، رسانه ها، صدا و سیما و غیره از جامعه و مسائلی در دل جامعه دقت نماییم، وجهی از جداافتادگی، فاصله و شکاف را شاهدیم؛ آنهم فاصله ای عمیق که گویی بافاصله ای زیاد از جامعه ایستاده و به تحولات آن می نگرد. این برداشت ابتدایی ما از فضای رسانه ای کشور در مجلۀ اندیشه آینده بوده است. اما به باور ما، اگر بنابر آن است که به عنوان نشریه ای کارآمد و دغدغه مند لحاظ گردیم، بایستی از آسیب های اجتماعی نیز به خوبی آگاه بوده، آن را منعکس ساخته و بدین ترتیب با رویکردی دقیق و نگاهی جزئی تر به جامعه نگریست. این درحالیست که غالبا رسانه های موجود سعی دارند فاصله و شکاف مذکور را با واسطه هایی مابین خود و جامعه پُر کنند؛ به عبارتی، کمتر مشاهده محور و بیشتر مصاحبه محور هستند آنهم نه مصاحبه ای با مردم و از بطن جامعه، بلکه مصاحبه با واسطه هایی که به آنها کارشناسِ مسائل حوزه ای خاص می گویند. در این جریان کارشناس مذکور دیدگاه و نقد و نظر خود در باب مسئلۀ مورد سوال را بیان نموده و بدین ترتیب رسانه از این چشم انداز به انتشار دیدگاه خاصی پرداخته و آن را به مخاطب انتقال می دهد. در مجموع این تلاش رسانه های کشور برای تصویر سازی از جامعه است. نشریۀ اندیشه آینده تلاش کرده است تا دو عامل را در فرایند تولید محتوای خود در نظر گیرد: یک آن که مسیر معمول دیگر رسانه ها را نپیماید و به سمت مشاهده رفته، با ورود به بطن جامعه فاصله و شکاف مذکور را پُر کند. حال میزان موفقیت نشریه با ارزیابی و نقد و انتقادات مخاطبان سنجیده می شود. البته در این عرصه مصاحبه هایی نیز با افرادی برآمده از دل جامعه نیز وجود داشته است؛ پس نشریه بایستی به سمت تکنیک ها و روش های مردم نگاری سمت و سو می یافت. این دغدغه ما را برای رسیدن به روش شناسی ملزم می ساخت که در این جریان بایستی از ابزارهایی چون متدهای مردم نگاری و متدهای گزارش های میدانی که در روزنامه نگاری مرسوم است استفاده می کردیم. ترکیبی از این روش ها و مصاحبه هایی که در مجموعۀ ما عنوان پرتره نگاری قلمداد شده است تا تصویر ارائه شده در رابطه با جامعه با شفافیت و جزئیات بیشتری باشد. اما مسئله بعدی آن است که در شمارۀ فوق (هفتم) صورت مسئله قابل توجه برای نشریه چه بود که اساسا به انتخاب این موضوع پرداختیم؟ در واقع مسئله اولیه ای که باعث جرقه زدن و آغاز نشریۀ اندیشه آینده شد، حول این محور می چرخید که علی رغم زندگی مشترک چندین دهه ای بین مردم ایران و مردم افغانستان وجود دارد، لیکن یک نوع همزیستی منجر به ادغام اجتماعی در جامعه ایران شکل نگرفته و نهایتا این زیستِ مشترک با مسائل، مشقات و چالش های متعددی برای افغانستانی ها همراه بوده است. بنابراین مسئله اصلی برای نشریه آن بود که چرا علی رغم پیشینۀ دیرین در طی زندگی و حیات مشترک دو طرف در جامعه ایران، مسائلی همچنان چالش برانگیز وجود داشته، حل و فصل نشده و بلکه شاید پیچیده تر نیز گشته است. پس شاید بایستی جواب این سوالات را در دو حوزه جستجو می کردیم: یک عرصه لایه سیاستگذاری اجتماعی در ایران و دیگری عرصه لایه فرهنگ مردمی. برای این سوال در وهله نخست، پاسخی کلی به ذهن ما متبادر شد مبنی براینکه هم لایه سیاستگذاری کشور و هم لایه فرهنگ و مردم، تصویر دقیق و صحیحی از مردم عزیز و مهاجران افغانستان ندارند و این تصویر، تصویر کلی یک دست و ساخته شده در جامعه ایران است. تصویری که رسانه ها خواسته و یا ناخواسته به غلط انتقال داده اند. این درحالیست که ما از بسیاری مسائل و مصائب برای مهاجران افغانستانی اطلاع صحیح و دقیق نداریم. بدین ترتیب بر پایه این پاسخ کلی، تلاش نشریه بر ارائۀ توصیف دقیق و جزئی از مسائل مرتبط با مهاجران افغان بوده است. شایان ذکر است اگر این توصیف تصحیح و اصلاح شود، در سیاستگذاری اجتماعی نیز می توان راه حل های درستی برای بستر سازی منتهی به ادغام اجتماعی یافت و ارائه نمود. در کل همان گونه که بیان شد نشریه اندیشه آینده به خصوص در این شماره تلاشی در جهت ارائۀ تصویری دقیق از مسائل و مصائب مهاجران افغانستانی که در ایران بوده است که از گزارش های میدانی، مصاحبه ها، مشاهده ها تشکیل شده و ادعایی برای رسیدن به راه حل های ندارد ولی تمام تلاش خود را برای کمک به حل مسائل و نمایندگی آنها داشته است. در نهایت باید اشاره کرد که ما از انتقادات و پیشنهاداتی که می تواند مسیر پیش رو را روشن و پربار سازد استقبال می کنیم.»
