سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعکتابخانهمجلهنخستین خبرها

روایت‌هایی از ستاره شب دیجور نگاهی به کتاب “ستاره شب دیجور” یادمان علامه شهید سیداسماعیل بلخی

۲۹ خرداد (جوزا) ۱۴۰۳ – ۱۸ / ۵/ ۲۰۲۴

روایت‌هایی از ستاره شب دیجور
نگاهی به کتاب “ستاره شب دیجور” یادمان علامه شهید سیداسماعیل بلخی به کوشش و گردآوری سید اسحاق شجاعی

رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

مشخصات کتاب؛
عنوان: ستاره شب دیجور؛ یادمان علامه شهید سید اسماعیل بلخی
مولف و گردآورنده: سید اسحاق شجاعی
ناشر: انتشارات صبح امید دانش، کابل و قم
مشخصات چاپ: چاپ اول، ۱۴۰۰ش، در ۴۳۴ صفحه

الف) نگاه کلی

“ستاره شب دیجور” یادنامه سید اسماعیل بلخی است که در شش فصل و ۴۳۴ صفحه، از زوایای مختلفی همچون مصاحبه‌ها، گفتگوها، خاطرات و مقالات و غیره به معرفی و بازشناسی سید اسماعیل بلخی به عنوان یکی از شخصیت‌های مطرح و محوری اجتماعی-سیاسی-فرهنگی افغانستان معاصر می‌پردازد.
این اثر که در واقع حکم یک مجموعه پژوهشی-تحقیقی را دارد، حاصل سال‌ها زحمات و تتبعات سید اسحاق شجاعی درباره زندگی، شخصیت و همچنین آثار و اندیشه‌های سید اسماعیل بلخی است که نخستین‌بار سال ۱۳۸۳ش توسط انتشارات سوره مهر در ایران و تهران چاپ و منتشر شده بود و در بازچاپ دومِ اثر که می‌توان از آن به “ویراست دوم” نیز تعبیر نمود، با ویرایشی کاملا جدید و اِعمال تغییرات و اضافاتی، توسط انتشارات صبح امید دانش در کابل و قم به چاپ و انتشار رسیده است.
شایان ذکر است سید اسحاق شجاعی خود از نویسندگان و چهره‌های مطرح اجتماعی-فرهنگی مهاجران افغانستانی مقیم ایران محسوب می‌شود و علاوه بر کوشش در راستای گردآوری و تدوین یادنامه سید اسماعیل بلخی تحت عنوان “ستاره شب دیجور”، کتاب “کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه سید اسماعیل بلخی” را نیز تالیف نموده است که آن اثر نیز نخست‌بار توسط انتشارات صبح امید دانش در سال ۱۴۰۰ش در ۳۷۴ صفحه به زیور چاپ آراسته گشته و منتشر شده است که پیشتر در یادداشت مفصلِ “سید اسماعیل بلخی کِه بود و چه کرد؟” در سایت کلکین، به بررسی و معرفی آن اثر پرداخته‌ایم.
ستاره شب دیجور از شش فصل (صص ۱۹_ ۴۰۲) و سه پیوست (صص ۴۰۳_ ۴۳۴) در انتهای اثر تشکیل شده است. فصول شش‌گانه کتاب را در بخش‌های بعدی یادداشت حاضر مرور و بررسی خواهیم داشت.
اولین پیوست انتهای کتاب (صص ۴۰۵_ ۴۱۴) سال‌شمار زندگی سید اسماعیل بلخی (صص ۴۰۵_ ۴۰۹) است و در پیوست دوم (صص ۴۱۵_ ۴۲۶) نام‌نامه یا فهرست اعلام کتاب قرار گرفته است که با توجه به فراوانی افراد و اشخاصی که در تمام کتاب از آن‌ها نام برده شده است، این پیوست برای خوانندگان و به خصوص برای پژوهشگران بسیار مناسب و ارزشمند است. در پیوست سوم (صص ۴۲۷_ ۴۳۴) نیز عکس‌هایی از سید اسماعیل بلخی و مرتبط با او قرار گرفته است.