در ادامۀ نشست جناب آقای عطایی درباره دکتر سیدعسکر موسوی، چهره نام آشنای علمی افغانستانی، پژوهشگر ارشد در دانشگاه آکسفورد و استاد مدعو دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان سخنران دوم نشست گفتند: «استاد موسوی اولین کانون پناهندگان یا مهاجران افغانستانی را در سال ۱۳۵۶ و در شهر قم پایه گذاری کردند که اولین نهاد فرهنگیِ مهاجران افغانستانی در ایران محسوب می شود.»
دکتر سید عسکر موسوی در رابطه با نشریۀ اندیشه آینده به چند نکته اشاره کردند و افزودند:
«برخی ویژه نامه ها و مجلات مرتبط و یا مختص به افغانستان وجود داشته اند، به طور مثال در گذشته نشریه ای مختص شعر افغانستان بود؛ اما به باور اینجانب دلیلی که این نشریه را متمایز و متفاوت می سازد، بیرون آمدن از قالب الیت محوری است. چرا که اصولا دانش امری مختص اقلیتی از جامعه تحت عنوان نخبگان و الیت آن جامعه می باشد که دانش را قبضه می کنند. اما یکی از بهترین فعالیت هایی که دررابطه با این نشریه تحقق یافته است، تابو شکنی و در آمدن از حصار الیت گرایی می باشد. شایان ذکر است در پروسۀ انسان شناسی ۹ مولفه وجود دارد که یکی از آنها مشاهده (observation) است. مشاهده زمانی صورت می گیرد که انسان شناس به درجۀ استغراق رسیده و به عبارتی در موضوعی غرق شود. به همین خاطر کمترین دوره های انسان شناسی ۱۳ ماه به طول می انجامد. به طور مثال مواردی در این زمینه وجود داشته اند که انسان شناس در این مسیر قالب و قرار گرفته است. چنانچه کشیش مسیحی ایتالیایی بزرگترین و مهمترین منبع مطالعاتی تبت گشته و ۲۲ سال در تبت به یک بودیست تبدیل شده و کتابی می نگارد و تا کنون بهترین و ارزشمندترین مرجع مطالعاتی در این حوزه همچنان همین یک اثر از وی می باشد. این معنایِ استغراق یک انسان شناس به معنای واقعی کلمه است. دررابطه با نشریه حاضر نیز باید گفت ابتکارعمل فعالان در این رابطه نوعی استغراقِ کوتاه مدتِ موقت محسوب می شود که طی اشاره به نمونه ها و مواردی مختلف (از زندگی مهاجران افغانستانی که هر یک تجربیات متفاوتی داشته اند) بسیار جذاب و نمایانگر بخشی از زیست مهاجران در جامعه ایران است. بدین ترتیب باید گفت نکته حائز اهمیت در این روند، غالب نبودن نگارش نویسنده ای خاص، و بلکه روایت ماجرا و یا جریان از زبان خود اشخاص در قالبی آزاد است. بدین ترتیب دررابطه با نشریه حاضر، چاشنیِ انسان شناسی که این روند را موثر و سازنده می سازد، در سطحی عالی کارگر افتاده است. اما نکته دوم دررابطه با نشریۀ اندیشه آینده که بسیار مرا به خود جذب نمود، تنوع بی نظیر موضوعات اجتماعی و هم تنوع شیوه های جمع آوری داده (تحلیل، مصاحبه و گفتگو) روایت در بطن مطالب این نشریه است. همچنین شایان ذکر می باشد که در این جریان، مداخلۀ نویسنده و روایتگر بسیار محدود بوده است. موضوعات اجتماعی گوناگون نظیر تحلیل (ازدوج)، مصاحبه، گفتگو، روایت، مبحث قاچاق، تحصیل و آموزش و پرورش، موضوع زنان (هم در خیابان های کابل، هم دانشگاه ها، هم در سطح منطقه ای هم در سطح جهانی)، کار و اقتصاد، سلامت و بهداشت، اقامت و مسکن، برخورد میزبان و مهمان، حضور طولانی مهاجران در ایران، بحث سازمان ملی مهاجرت، واکنش هایی که در جامعه میزبان است همچون بحث مهاجر ستیزی، ادبیات مهاجرت، و آوردن الیت و صاحبنظران علمی در قالب مصاحبه (از جمله مصاحبه هایی با استاد صادقی و آرش اصفهانی)، همچنین اشاره به نقش نیروی کار افغانستانی که نگرانی های جامعه میزبان را نیز به خوبی متذکر شده است. اما نکتۀ قابل توجه در بطن مسائل آن است که علی رغم فرهنگ و زبان و مذهب مشترک و به طور کل با وجود میهمان نوازی های جامعه میزبان، لیکن از روزی که مهاجرین به جامعه ایران وارد شده اند، چیزی به نام نارضایتی در این میان شکل می گیرد. شاید این نکته ای قابل اشاره باشد که جامعه میهمان علی رغم سال های کار، فعالیت و تحصیل در