ب) پیشینه شب دیجور

سید اسحاق شجاعی، در پیش‌گفتار دو صفحه‌ای چاپ دوم ستاره شب دیجور (صص ۱۳ و ۱۴) که همانطور اشاره شد، ویراست جدیدی از اثر برای بازچاپ توسط انتشارات صبح امید دانش می‌باشد، توضیح بسیاری کلی از جریان چاپ کتاب در سال ۱۳۸۳ می‌دهد -حتی اشاره نمی‌شود که اولین چاپ این اثر سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات سوره مهر در تهران صورت گرفته است- و بیشتر به تغییرات و اضافات بازچاپ دوم اثر می‌پردازد:
《در بیست سالی که از نگارش این کتاب می‌گذرد، چشم و گوشم آماده دیدن و شنیدن سخنان نو و اندیشه‌های تازه و آثار جدید درباره بلخی بوده است. مقالاتی هم نوشته و در مطبوعات یا فضای مجازی منتشر کرده‌ام. در نتیجه، در برخی موضوعات این کتاب، حالا دیدگاه دیگری دارم؛ اما نخواستم ساختار کتاب را در چاپ دوم به هم بزنم. دیدگاه‌های نو را در کتاب تازه “کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه بلخی” ملاحظه خواهید کرد. کارهایی که درباره زندگی، اندیشه و مبارزات بلخی، در قالب کتاب یا مقاله تا کنون منتشر شده بیش‌تر شعاری، تکراری و درون‌تهی بوده‌اند. ستاره شب دیجور را بسیاری از خوانندگان، اصحاب رسانه و اهل فرهنگ و دانش ستوده و در تنوع، جامعیت و مستندبودن در این موضوع بی‌نظیر خوانده‌اند؛ با این هم بر ضعف‌های آن، که ناشی از حاکمیت سیاسست‌زدگی و فضای شعاری آن زمان و جوانی و بی‌تجربگی خودم بود واقف‌ام. تلاش کرده‌ام این نواقص را در “کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه بلخی” جبران کنم. این دو هم‌دیگر را تکمیل می‌کنند. امیدوارم آن کتاب نیز همزمان در اختيار علاقه‌مندان بلخی قرار بگیرد.》(ص ۱۴)
متأسفانه در پیش‌گفتار بازچاپ دوم به این نکته، اشاره و پرداخته نشده است که کتاب بعد از چاپ سال ۱۳۸۳، چرا چاپ دیگری نداشته است و علت این وقفه بیش پانزده ساله چه بوده است؟
همچنین شایان ذکر است که تاریخ درج شده در تتمه پیش‌گفتار شجاعی، ۱۵ شهریور ۱۳۹۷ را نشان می‌دهد (ص ۱۴) و این نیز شاید حکایتی داشته باشد که چرا ستاره شب دیجور با یک وقفه سه ساله، سال ۱۴۰۰ چاپ و منتشر شده است.
اما همانطور که شجاعی در پایان پیش‌گفتار بازچاپ دوم، ۱۵ شهریور ۱۳۹۷؛ اظهار امیدواری کرده است که کتاب در دست تالیفش تحت عنوان “کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه بلخی” همزمان با “ستاره شب دیجور” به چاپ و انتشار برسد؛ می‌توان احتمال داد که این وقفه سه ساله نیز در همین راستا بوده است، چرا که چاپ اول “کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه بلخی” همچون بازچاپ دوم “ستاره شب دیجور”، همزمان و برای سال ۱۴۰۰ می‌باشد.
در “سرآغاز” (صص ۱۵- ۱۸) که در واقع همان “مقدمه چاپ اول ستاره شب دیجور” است، شجاعی به انگیزه گردآوری یادنامه بلخی و بیان دشواری‌های تدوین “ستاره شب دیجور” پرداخته است:
《اندیشه گردآوری این مجموعه، از آن‌گاه به سراغ نگارنده آمد که او تا حدّی بر عظمت شخصیت علامه بلخی و نقش او در مبارزات تاریخی مردم افغانستان آگاهی یافت؛ و نیز دریافت که جامعه فرهنگی افغانستان تا هنوز کاری در خور و بایسته برای شناساندن آن بزرگ‌مرد نکرده است.》(ص ۱۵)
پیش از ادامه باید افزود که اگرچه ستاره شب دیجور، برای اولین‌بار سال ۱۳۸۳ منتشر شده است، اما تاریخی که در پایان مقدمه‌ی آن درج شده است، ۲۰ شهریور ۱۳۷۵ در مشهد می‌باشد (ص ۱۸) که این امر خود حاکی از داستان پر فراز و فرود چاپ اول کتاب نیز هست که در “پیش‌گفتار چاپ دوم” (ص ۱۳) نیز بدان اشارتی رفته است.
《قرار بود ۱۵۰ صفحه باشد، ۶۰۰ صفحه از کار درآمد. مشکل هزینه چاپ بود؛ به این علت، با تاخیر هشت ساله، در ۱۳۸۳ اقبال چاپ یافت. هرچند دیر آمد؛ اما درست آمد! پس از آن کارهای شعاری و بی‌محتوا، علاقه‌مندان بلخی، منتظر یک کار جدّی و جامع درباره او بودند.》(ص ۱۳)
شجاعی، بر این نظر است که پس از درگذشت (شهادت) سید اسماعیل بلخی، تلاش‌های حکومت سلطنتی افغانستان در مسکوت نگه داشتن نام و یاد بلخی و همچنین عقب‌ماندگی فرهنگی جامعه افغانستان مزید بر علت‌ شد تا دیگر نام از بلخی‌، آن‌آنچنان به میان نیاید، اما از اواسط دهه پنجاه هجری خورشیدی و با تحولات و دگرگونی‌های بسیار در افغانستان و ایران، زمزمه‌ها و زمینه‌های احیای نام و یاد بلخی و همچنین اندیشه‌های‌اش در جامعه افغانستان مهيا و آماده شد:

《با طلوع نهضت اسلامی در افغانستان و انقلاب اسلامی ایران -اواسط دهه پنجا- باری دیگر نسل جوان حوزه‌های علمیه، بلخی را یافت و ستایش از او را در نشریات، سخنرانی‌ها و محافل از سر گرفت. این بازشناسی شخصیت علامه، با آغاز قیام عملی مردم در برابر رژیم مارکسیستی حاکم از سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ش و ظهور گروه‌های سیاسی و جهادی در متن مبارزات، تشدید شد… ولی از آن رو که در اوایل هر نهضتی، حماسه و شعار بر تحقیق و تدبّر غلبه دارد و نهضت اسلامی ما نیز دور از این ویژگی نبوده است، کاری تحقیقی و گسترده برای علامه بلخی صورت نپذیرفت و آنچه بود، از سطح ابراز احساسات و ستایش‌هایی شعاری، سیاسی، احساسی و عاری از ژرف‌نگری فراتر نرفت؛ هرچند همین هم در زمان خود ارزشمند بود و ستودنی.》(صص ۱۵ و ۱۶)
شجاعی درباره سختی‌ها و دشواری‌های پیش روی‌ش در دهه هفتاد برای جمع‌آوری و تدوین یادنامه سید اسماعیل بلخی، تحت عنوان “ستاره شب دیجور” چنین توضیح می‌دهد:
《کاز از آغاز چندان دشوار به چشم نمی‌آمد؛ ولی پس از چندی، سختی‌ها یکی پس از دیگری روی نمودند. مشکل نخستین، عدم دسترسی به منابع داخل کشور بود؛ یعنی کتابخانه‌ها، اسناد و مدارک دولتی، مجموعه مطبوعات آن دوران و مهمتر از همه برخی از یاران علامه که هنوز در قید حیاتند و ساکن شهرهای مختلف کشور. وضعیت نابسامان کشور، طبعا دستیابی به آن منابع را، که شاید چندان هم از آسیب‌های دوران در امان نمانده باشند. نمی‌داد و به ناچار به منابعی که در عرصه مهاجرت و خارج در اختیار ما بود بسنده شد. مشکل دیگر از آن‌جا ناشی می‌شد که بدبختانه سال‌هاست بیشتر شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی ما چنین کارهایی را از دریچه تنگ و تار سیاست می‌نگرند و آن‌گاه که از آنان یاری می‌جویی، هم‌گمان می‌برند رنگ و ریایی در کار است و تو در پوشش کار فرهنگی و پژوهشی، فعالیت سیاسی و حزبی می‌کنی. آنان، کارهای فرهنگی و پژوهشی را در سطح فعالیت‌های روزمره سیاسی خود می‌نگرند… مشکل دیگر این بود که جمعی از یاران دوره مبارزات علامه بلخی -به خصوص سال‌های پیش از زندان- اکنون یا در گذشته‌اند و یا بسیاری از حوادث آن سال‌ها را از یاد برده‌اند. آنچه هم پس از سالیان دراز در خاطرشان مانده، بدون جزئیاتی مثل تاریخ، مکان و اسامی افراد و است… نظیر این مشکلات را در گردآوری اسناد و مدارک مکتوب و مصوّر هم داشتم. دریغ که بعضی از بزرگان می‌پندارند اسناد و مدارک فرهنگی‌ای که به هر نحوی به دست‌شان رسیده، مال شخصی آن‌هاست و باید تا عمر دارند نزد خویش نگه دارند. کسانی، تصویرهای منتشرنشده یا دست‌خط‌های علامه یا نسخه‌های نشریات سال‌های حیات یا روزهای شهادت بلخی را داشتند؛ ولی با رفت‌وآمد مکرّر و اصرار فراوان هم نتوانستیم از آن‌ها در کتاب استفاده کنیم.》(صص ۱۶ و ۱۷)
شجاعی در تتمه مقدمه چاپ اول -شهریور ۱۳۷۵- ستاره شب دیجور، با تصریح به این نکته که در موارد خاصی از مطالب این مجموعه میان نویسندگان و صاحب‌نظران، اختلاف‌نظرهایی وجود داشته است؛ با حفظ امانت از یکسان‌سازی نظرات پرهیز نموده و هر جای نیاز دیده است، نظرات خویش را به صورت مشخص بیان کرده است. (ص ۱۸)
در تدوین “ستاره شب دیجور” تا سال ۱۳۷۵ و سپس چاپ آن در سال ۱۳۸۳، افرادی نقش داشته‌اند که شجاعی در پایان مقدمه از آن‌ها می‌برد که با توجه به پیشینه و فراز و فرودهای کتاب، شایان توجه است:
《سخن آخر اینکه اگر همکاری سروران و بزرگانی که بر من منّت گذاشتند و با ارائه دانسته‌های خویش به صورت کتبی و شفاهی یاری‌ام کردند نبود، این مجموعه بدین‌گونه فراهم نمی‌شد. سپاسگزار همه هستم؛ به خصوص خانواده و فرزندان علامه بلخی، همکارانم در دفتر هنر و ادبیات افغانستان؛ به خصوص دوست شاعرم محمدکاظم کاظمی که ویرایش و تدوین کتاب مدیون همکاری ایشان است. و نیز فرهیخته ارجمند محمدحسین جعفریان در دفتر ادبیات و هنر مقاومت، به خاطر همکاری در چاپ کتاب.》(ص ۱۸)