جامعه میزبان، به جای رویکردی از قدرشناسی و سپاس، نارضایتی را پیشه کرده و میبینیم این پیشینه تاریخی و فرهنگی هیچ یک به نحوی دقیق کارگر نیافتاده است. به طور کل می توان گفت نگاه مشاهده گر در این نشریه بر غنا و ارزش آن افزوده است، اما درراستای نقد و پیشنهاداتی که می تواند در آینده مسیر پیش رو برای نشریه را هموار و مسائل مورد طرح و بررسی را تقویت سازد، یک آنکه در نبودِ دانش یا فهم از جامعه میلیونی افغانستانی در ایران، این نمونه برداری در حد صرفا یک نمونه برداری می تواند تصویری از یک وضعیت اجتماعی را گزارش دهد. اما خوب بود که کاری خارج از نمونه برداری صرف و ارائۀ تصویری کلی به طور مثال از وضعیت افغان ها به ایران پیس از انقلاب نیز مطرح می شد. شایان ذکر است پیش از انقلاب اسلامی دوصد هزار نفر نیروی مهاجر کار بین شاه ایران و رئیس جمهور افغانستان امضا شد و بنده در آن زمان در ایران بودم که آنها به ایران وارد شدند و اگر ما آن نیروی ۲۰۰ هزار نفری را به خوبی نشناسیم در سنجش و بررسی نقش افغان ها در ایران موفق نخواهیم بود. همچنین پس از انقلاب نیز مهاجرانی افغان در ایران طی مدت زمان زیادی از ماندگاری در جامعه میزبان خود در دل جامعه حل شده اند. بنابراین، بحث ادغام نیز از مسائلی مهم و حائز اهمیت است. همچنین آخرین نکته آنکه ارائۀ دسته بندی علل و عوامل دخیل در ورود حجم زیاد افغان ها به ایران و همچنین بررسی درصد موج های وارد شده از افغانستان در طی این ۵۰ سال به ایران حتی به صورت تخمینی و ذیل دسته بندی هایی از نوسان این موج از مهاجرت می توانست موثر باشد؛ به طور مثال برجسته ساختن موج های خیزشِ ورود و یا کاهش ورود افغان ها به ایران. با تشکر بسیار.»
سخنران بعدی جناب آقای دکتر مجتبی نوروزی که به گفتۀ جناب عطایی «بیش از پانزده سال است که در حوزه افغانستان و افغانستان شناسی و تحولات آن فعالیت داشته است. ایشان در فصل سوم کتاب شان “دولت-ملت سازی در افغانستان” به موضوع مهاجرت و مهاجران افغانستان به عنوان یک فرصت اشاره داشتند که در مهاجران افغانستانی حاضر در ایران می توانند در فرایند دولت ملت سازی افغانستان و همچنین تعاملات میان دو ملت نقش موثری ایفا کنند. ایشان از زوایای مختلفی شماره هفتم از نشریۀ اندیشه آینده را بررسی نموده اند. البته نکته ای که در اینجا قابل ذکر است، مدت به طول انجامیدن و تکمیل تولید محتوای این نشریه طی شش ماه است.»
دکتر نوروزی در ابتدا ضمن تشکر از دوستان فعال در نشریۀ اندیشه آینده ، چنین اشاره داشتند که:
«اساسا ما از هر نهاد، شخص و فعالی که به مسئله افغانستان به هر نحوی ورود یابد، تمام قد تشکر و استقبال می کنیم. چراکه به واقع همان گونه که بارها نیز بیان شده است، نه تنها با نوعی فقدان شناخت دقیق و عمیق نسبت به مسائل مرتبط با افغانستان، بلکه با خطاهای شناختی گسترده نیز مواجهیم. به خاطر می آورم که چندین سال پیش مجلۀ دیگری بنارا بر آن گذاشته بودند که طی هر شبی از ماه رمضان، کارشناسان یکی از کشورهای جهان اسلام را دعوت به گپ و گفت نموده و ماحصل این نشست را به عنوان یک ویژه نامه منتشر می کردند. به هرروی، اینجانب نکته ای در آنجا مطرح کردم مبنی بر این امر، زمانی که در ایران به طور مثال در رابطه با تونس بخواهیم بحث و بررسی هایی صورت دهیم، به کارشناسان یا افرادی که در آن کشور حضور داشته یا در این حوزه فعالیت و مطالعاتی داشتند ارجاع داریم و غالبا سایر افراد خود هیچ گونه نظری در این باب نداشته و حالتی از تایید و تصدیق کارشناسان این حوزه را اتخاذ می کنند. لیکن اگر در رابطه با افغانستان این چنین نیست و اگر تمامی جمعیت ایران را جمع گرده و از آنها در رابطه با افغانستان نظرخواهی کنیم، باز گویی جایی از کار دچار نقصان و مشکل است. چراکه ما دچار نوعی خطای شناختی هستیم. هریک از افراد حاضر در ایران به نحوی نوعی تجربه و مواجهه ای شناختی از ارتباط با مهاجران افغان داشته ایم و براساس این تجربه حس می کنیم که به شناختی از مهاجران افغانستانی در ایران دست یافته و آن را بسط و تعمیم داده و در نهایت این شناختِ تعمیم یافته منجر به بسیاری از مسائل و سیاست گذاری هایی شاید خطا شود. اما من در این میان تعبیر مواجه و تجربه را به جای واژۀ زندگی به کار بردم، چراکه به یاد می آوردم زمانی یا یک دانشجوی جامعه شناسی در تهران تعامل داشتم که می گفت با وجود آنکه من ۲۲ سال است که در ایران زندگی می کنم، اما تا کنون یک تصویر از داخل خانۀ یک ایرانی ندارم. و من در آنجا بر این مسئله فکر می کردم؛ علی رغم اینکه آن فرد دانشجو بوده، تعامل و ارتباط اجتماعی در سطح جامعه داشته، اما همچنان نتوانسته است از نزدیک با جامعه ایرانی زندگی کند. البته بالعکس این ماجرا نیز وجود دارد. یعنی علی رغم تعاملات و رفت و آمدها، ما باز هم در بطن زندگی یک شخص ورود نیافته ایم تا همزیستی به طور کامل تحقق یابد. بدین ترتیب سوالی مطرح می شود مبنی بر آنکه آیا ما به عنوان اتباع یک کشور، فهم درست و دقیق از مهاجران داریم؟ اما یکی دو نکته دررابطه با اینکه حوزۀ تحصیل جناب محجوب اندیشه بوده است باید اذعان کرد که اتفاقا فعالیت شما در راستای اهداف نشریه از جنس اندیشه است؛ به عبارتی، فهم مسئله و فراهم کردن مسیری برای رسیدن به یک راه حل، جزئی از اندیشه محسوب می شود. همچنین بر اهمیت نکته ای تاکید دارم و آن است که اساسا کارکرد یک رسانه با هر قالب و شکلی، اتفاقا ارائه تصویر یا روایتی از جامعه است و اگر نتوانیم تصویر و روایت صحیحی ارائه دهیم، حتما در تداوم و بسط آن شناخت ناقص و یا حتی غلط کمک کرده ایم؛ اما چنانچه تصویری صحیح و دقیق را نمایان و آشکار سازیم، به اصلاح فهم یک موضوع در جامعه و متعاقبا سیاست گذاری کمک کرده ایم. در کل با توجه به ارزشمند بودن فعالیت دوستان در نشریۀ اندیشه آینده ، لیکن شاید بتوان به نکاتی انتقادی نیز اشاره داشت. اینکه در نشریه، اصلاح تصویر و شناخت فهم، امری کمک کننده نیست و بعضا خطای دید مارا نیز توسعه داده است. اگر در همینجا به عقیده توماس بارفیلد نگاهی داشته باشیم، به باور او، افغانستان پدیدۀ بسیار پیچیده ای است که هرکسی که کمتر دررابطه با آن بداند، با اطمینان بیشتری پیرامون آن صحبت می کند. به عبارتی، هرچقدر در حوزۀ افغانستان و تحولات آن بیشتر ورود کنیم، به پیچ ها و پیچیدگی های بیشتری در این رابطه می رسیم که بایستی به ان پرداخته شود. اما از منظر نشانه شناسی، از همین جلد شروع می کنم و به باور اینجانب تصویری که برروی جلد به کار رفته است، دست کم برای من تداعی کنندۀ مهاجران پاکستانی است تا مهاجری افغانستانی. دیگر آنکه در بحث مقدمه و سرمقاله ای که جناب آقای دکتری نادری نوشته اند، در ارائۀ بخشی کلی و تئوریک خوب و مفید بود لیکن در بیان برخی جزئیات آن اشکالاتی وجود داشته است. می توان گفت آنچه کمتر تا کنون به آن پرداخته شده است، بخشِ فرصت محور از پدیدۀ مهاجرت است. حال اگر بخواهیم ساختار ذهنی و تصویر ذهنی اشتباهِ جامعه ایرانی را نسبت به مهاجر افغانستانی بشکنیم و راه و روشی دیگر برای شناخت آنها به کار بریم، از این تصویر به هیچ عنوان استفاده نمی کردم و حتما از عکس یک شخصیت موفق و حتی از نسل جوان فعال و برجسته به عنوان الگویی برای نشان دادن آیندۀ روشن جامعه افغانستان در ایران استفاده می کردم تا تلنگری به جامعه میزبان برای شناخت بهتر جامعه مهمان باشد. قطعا و حتما تصاویری چون تصویر روی جلد شماره هفتم از نشریۀ اندیشه آینده بخشی از واقعیت مهاجرت افغانستان است، لیکن برای درهم شکستن و کنار زدن این چنین تصاویر از مهاجرت است. نکتۀ دیگر آن است که از روی جلد و پشت جلد و صفحۀ نخست، سه بار از استاد محمد کاظم کاظمی شعر آورده شده است. باید گفت آن شعرِ “پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت” شعری گفتمان