ج) ستاره شب دیجور به روایت دختران

فصل اول کتاب با عنوان “با خورشید از پگاه تا بیگاه” (صص ۱۹_ ۴۸) از دو بخش تشکیل شده است که بخش نخست آن تحت عنوان “بلخاب؛ زادگاه شهید علامه بلخی” (صص ۲۱_ ۳۰) مقاله و مطلبی از سید اسحاق شجاعی در معرفی تاریخ و جغرافیای بلخاب و همچنین با مرور اجمالی پیشینه اسلام و تشیع در بلخاب به بسترهای اجتماعی-خانوداگی رشد و شکل‌گیری شخصیت سید اسماعیل بلخی پرداخته شده است.
بخش دوم فصل اول تحت عنوان “زندگی‌نامه علامه بلخی در گفت‌وگو با خدیجه بلخی و صدّیقه بلخی” (صص ۳۱_ ۴۸) است که از ابعاد مختلفی همچون مکتوب شدن تاریخ شفاهی افغانستان معاصر دارای اهمیت است.
اگرچه هیچ اشاره‌ای به این مسأله نشده است که این مصاحبه در چه تاریخ و زمانی و در کجا و با چه شرایطی انجام شده است؟ که مناسب است در تجدیدچاپ‌های بعدی کتاب، چنانچه امکان داشته باشد این نکات نیز آورده شود که برای خوانندگان و پژوهشگران دارای ارزش تاریخی است.
با این حال با توجه به پاورقی‌های صفحه ۳۱، به احتمال زیاد این مصاحبه در سال‌های دهه شصت یا هفتاد هجری خورشیدی در مشهد انجام گرفته باشد:
《در فاصله چاپ اول و دوم کتاب، همسر علامه بلخی و بانو خدیجه بلخی در گذشته‌اند. بانو صدیقه بلخی چندین سال به عنوان سناتور انتصابی در کابل زندگی می‌کند. فکر می‌کنم شنیدن تحولات زندگی علامه بلخی از زبان فرزندانش دقیق‌تر، مستندتر و قابل اعتمادتر است. به همین دلیل این مصاحبه را در چاپ دوم نیز گذاشته‌ام. صحّت محتوای آن به عهده گویندگانش می‌باشد.》(پاورقی ص ۳۱)
با توجه به اینکه فرزندان سید اسماعیل بلخی از اوان خردسالی شاهد فعالیت‌ها و مبارزات اجتماعی-سیاسی پدرشان بوده‌اند، بسیاری از مطالب این بخش کتاب ارزش تاریخی می‌یابد و از لحاظ تاریخ شفاهی ارزشمند است.
خدیجه بلخی در پاسخ به این پرسش که “بفرمایید فعالیت‌های تشکیلاتی علامه در کابل چه بود؟” می‌گوید:
《در کابل، او در کنار فعالیت‌های حزب ارشاد، با همکاری میر علی‌اصغر شجاع، محمدحسین نهضت، محمدیوسف بینش، سید نبی مظفری و تعدادی محصِّل مانند میرحسین هدی، داکتر حسن ریاضی و… “انجمن شجاع میوند” را تأسیس کرد که انجمنی فرهنگی، ادبی و ورزشی بود. آن‌ها در کنار تکیه‌خانه میراکبرآقا کتابخانه‌ای داشتند و در قالب جلسات دعا و جلسات بحث و بررسی در مسائل سیاسی و اجتماعی کشور تبادل‌نظر می‌کردند. پس از زندانی‌شدن علامه بلخی، رهبری انجمن را شهید میر علی‌اصغر شجاع به عهده گرفت و تا سال ۱۳۳۶ که او هم به زندان افتاد و بعداً شهید شد، انجمن فعال بود. یکی از کارهای خوب انجمن شجاع میوند، ارتباط غیرمستقیم با علامه بلخی در داخل زندان بود؛ به طوری که آن‌ها توسط خانواده یا عساکر محافظ زندان و… اخبار بیرون را به داخل زندان به علامه می‌رساندند و دستورات لازم را می‌گرفتند. علامه هم اخبار و تحولات سیاسی و اجتماعی کشور و جهان را در شعرهایش انعکاس می‌داد.》(صص ۳۴ و ۳۵)
با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از زندگی سید اسماعیل بلخی در میان سال‌های ۱۳۲۹-۱۳۴۳ش، بر اثر مبارزات و فعالیت‌هایی که داشته به مدت چهارده سال در زندان سپری شده است؛ وضعیت و شرایط بلخی در این مدت در زندان و شرایط و وضعیت خانواده‌اش در بیرون زندان شایان توجه و بررسی می‌باشد.
“صدیقه بلخی” این وضعیت و شرایط را این چنین توضیح می‌دهد:
《… در دو سال اول، ما را به مکتب/مدرسه راه ندادند. پس از دو سال، با تلاشهای سید نبی مظفری -که معلم ادبیات لیسه[دبیرستان] حبسته بود- و دانشمند شهید محمدحسین نهضت، برادرم علی‌آقا داخل مكتب نجات شد و چون کتاب‌ها را در خانه خوانده بود، توانست در یک سال، سه صنف/کلاس را امتحان بدهد و عقب‌ماندگی خود را جبران کند. باز هم توسط همین دوستان -که معلم و مدیر مدارس دخترانه بودند- ما هر دو خواهر هم ابتدا به طور غیررسمی و بعد رسمی وارد مكتب شدیم. مشکل دیگر ما آن بود که یک سال می‌شد پدر در زندان بود و ما اجازه نداشتیم او را بینیم. پدر دو سال تابستان و زمستان در یک سلول ۱×۲ متر زندانی بود و ما اعضای خانواده او یعنی علی‌آقا یازده ساله، خدیجه‌خانم شش ساله و بنده چهار ساله همراه مادر، مادربزرگ مادری و خاله‌مان به نوع دیگری از زندان محکوم شده بودیم؛ یعنی محرومیت از دیدار پدر و تنهایی در بین مردم. چون خیلی‌ها از این که با ما تماس بگیرند، هراس داشتند. پس از یک سال و اندی در یکی از اعیاد به ما اجازه دادند که به دیدن پدر برویم. آن روز فقط و فقط اشک ریختیم به پدر نگاه می‌کردیم و جلو گریه خودمان را نمی‌توانستیم بگیریم. هرچه پدر با آن طبع شوخ خود به ما دلداری می‌داد، ما نمی‌توانستیم ساکت شویم. بعد از آن، محدودیت کمتر شد. روزهای جمعه برایش لباس می‌فرستادیم و اجازه دادند هر شب غذا هم ببریم.