ساز در ارتباط بین جامعه مهاجر است و ارزش آن شعر به جهت جریان سازی، از تمامی اشعار در حوزۀ مهاجرت بالاتر است؛ اما بنا به تجربیات و مطالعاتم می توانم بگویم حقیقت آن است زمانی که از جامعه ایرانی برای گفتن یک شاعر افغانستانی یا مهاجر درخواست می کنی، صرفا گفته های آنها از دو سه نام فراتر نمی رود. بدین ترتیب شاید بهتر بود برای نشریه اشعار دیگر دوستان شاعر مهاجر افغانستانی نیز به کار گفته می شد. نکتۀ دیگر آن است، علی رغم اینکه استاد موسوی از تنوع مطالب مجلۀ حاضر سخن به میان آوردند و من نیز باور دارم که در این شماره، تلاش شده تا به هر موضوعی با ظرفیتِ مشکلات مرتبط با جامعه مهاجر پرداخته است، لیکن حجمی که ما به مطالب می دهیم، نشان دهندۀ جایگاه آنهاست. به عبارتی؛ حجمی که ما به برخی موضوعات می دهیم، نسبتش با حجم مسئله در جامعه مهاجر برابر است یا نه؟ به لحاظ اجتماعی و هویت بخشی اجتماعی، پدیده ای در ده سال گذشته در جامعه افغانستان اتفاق افتاد به نام پدیدۀ “فاطمیون”. اینجانب بدون هیچ قصد و هدف از ورود و یا طرح دعواهای سیاسی در این رابطه، صرفا از منظر اجتماعی این پدیده را بیان می کنم. به باور اینجانب، موضوع مذکور در هویت بخشی و ارتقای جایگاه مهاجرین و ساختار اندیشه و تفکرِ حداقل بخشی از جامعه ایرانی موثر بوده است؛ در حالی که در این نشریه به آن پرداخته نشده و به مسائل دیگر بیش از حجمی که دارد پرداخته شده است. مسئلۀ بعدی موضوع گلشهر است. تعبیر کابلِ ایران برای گلشهر با فهم مسائل مهاجرین همنشینی نداشته و به نوعی دو مقولۀ متفاوت است. یعنی اگر به یک ایرانی بگوییم برای فهم کابل، کافیست گشتی در گلشهر بزنید، شاید به لحاظ روشی امری صحیح و موثر نباشد و نمیتواند هیچ تصویری از کابل به مخاطب ارائه دهد. در رابطه با نکتۀ دیگر آنکه، دکتر نادری در قسمت سرمقالۀ خود جمله ای را مطرح می کنند با این مضمون که “دغدغۀ اصلی دولت ها در مواجهه با مهاجرت، ادغام است“؛ که من این جمله را رد نمی کنم اما برایش تبصره ای قائل می شوم که در فهم موضوع اهمیت دارد. در حالی که به باور من این یک موضوع پیشینی دارد بدین ترتیب که: مسئله سیاستمدار ایرانی اساسا آن است که آیا زندگی جامعه مهاجر افغانستانی در دل جامعه ایرانی را می پذیرد یا هنوز براین باور یا تصور است که باید جمعیت مهمان باز گردند؟ پس چالش اینجا مسئله نگاه سیاستگذار یا سیاستمدار ایرانی در مواجهه با پدیدۀ مهاجرت است، نه مسئلۀ ادغام. وقتی نگاه بر عدم به رسمیت شناختن و در نتیجه بازگرداندن مهاجران بر کشور مبدا باشد (فارغ از امکان یا عدم امکان این امر)؛ اساسا مسئلۀ ادغام مطرح نیست. بنابراین وقتی جریانی و دیدگاه از عدم رسمیت بخشی وجود داشته باشد، علی رغم ارائۀ بهترین امکانات و خدمات نیز در نهایت جریانی از نارضایتی وجود دارد. و آخرین نکته آنکه در همین قسمت از نشریه حاضر، دکتر نادری دو مدل را ارائه داده اند که در “مدل دیگ جوشان”، فرهنگ جامعه مهاجر حذف شده و جامعه میزبان به نحوی فرهنگ خود را کاملا منتقل می کند. اینجانب معتقدم که اساسا فرهنگ و تعامل فرهنگی تعاملی دو سویه است. به عبارتی، حتی اگر مدل دیگ جوشان هم وجود داشته باشد، حتما در این مدل، فرهنگِ وارد شده اثر و ردپایی از خود به جای می گذارد. پس نمی توان گفت آن فرهنگِ وارد شده کاملا در ساختار و نظام ارزشی جامعه میزبان حل می شود و هیچ تاثیری در فرهنگ جامعه میزبان ایرانی نخواهد داشت. با تشکر.»
در ادامه جناب آقای عطایی به معرفی سومین سخنران نشست پرداختند. به گفتۀ ایشان، «جناب دکتر رسول صادقی آثار و فعالیت های علمی ارزشمند بسیاری داشته اند. ایشان چهره ای نام آشنا در حوزۀ پژوهش های مرتبط با حوزۀ افغانستان، دانشیار گروه جمعیت شناسی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران هستند و در رابطه با زمینۀ تحقیقاتی مهاجران افغانستانی تحقیق و پژوهش داشته اند.»