غذا را مادر آماده می‌کرد و یک نفر که از هرات و بعد مزار با ما بود به نام کاکا غلام‌عباس آن را می‌برد و به نگهبان آقا تحویل می‌داد. در عین حال وضع اقتصادی خانواده خوب نبود، تنها تعدادی از دوستان همرزم ایشان به ما کمک می‌کردند. آن هم مخفیانه و بسیار با احتیاط و توسط کسان دیگری. تنها درآمد ما مُزدی بود که مادر با خیاطی به دست می‌آورد و ما با آن زندگی می‌کردیم…》(ص۳۶)
یکی از ابعاد شخصیت بلخی، اشعاری است که از او به یادگار مانده است و در آن‌ها می‌توان بسیاری از اندیشه‌هایش را ردیابی و بررسی نمود. نکته قابل توجه اینجاست که بخش عمده‌ای از اشعار بلخی در زندان سروده شده است. چگونگی انتقال این اشعار به بیرون زندان در روایت “صدیقه بلخی” نیز شایان توجه می‌باشد:
《پدر، در طول هفته شعرهایش را روی پاکت سیگار یا شکر، پوش صابون و گوگرد/کبریت می‌نوشت و یا پول به سربازها می‌داد تا مخفیانه از بیرون کاغذ بیاورند. نوشته‌ها را در لباس‌هایش جاسازی می‌کرد و در روزهای جمعه، ما می‌آوردیم بیرون. علی‌آقا هم یا شعرها را دوباره می‌نوشت و یا نسخه اصلی را نگهداری می‌کرد. گاهی هم علامه شعرها را توسط کسان و فرزندان دوستانش به بیرون می‌فرستاد و علی‌آقا از آن‌ها می‌گرفت.》(ص ۳۷)
به اعتبار اجتماعی بلخی بعد از آزادی از زندان بیش از پیش افزوده می‌شود. به نحوی که گذشته از آحاد مردم با سلایق و از قومیت و مذهب مختلف دورش جمع می‌شدند، مقامات عالی‌رتبه حکومت نیز بیش از پیش به بلخی احترام می‌گذارند. در روایت صدیقه بلخی، در مصاحبه‌ای که شجاعی با او داشته، چنین می‌خوانیم:
مردم برای حلّ مشکلات اجتماعی و اداری خود به ایشان مراجعه می‌کردند، یکی کارش در دستگاه‌های مختلف دولتی گیر کرده بود، یا مدیر و مأموری از او رشوت می‌خواست. یکی فقیر بود و کمک می‌خواست، یکی دیگر دعا می‌خواست، دیگری چیز دیگر و … این نفوذ از محدوده مردم شیعه و کسانی که پای منبر ایشان می‌نشستند، گذشته بود. در واقع ادارات و وزارتخانه‌های دولتی زیر نفوذ ایشان بودند. هر صدراعظم که روی کار می‌آمد، بعد از معرفی وزیرانِ خود پیش آقا می‌آمد، از ایشان کسب تکلیف می‌کرد و خواهش می‌کرد که برای موفقیتش دعا کند. آقاجان هم رُک و صریح حرفهای خود را می‌زد. می‌گفت که فلان کار را انجام بدهند، به فلان قسمت بیشتر اهمیت بدهند و… در تمام عیدها، صدراعظم با کابینه به حضور ایشان می‌رسید. داکتر محمدیوسف، محمدهاشم میوندوال و اعتمادی را من خوب به یاد دارم که می‌آمدند. همین رفتار صدراعظم‌ها و وزیران باعث می‌شد که تمام مدیرها و مأمورین عالی‌رتبه از آقاجان حساب ببرند. در سال‌های ۴۵-۴۶ که تظاهرات محصلین دانشگاه کابل به اوج خود رسیده بود، دولت قصد داشت دور دانشگاه سیم خاردار بکشد و دانشگاه را محصور کند. آقاجان به این کار دولت اعتراض کرد و پیغام داد که: “پیش از این که به دور کانون فرهنگی کشور سیم خاردار بکشید، بیایید اول بلخی را به زندان ببرید؛ والا من ساکت نمی‌مانم و در برابر کار شما قیام می‌کنم” بعد دولت مجبور شد از این کار صرف نظر کند. نمونه دیگر فعالیت علامه در انتخابات مجلس شورا و سنا بود که با نفوذ معنوی خود در میان مردم و دستگاه‌های مختلف کشور، افراد لایق و فرهنگی را به این دو مجلس معرفی کرد…》(صص ۳۹ و ۴۰)

د) ستاره شب دیجور به روایت دیگران

فصل دوم کتاب “ستاره شب دیجور” با عنوان “در حدیث دیگران” (صص ۴۹_ ۶۰) نظرات برخی از شخصیت‌های معروف افغانستانی و غیرافغانستانی را درباره سید اسماعیل بلخی آورده است.
این فصل چند جهت دارای نقد و اشکال است. نخست اینکه بسیاری از نقل‌قول‌ها، مستقیم و دارای منبع معتبر نیست، بلکه منسوب به افراد است. برای مثال اولین نقل‌قول آمده در این فصل که منسوب به امام خمینی و مربوط به سفر بلخی به عراق و دیدارش با امام خمینی است، اگرچه در پاورقی به کتاب “یادواره علامه شهید سیداسماعیل بلخی، چاپ اول، انتشارات بلخی، ۱۳۶۸ش” ارجاع داده می‌شود، اما نقل‌قولی از شخص دیگری است و به هیچ‌کدام از منابع مستند قابل ارجاع مربوط به آثار امام خمینی همچون صحیفه نور یا مورد تایید دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی نخورده است. (صص ۵۱ و ۵۲)
نقل‌قول‌های منسوب به خلیل‌الله خلیلی (ص ۵۲) و امام موسی صدر (صص ۵۲ و ۵۳) نیز تنها نقل‌قول واسطه‌ای هستند که نگارنده -شجاعی- در گفتگوی با شخص ثالث آن‌ها را شنیده است و آن اشخاص ثالث از خلیلی و موسی صدر چنین نقل‌قول‌هایی کرده‌اند.
نظر میرغلام‌محمد غبار درباره بلخی، دو بند/پاراگراف از کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” است که می‌توان با قدری تسامح و تساهل آن را نظر و ارزیابی غبار از سید اسماعیل بلخی دانست. اما دو-سه بند و پاراگرافی که از کتاب “افغانستان در پنج قرن اخیر” به عنوان نظر و دیدگاه‌ میرمحمدصدیق فرهنگ درباره بلخی آورده شده را آنچنان نمی‌توان ارزیابی و نظر فرهنگ از بلخی دانست.
بنا به آنچه که از کتاب “افغانستان در پنج قرن اخیر” نقل شده، فرهنگ بعد از ذکر جریان شکست قیام بلخی و همراهانش در سال ۱۹۵۰م/ نوروز ۱۳۲۹ و دستگیری بلخی و همراهانش، درباره دستگیری و زندانی‌شدن این افراد می‌نویسد: “طبعاً این حادثه که خاطره گیروگرفت دوره محمدنادرشاه و محمدهاشم‌خان را به یاد می‌آورد، در افکار عامه اثر بدی برجای گذاشت”.
با دشواری می‌توان از این دو خط به جمع‌بندی مشخصی از نظر و ارزیابی محمدصدیق فرهنگ درباره بلخی رسید. چرا که صراحت یا قرینه مشخصی نمی‌توان دریافت که ارزیابی یا قضاوت ارزشی فرهنگ -خوب یا بد، مثبت یا منفی- درباره بلخی یا اقدام وی بوده است.
گذشته از اینکه، چنانچه چنین صراحت نظری هم مشخص شود، قدری به ارزش و اعتبار “افغانستان در پنج قرن اخیر” به عنوان یک “کتاب تاریخ” و مولفش به عنوان یک مورخ و تاریخ‌نگار نیز صدمه و اشکال وارد می‌شود.
به جز این موارد که ذکر شد، سایر نظرات و دیدگاه‌هایی که از سوی افراد مختلف افغانستانی و غیرافغانستانی در فصل دوم آمده است، نقد و اشکالی از لحاظی که بررسی شد، ندارند.
در ادامه فصل دوم، فصل سوم تحت عنوان “در باغ خاطرات” (صص ۶۱_ ۱۵۰) در نود صفحه خاطرات سی و چهار نفر از افرادی آمده است که هر کدام در طول زندگی‌شان برخورد و آشنایی یا همراهی و هم‌نشینی با سید اسماعیل بلخی داشته‌اند:
《نگارنده با چنین درکی به سراغ علما، دانشمندان و بزرگانی رفته است که علامه بلخی را دیده و درک کرده‌اند و خاطره و نقل‌قول‌شان بدون واسطه می‌‌باشد… از این خاطرات، سه مورد را با یک واسطه موثق نقل کرده‌ام؛ یعنی خاطرات داکتر عبدالرحمان محمودی، شهید اسماعیل مبلغ و ابراهیم پهلوان. بقیه را خود شنیده، ضبط کرده و پس از پیاده کردن از نوارکاست، با حذف زوائید به تحریر در آورده‌ام. سعی کرده‌ام تا حد امکان عین عبارات و تعبیرات گویندگان ثبت شود و تنها در حد ویرایش و پیرایش تصرف شده است…》(ص ۶۳)
در این مجمل تنها به بخشی از خاطرات “اسماعیل مبلغ” به عنوان یکی از نویسندگان و روشنفکران افغانستان که در سال ۱۳۵۸ توسط حکومت حزب خلق بازداشت شد و سربه‌نیست شد (ص ۱۰۳) بازخوانی می‌شود:
《ما گاهی در مطالعاتمان در فلسفه به مطلبی می‌رسیدیم که برایمان مبهم بود و یا گاهی مطلبی را دقیقاً مطالعه می‌کردیم، نظریات فلاسفه قدیم و جدید را در آن باره می‌دیدیم، ترجمه‌های مختلف آثار غربی و نیز نظریات صاحب‌نظران دنیای عرب را جستجو می‌کردیم، با دوستان خوب بحث می‌کردیم و بعد مطلب را به صورت سؤال در می‌آوردیم و به منزل علامه بلخی می‌رفتیم. بیشتر برای این که از نظریات ایشان استفاده کنیم اما گاهی هم برای این که ببینیم ایشان چه اندازه اطلاعات و درک دارد. خوب جوان بودیم و گاهی شیطنت به خرج می‌دادیم.
می‌رفتیم و مسأله را با ایشان به صورت سؤال درمیان می‌گذاشتیم. علامه بلخی بسیار ساده و راحت و آماده برای ما جوابی قانع کننده می‌داد. گویی ایشان سالها فلسفه تدریس کرده‌اند و یا شبانه‌روز در این زمینه درس و بحث و مطالعه دارند در حالی که ما یقین داشتیم که علامه بلخی نه فرصت مطالعه داشت و نه امکانات آن را. ایشان به صورت بسیار حادی گرفتار مسایل اجتماعی و مردمی بود که حتی ساعتی آرام نمی‌توانست باشد.