دکتر صادقی با اشاره به دنبال کردن مطالب مجلۀ اندیشۀ آینده چنین اذعان داشتند که:
«بخشی از مطالبی که در این نشریه بیان و بازگو می شود موضوعاتی هستند که غالبا راجع به آن ها بحث و بررسی نشده است. در شماره های سابق نشریۀ اندیشه آینده نیز به موضوعات بسیار خوب و برجسته ای پیرامونِ مسائل نوپدید و نوظهور در جامعۀ ایرانی پرداخته شده است. البته وجود خود دکتر نادری، پشینه فعالیت ایشان در حوزۀ علوم اجتماعی، انسان شناسی به ویژه انسان شناسی سیاسی، بر پیشبرد جریانی از همکاری با تیمی از دبیران و هیئت تحریریه جهت پرداختن به موضوعات خاص و اساسی موثر بوده است. یکی از حوزه هایی که در جامعه ایران به چشم می خورد این امر است: با این که بیش از چهار دهه از حضور مهاجران افغانستانی در ایران می گذرد و ما اکنون با جمعیتی مواجهیم که افغانستان را ندیدند، در ایران به دنیا آمدند بزرگ شدند زندگی کردند. جامعه پذیر شدند فرهنگ پذیر شدند. مدرسه و دانشگاه رفتند. علی رغم این موضوع بسیاری ادبیات و مطالعاتی در حوزۀ مهاجران تولید نکردیم و خود این موضوع خود همین عدم شناخت را بیشتر کرده است. برای کاری که به این موضوع می پردازد، انتظارات را بیشتر می کند. خلاء های بسیاری وجود دارد و انتظار می رود مجموعه ای که به حوزه بحث مهاجران می پردازد بتواند خیلی ابعاد مختلفی را درنظر بگیرد و این کار غیرممکنی است که در یک شماره شما بتوانید تمام مسائل و ابعاد مختلف و حتی فرصتهایی ایجاد کرده، به آن بپردازید. ما در سنت جامعه شناسی وقتی واقعیت های اجتماعی را نگاه می کنیم در دو سطح به آن می پردازیم یکی سطح نهادی و ساختاری است به لحاظ بحث نهادهای اجتماعی و ساختارهای اجتماعی و بحث های مربوط به سیاستگذاری بیشتر از دید کلان به موضوع نگاه می کنیم. یکی هم بحث زندگی روزمره است یکی از حوزههای خیلی مهمی که در بحث های جامعه شناسی مطرح می شود بحث زندگی روزمره است. این مجموعه در واقع عمدتا از دید سطح دوم به این موضوع پرداخته. آمده بحث زندگی روزمره و یک واقعیت اجتماعی به عنوان زندگی روزمره مهاجران را در جامعه به روایتهای مختلفی مورد کندوکاو و کاوش قرار داده که کار بسیار ارزشمندی است که دوستان به خوبی به این موضوع پرداخته اند و یک نوع از دل زندگی مهاجران به یک مسائل و چالش هایی رسیده اند رسیده اند و آن را مطرح کرده اند و بولد کردند. نکته ای که ما می توانیم به عنوان جمع بندی از این مجموعه داشته باشیم این است که ما با یک تنوعی مواجهیم شاید اگر روایت تکتک افراد را هم بگیریم، میبینیم باز هم به آن تنوع و تفاوتها میرسیم ما در مورد مهاجران افغانستانی در ایران این تنوع را می بینیم برخلاف سیاستگذار که با یک عینک به همه نگاه می کند اصطلاحا چیزی که خارجی ها مطرح می کنند یک سایز برای همه در چارچوب سیاستگذاری هم این تنوع دیده نشده. یک بخش، بحث مهاجرانی است که بدون مدرک هستند. بخشی مهاجرانی قانونی هستند. بخشی نسل اول هستند. بخشی نسل دوم زنان و مردان مهاجر هستند. افرادی که تحصیل کردند. افرادی که تحصیل نکردند. افرادی که کارگرند. افرادی که کارآفرین و کارفرما هستند. یعنی شما این تنوع را می بینید. ولی در علم سیاستگذاری یا در سطح کلان این دیده نمی شود. من برداشتم این است که آن تصویر درست از مهاجران افغانستانی به سیاستگذار هم منتقل نشده و بخشی از آن بهخاطر آن خلایی است که در حوزه مطالعاتی و پژوهشی هم وجود داشته خب این خلا بخشی به خاطر این است که ما در ایران رشتهای به نام مطالعات مهاجرتی نداریم. مرکز مطالعات مهاجرتی نداریم. علیرغم این که کشوری هستیم که هم تعداد قابل توجهی مهاجر در ایران داریم هم ایرانی در خارج از کشور داریم. هم بحث مهاجرتهای داخلی ما هم یک موضوع و مسئله مهمی است ولی نهاد علم ما به این حوزه ورود نکرده این مجموعه یک ابعادی از زندگی مهاجران را به تصویر کشیده و به نوعی به مسائلی پرداخته که اتفاقا مسائل خیلی مهمی است که قبل تر هم ما یک سری مطالعاتی عمدتا به لحاظ کیفی انجام دادیم بخشی از این ها بود و بخشی هم برای خودم جدید بود مسائلی که مطرح شد. چند سال پیش من یک کتابی می خواندم به نام زندگیهای سایهای که بحث داستان مهاجران آمریکای لاتین در ایالات متحده بود یکی از جامعه شناسان به نام گافمن بحث با عنوان استیگما را مطرح می کند یا مفهوم داغ وقتی مهاجر تبدیل به این موضوع می شود و در این چارچوب دیده می شود مهاجر مجبور است زندگی اش زندگی سایهای باشد تا جایی که میتواند خودش را نشان ندهد بخشی حتا شما می بینید در حوزه هایی هم که مهاجران فعالیت کردند و توانمند شدند و اثرگذار بودند آن ها هم خودشان را نشان نمی دهند و حتی به جامعه مهاجران هم معرفی نمی شوند. این داغ افغانستانی بودن مهاجر بودن، دیگری بودن غیر بودن این خیلی از ابعاد مختلف زندگی را تحت تاثیر خودش قرار می دهد. من فکر می کنم این موضوع روی تمام موضوعاتی که در نشریه وجود دارد. مسئله هویت واقعا یک مسئله جدی است در بین نسل های دوم و سوم مهاجران. نسل های که درواقع به لحاظ اجتماعی فرهنگپذیری رفتاری احساس می کند که مثل جامعه ایرانی شده ولی به لحاظ ساختاری ساختار اجتماعی جامعه آن را نمی پذیرد یعنی شما آن بحثی که مطرح کردم یک بحث واقعیت اجتماعی یک سطح کلان است و یک سطح خرد، یک عدم هماهنگی بین این دو سطح وجود دارد. شما در سطح خرد شاهد بسیاری از تغییرات اجتماعی در زندگی مهاجران در جامعه ایرانی هستید ولی از آن طرف در بحث سیاستگذاری شما انعکاسی از این تغییرات نمی بینید تغییراتی که در حوزه هویت اتفاق افتاده در حوزه فرهنگ پذیری اتفاق افتاده. چالش که خیلی از نوجوانان با این موضوع دست و پنجه نرم میکنند که کی هستند و کجایی هستند، چرا این جا هستند این سوالاتی که برایشان مطرح می شود چرا دیگران دارند تفاوت قائل میشوند؟ این درواقع یک موضوع بسیار مهمی است که در بین نسل دومیها و نسل سومیها مطرح میشود و من خوشحال شدم که در این کار روایتهایی از نسل سوم هم آمده است. یک نکته دیگری که وجود دارد این هست که بحثی تحت عنوان تصویر، ما بیشتر شناختمان در ایران یا حتی شناخت نسلهای دوم و سوم از جامعه افغانستان یک تصویر برآمده از رسانه ها است رسانه های ما هم عمدتا تصویری که تولید و بازتولید می کنند تصویر جنگ است تصویر ناامنی است از جامعه افغانستان درست است بخشی از جامعه افغانستان در این چند دهه درگیر این موضوع بوده اما آیا آثار تاریخی میراث فرهنگی فرهنگ غنی ای که در جامعه افغانستان هست آیا این ها در رسانه های ما به تصویر کشیده شده؟ که آن جوان بتواند یا نوجوان بتواند ارتباط با جامعه افغانستان پیدا کند چون اولین چیزی که به ذهنش می رسد بحث جنگ و ناامنی است و مسائل دیگر نیست بنابراین اینجا رسانه نتوانسته است آن تصویر را از افغانستان برای خود اجتماع مهاجران نسلهای دوم و سوم درست نشان بدهد. و علاوه بر اینها هم تصویری که در اذهان مردم ایرانی شکل گرفته نسبت به مهاجران و مهاجران افغانستانی کارگر افغانستانی است در حالیکه شما بعد از چند دهه این تصویر قاعدتا باید تغییر کند چون بخشی از مهاجران وارد دانشگاه شدند بخشی به عنوان متخصص در حوزههای مختلف صاحب نظر و اثر هستند اینکه این را چطوری بتوانیم این تصویر را به جامعه ایرانی نشان بدهیم و نوع نگاه به مهاجر را چکار کرد که تغییر داد اینها بحثهای بسیار مهمی است که نیاز هست در آینده موردکندوکاو قرار بگیرد بنابراین این نشریه می تواند یک تصویرسازی از این موضوع داشته باشد یکی از روایت ها صاحب رستورانی بود که در تجریش بود یک همچین روایت هایی از کارآفرینانی که در جامعه ایرانی هستند افرادی که اثر بخش در جامعه ایرانی بودند پزشک هستند تخصص دارند یا در حوزه های مختلف هم همینطور می تواند اثرگذار باشد. یک نکته دیگری که وجود دارد افغانستان با مهاجرت عجین شده یک بحثی تحت عنوان فرهنگ مهاجرت شکل گرفته و این پدیده در خیلی از کشورهایی که درگیر مهاجرت میشوند و مهاجرت به یک امر عادی تبدیل میشود و به نمادی از بزرگسال قلمداد شدن افراد میشود مخصوصا برای مردان ما در حیدرآباد هندوستان داریم در مکزیکی داریم در فوجیان چین داشتیم فرهنگ مهاجرت، مهاجرت را بازتولید میکند و شبکه اجتماعی که شکل گرفته از دایاسپورای افغانستانی که در خارج از کشور هست یک بخشی از آنها در دو کشور همسایه هستند یک بخش نیز در بیش از نود کشور مهاجران افغانستانی حضور دارند یکی از شبکه های فراملی گسترده را شکل داده و خود همین شبکه می تواند مهاجرتهای بعدی را رقم بزند. نکته دیگر بحث تغییرات نسلی و جنسیتی است در نسل دوم به ویژه برای دختران تغییرات اجتماعی بسیار قابل توجه است تغییراتی که در نقش های جنسیتی وجود دارد تغییراتی که در موقعیت شان ایجاد شده در دسترسی به آموزش ایجاد شده این موضوع یک سری نظام هایی که نظامهای سنتی مبتنی بر مردسالاری است را دچار چالش می کند و قطعا بخشی از تغییرات اجتماعی در جامعه افغانستان در بین مهاجران به عنوان یک پیشران بخواهیم به آن نگاه کنیم بحث قدرت و نیروی زنان و دختران هست که تغییراتی را در اجتماع خود مهاجران ایجاد کرده و قطعا در جامعه افغانستان هم ما شاهد این تغییرات خواهیم بود. اما نکته ای وجود دارد درمورد نسلهای دوم و سوم که در روایتها هم به آنها پرداخته شده بحثی تحت عنوان مهاجرت دوباره