ما به این نتیجه می‌رسیدیم که ایشان در گذشته تحصیلات، مطالعات، مباحثات و تأملات ژرف و گسترده‌ای داشته و با آن استعداد و حافظه نیرومندش، آن تسلط و حضور ذهن را حفظ کرده است》(صص ۱۰۶ و ۱۰۷)
چهارمین فصل که طولانی‌ترین فصل کتاب می‌باشد با بیش ۱۴۰ صفحه، شامل چهارده مقاله درباره زندگی، اندیشه و کارنامه سید اسماعیل بلخی می‌‌باشد که سید اسحاق شجاعی با ارسال نامه یا درخواست حضوری از صاحب‌نظران و محققان علاقمند به شخصیت و انديشه‌های بلخی، تقاضای همکاری و نوشتن مقاله کرده است:
《هم چنان برای انتخاب مقاله‌های چاپ شده قابل استفاده، کتابها و نشریات بسیاری را جست‌وجو کردم؛ بیشتر مقالات منتشر شده در این سالها را شعاری، تکراری و کم‌مایه یافتم و تنها دو سه مورد را که مناسب‌تر به نظر می‌رسید برگزیدم. تعداد دیگری از این مقاله‌ها، در اصل گفتارهایی است که در مرحله ضبط خاطرات و به صورت شفاهی تهیه شده بود؛ ولی چون ویژگی‌های‌ مقاله در آنها بیشتر از خاطره بود، با بازنویسی و تغییراتی در زبان و بیان تبدیل به مقاله گردید. دو یادآوری در چاپ دوم: ۱. از مجموع مقالات چاپ اول، چهار مقاله که ضعف‌های
محتوایی و ساختاری داشتند چانس[شانس] حضور در چاپ دوم را از دست دادند. ۲. برای چاپ دوم، مقالات را خوانده و مشکلات ویرایشی آنها را اصلاح کرده‌ام.》(ص ۱۵۳)
سه مقاله پایانی نظم و چارچوب مقاله را بهتر و بیشتر از سایر مقالات موجود در اثر دارند که متأسفانه هیچ‌گونه توضیحی درباره اطلاعات تکمیلی درباره‌شان از قبیل زمان نگارش مقاله و همچنین بازنشر جدید یا چاپ و انتشار اول‌شان نشده است.
در اینجا تنها به بازخوانی بخشی از مقاله بلکه یادداشت “علی رضوی غزنوی” درباره بلخی می‌پردازیم که حوت/اسفند ۱۳۷۴ در ماهنامه طلوع وحدت، ارگانی نشراتی حزب وحدت در کویته چاپ و منتشر شده‌ است:
《شنیده و خوانده‌ایم که علامه بلخی برای بیداری و آگاهی مردم سخن می‌گفت؛ آری او در مقام یک سخنور سحّار، مستمعین خود را گاه گریه می‌داد و گاه می‌خنداند تا بیداری و آگاهی بخشد؛ اما خنده‌دادن‌های او هیچگاه سطحی نبود؛ بل عمیقاً پرمعنی و طنزآمیز بود و آگاهی‌بخش و آموزنده. از باب مثال بنده هرگز از یاد نمی‌برم آن منبری را که آقا، طی بیاناتشان فرمودند: “اکنون که می‌آمدم در راه بابه‌جوالی‌ای را دیدم که زیر بار برف حویلی‌ای که در پشت داشت دولا شده بود. به او گفتم بابه‌جان از تو که گذشت غم بچه‌ها را بخور و به مکتب‌شان بفرست. گفت: آقا، مگر امام زمان ظهور کند و کاری بکند! گفتم: تو غم خود و بچه‌های خودت را بخور، امام زمان که بیاید بسیار کار دارد و نمی‌تواند بار تو را هم پشت کند….” راجع به شعار علامه بلخی که استاد سمندر غوریانی به آن اشاره کرده‌اند، باید گفته شود که این شعار کوتاه‌تر، گویاتر و کوبنده‌تر بود. او اولاً توضیح می‌داد که شیعه یعنی دوستدار اهل بیت پیامبر خدا و سنّی یعنی پیرو سنت آن حضرت. آنگاه می‌پرسید که آیا هیچ شیعه ای می تواند معتقد به پیروی از سنت رسول الله نباشد؟! و جواب می داد مسلماً نه. هیچ سنی می‌تواند دوست‌دار خاندان پیامبر نباشد؟ جواب می‌داد مسلماً نه. …. باری بلخی آنگاه شعار شیوایش را با صدایی رسا بر زبان می‌آورد. شعاری که گویا کسی از سخنگویان مذهبی و مبلغان دینی آن را چنان که باید تکرار نکرد؛ چه آن که آنان دوربینی و ژرف‌نگری سید را نداشتند و یا می‌رسیدند که مریدها تور بخورند و از اطراف‌شان پراکنده شوند و یا عمل به احوط می‌کردند آن شعار هشیار کننده و هشدار دهنده این بود: هر شیعه که سنّی نیست، شیعه نیست/ هر سنّی که شیعه نیست، سنّی نیست…》(صص ۲۱۲ و ۲۱۳)