است وقتی مهاجرت تبدیل به بخشی از زندگی شده است مهاجرت به بخشی از گفتمان زندگی اجتماعی مهاجران افغانستانی تبدیل شده خانواده افراد و دایاسپورا و آن شبکه اجتماعی شکل گرفته قطعا جریان مهاجرتی در بین نسلهای دوم و سوم برای رفتن به کشورهای دیگر بیشتر خواهد شد. ما به لحاظ بحث سیاستگذاری یک بخش از عدم پذیرش این بود کخ مخصوصا در بین افراد تحصیلکرده اینکه تحصیلاتشان تمام شود و به بازسازی افغانستان کمک کنند برگردند و آنجا اثرگذار باشند ولی شما میبینید که مخصوصا بعد از موج ۲۰۱۵ عمدتا به سمت اروپا این جریان اتفاق می افتد برای جامعه میزبان هم این درد هست مه نتوانسته از سرمایه های انسانی شکل گرفته در اجتماع مهاجران استفاده کند بخشی از مهاجران به هر حال ما یک بحثی داریم تحت عنوان بازگشت نخبگان یک بحثی هم هست بحث چرخش و جایگزینی نخبگان خیلی از کشورها الان سیاستهایشان به این سمت هست که جایگزنی درحال اتفاق افتادن هست بخشی از نخبگان افغانستانی که در ایران ساکن هستند فعال هستند این سیاستگذار باید بتواند بسته های سیسایتی تعریف کند که چطور از ظرفیت ها و توانمندیهای نسل دوم و سوم و حتی نسل اول بتواند استفاده کند. مهاجرت با تمام بدیهایی که ممکن است داشته باشد ولی مهاجرت توانمندی ایجاد می کند فرد مهاجر انسان توانمندی میشود فردی است که میتواند خودش را با تمام آن سختیهایی که در آن جامعه وجود دارد انطباق بدهد اصلا یکی از بحثهای توانمندی این است که افراد چطور بتوانند خودشان را انطباق بدهند؟ از چه استراتژیهایی استفاده کنند برای زندگی در جامعه مقصد که بتوانند براساس آن استراتژیها به اهدافی که دارند برسند. بنابرایین مهاجرت یک توانمدی ایجاد کرده و این توتنمندی را ما در بین نسلهای دوم و سوم مهاجران می بینیم .توانمندیها و ظرفیتهایی که ایجاد شده هست. نکته دیگر اینکه در بحث سیاستگذاری هم نکته ای که وجود دارد یک بحثی ما داریم تحت عنوان شبکه سازی شمتا چطور از خود مهاجران برای حل مسائل مختلف مهاجران استفاده کنید مثلا امسال یکی از بحثهایی که مطرح میشد این بود که ما خب بعد موج اخیری که بعد از روی کار آمدن مجدد طالبان اتفاق افتاده ما کمبود معلم داریم حتی کمبود معلم برای ایرانیها هم داریم اعلام میشود و مشهود است ولی چرا در مدارسی که بیش از پنجاه یا شصت درصد دانش آموزان آن مدارس در شهرری یا در کهریزک یا در مناطق دیگر چرا از نتوانیم از معلمهای افغانستانی استفاده کنیم وقتی از معلم افغانستانی استفاده کنیم این ایجاد انگیزه میکند در دانش آموز که اگر من هم درس بخوانم میتوانم معلم بشوم متاسفانه مشکلی که ایجاد شده این است که یک بحثی در نظریه های مهاجرت داریم که اصطلاحا به آن بازار دوگانه میگویند یک مشاغلی تعریف میشود برای مهاجران و این مشاغل بیشتر همان مشاغلی است که سطحش پایین است و به سطح مهارت پایینی نیاز دارد آن مهاجری که تحصیل کرده و به تخصصی رسیده کنار گذاشته میشود که چون شغل مجاز فقط آن مشاغل تعریف شده اند وقتی او وارد این مشاغل میشود این میتواند انگیزه ایجاد کند که افراد بیشتر تلاش کنندد چون تحصیل تبدیل به یک ابزار می شود برای تحرک اجتماعی در بین گروههایی که محرومیت اجتماعی در میانشان بیشتر وجود دارد مهمترین و مشهودترین ابزار تحصیل است ولی آن زمانی است که بتواند آن جامعه استفاده کند چون این اتفاق نیفتاده شما میبینید یک وقتهایی ما دانشجو داشتیم آمده بود دانشگاه مشغول تحصیل بود میدیم نیست سراغش را میگرفتیم میدیدم چون باید کارت آمایشم را به پاسپورت تبدیل کنم و بیایم درس بخوانم و بعد از تحصیل هم مدت پاسپورتم میگذرد و من باید از ایران خارج بشوم من اصلا نمی خواهم و همان کارت آمایشی که دارم را نگه میدارم و اصلا نمیخواهم تبدیل به فردی بشوم که بعد از تحصیل دغدغه این را داشته باشم که من برگردم و آن مسائل اقامتی دچار مشکل بشوم. دیدگاهی وجود دارد اصطلاحا اینترسکشنالیتی؛ در بحثهای نابربری اجتماعی که وجود دارد فقط مهاجر بودن نیست که نابرابری را ایجاد میکند اگر مهاجر زن باشد نابرابری دوبرابری میشود و اگر فرد مهاجر در روستا باشد نابرابری افزایش مییابد اینجا این افراد تلاششان را بیشتر میکنند برای این که بتوانند بر این نابرابریها فائق بیایند و قطعا جز افراد بسیار موفقی بودند. دیروز دانشجوی دکترایمان که دفاع کرد جمعه پرواز دارد به لندن و این نشان می دهد که هزینه میشود تحصیل میکند خودش و خانواده اش جامعه میزبان هزینه میکنند ولی بهره وری اش در جای دیگری اتفاق می افتد.»
(علاقمندان می توانند مباحث مطرح شده در نشست پیشین را با کلیک بر روی “این قسمت“، مشاهده و مطالعه نمایند.)