ه) روایت‌هایی از ستاره شب دیجور

فصل پنجم ستاره شب دیجور، تحت عنوان “میراث جاودان” (صص ۲۸۹_ ۳۸۰) در نود صفحه، عهده‌دار بررسی آثار و پیامدهای اقدامات و فعالیت‌ها و همچنین کارنامه‌های مختلف اجتماعی-سیاسی-فرهنگی سید اسماعیل بلخی برای روزگار بعد از خودش است.
از نظر سید اسحاق شجاعی، آثار جاویدان بلخی که از آن به “سرمایه‌ای ملی” تعبیر می‌کند موراد زیر هستند که فصل پنجم کتاب، عهده‌دار تحلیل و بررسی آنهاست:
《موارد دیگری که از آن فرزانه باقی مانده از این قرار است: ۱- سخنرانی‌های عالمانه و آگاهی‌بخش؛ ۲- شعرهای انقلابی و بیدارگر؛ ۳- خاطراتی از زندگی، مبارزات و خصوصاً دوره زندان؛ ۴- آثار و کتاب‌هایی که در نوجوانی نوشته است؛ ۵- نامه‌ها و دیگر آثار او. مجموعه این‌ها در همان حدی که از دستبرد حوادث محفوظ مانده، مجموعه ارزشمندی است که می‌تواند به عنوان سرمایه‌ای ملی مورد استفاده مردم قرار بگیرد.》(ص ۲۹۱)
برای اجتناب از طولانی‌شدن یادداشت حاضر، ما تنها به بازخوانی متن بخشی از سخنرانی‌های سید اسماعیل بلخی می‌پردازیم که در آن‌ها می‌توان اندیشه‌های اجتماعی-فرهنگی-سیاسی بلخی بهتر دریافت.
بلخی در یکی از سخنرانی‌هایش که بعد از آزادی از زندان در یکی از منابر و میان مردم کابل داشته است که مربوط به سال‌های ۱۳۴۳-۱۳۴۷ش -قبل از وفاتش- می‌شود به ریشه‌یابی و علل عقب‌ماندگی می‌پردازد.
بلخی ترس و ضعف را زمینه مستعمره شدن می‌داند “از وقتی که بشر برای خود ضعف و انکسار را تصوّر کرد، گویا شروع کرد به زیر سیطره دیگران رفتن و برای خود خداها تراشیدن” (صص ۳۲۰ و ۳۲۱) و بزرگ‌ترین عامل عقب‌ماندگی را در فقر جوامع می‌بیند:
《بزرگ‌ترین عامل عقب‌ماندگی ملّت‌ها و جامعه‌ها فقر و نیستی است و هر ملّتی که نان خوردن خود را داشت و آسایش داشت، می‌تواند به جامعه بشریت خدمت کند و به آثار سماوات و ملکوت و اسرار طبیعت تفّر بکند، نه هر بشری که فقر و بینواست.》(ص ۳۲۱)
بلخی در سخنرانی‌هایش با تزریق و تلقین روحیه خودباوری به فکر چاره‌جویی و یافتن راه‌برون مسائل و مشکلات افغانستان بوده است، او با اعلانِ “ما بیچاره نیستیم، بیچاره آن کسی است که در فکر چاره نیست” به مخاطبان خود می‌گوید:
《مسلمانان بارها در تکایا و منابر گوشزد کرده‌ام که این مصیبت را از گوش خود بکشید که مسلمان یعنی فقیر و بینوا؛ مؤمن یعنی رنگش زرد و ناتوان؛ مؤمن یعنی همیشه مورد تعرض و مشت‌خور جامعه دیگر؛ مؤمن یعنی همیشه زیر فرمان بیدادگران؛ مؤمن یعنی کسی که تا آخرالزمان فریاد بزند، گریه کند ولکن علاج کار خود را نکند. “همیشه عرض کرده‌ام که ما بیچاره نیستیم، بیچاره آن کسی است که در فکر چاره نیست.” مؤمن و مسلمان همیشه چهره گلگون داشته و همیشه مشتش به دهان بیدادگران گره کرده بوده است؛ همیشه گریبان بیدادگران را دریده است. مقصد، جامعه‌ای که از نگاه اقتصادی راحت بوده، توانسته است برای جامعه دیگر هم کاری بکند و و یاد و نام خود را در تاریخ روزگار به یادگار بگذارد…》(ص ۳۲۱)
بلخی همین سخنرانی که از قرائن درون‌متنی چنین بر می‌آید در ایام محرم ایراد شده باشد، در پایان صحبت‌هایش تفسیر و قرائتی نُو از محرم و عاشورا و به تعبیری از انقلاب امام حسین ارائه می‌دهد:
《… درس بزرگ دیگری که باید در این میدان بگیریم: بارها گفته‌ام و دیروز هم عرض کردم و علتی که بیشتر می‌خواهم این موضوع را مطرح کنم این است که گویا یک عده از جوان‌های کم مطالعه می‌گویند که: “تا کی مردم در و دیوار را سیاهپوش کرده برای امام حسین (ع) گریه می کنند؟” جوان! بفهم که برای گریه نیست. بارها عرض کرده‌ام که این محافل برای گریه تأسیس نشده است. این محافل برای این که کسی به سر و صورت خود بزند تهیه نگردیده است. البته گفتم که گریه و خنده دو شیئی عارضی است. در موقعی که برای انسان تعجب و غم رخ داد، خودش عارض می شود؛ لکن این مکتب که مانده است تنها مکتب غیرت است. و به هیچ مکتبی هم این طور مردم با اخلاص نمی‌روند. دیده نشده که به هیچ جشنی مردم با باران، با گرمی و زحمت، این قدر از روی شوق بروند و بر سر خاک و گِل بنشینند با ساعت‌ها سرپای خود ایستاده شوند. پس یک حقیقت هم زیر پرده هست. این کدام جشنی است؟! اگر از عینک من می‌بینید، محرم جشن خون است.
محرم جشن خون نام دارد؛ خونریزی، ایثار، فداکاری، استقامت، حق گرفتن از بیدادگر و موقع ندادن به ظالم و نظام استبدادی. در این کار دیگر حسین، آقا و پیشوای همه است. این درس را حسین بیشتر از همه به جامعه داده است. حسین درس عملی به بشر داده است. نه تنها خودش که یاورانش هم از این کانکور[کنکور] به سلامت برآمدند.》(ص ۳۲۶)

عنوان یکی دیگر از سخنرانی‌های سید اسماعیل بلخی “تحوّل و تکامل” (صص ۳۲۷_ ۳۳۰) است که آن را اوایل سال ۱۳۴۷ش در مدرسه عباسقلی‌خان مشهد و در حضور علما، مدرسین و طلبه‌های حوزه‌های علمیه ایراد کرده است. موضوع سخنرانی، تحوّل و تکامل از نگاه فلسفه و علوم اجتماعی است که در ضمن مباحث علمی، اشاراتی به مبارزات خودش و وضعیت سیاسی و اجتماعی افغانستان نیز می‌کند (صص ۳۱۴ و ۳۱۵) این سخنرانی را می‌توان در زمره آخرین سخنرانی‌های بلخی پس از آزادی از زندان و چند ماه پیش از وفات او دانست.
بلخی در بخشی از این سخنرانی با خواندن یک بیت شعر، گریزی به شرایط دوران زندانش می‌اندازد که چگونه خودباوری‌ و استقامت می‌تواند انسان را به پیروزی رساند:
《چه خوش گفت رستم فرامرز را
تو دل نشکنی، بشکنی گرز را
ایامی که در زندان بودم این شعر را با خود زمزمه می‌کردم، به خود نیرو می‌دادم. واقعا بشر اگر خود، خود را نشکند؛ خود، خود را ضعیف نشان ندهد؛ خود، خود را کوچک نشمارد، بشر خلیفه خداست. تکامل، پایه اولش تحول است؛ تحوّل رنج دارد از حالی به حالی شدن محنت دارد، مبارزه به کار دارد. مردان بزرگ مبارزه کردند . هر شکستی، مایه ارتقایی است، مایه سعادتی است. زمینه ارتفاع و بلندی است. زندگانی ملفوف است به غم و شادی؛ همان طوری که چراغ هیچ کس تا سحر نسوخته، هیچ کس همیشه مستبد نبوده. چاشنی حیات، غم است، چاشنی حیات، محنت است. دوره تاریک گذشته است؛ دانش روشنی انداخته است، دیده مردم باز می‌شود. امروز دیگر روز شرکت و فریاد است؛ روز آرام نشستن نیست؛ روز غنودن نیست؛ روز پایبندی به سخنان کوچک نیست؛ روز مبارزه با خرافات است؛ روزی است که چهره واقعی اسلام را از زیر ابرهای کدر اوهام و خیالات فاسده بیرون کرد و اوهام را از حقیقت دور کرد. روزی است که با قلم باید کار کرد، با پیک زبان باید کار کرد؛ روز مناظره، استدلال، فلسفه و منطق است. دل و دماغ خود را نشکنید؛ خود را کوچک نشمارید؛ طوسی‌ها و محقق‌ها و علامه‌ها مانند شما بوده اند؛ در گوشه‌های مدارس زحمت کشیدند و مردان جهان‌شمول شدند؛ اما با مراعات یک اصل دیگر؛ بعد از مسافرت و تحمل رنج و مرارت، اصل هم نوایی، اصل هم‌عنانی و هم‌دردی است…》(ص ۳۲۸)
شایان ذکر است فصل پایانی -فصل ششم- به بازتاب مراسمات، سالگردها، کنگره‌ها، همایش‌ها و همچنین مقالات و نشریاتی که پس از رحلت سید اسماعیل بلخی برای او و درباره او برگزار و انجام شده، اختصاص یافته است. (صص ۳۸۱_ ۴۰۲)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا