هنر در سایه صلح خوش می درخشد
۶ خرداد(جوزا)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۵/۲۷
جغرافیای افغانستان به دلیل ماهیت پیچیده خود به مدت چهاردهه است که درگیر منازعه و خشونت است. حمله کشورهای خارجی، جنگ های داخلی سبب شده است که این کشور و شهروندانش دمی نیاسایند. و صلح و ثبات به آرمانی دست نیافتنی مبدل شود. در این گیرودار اما هستند عده ای که بدون استفاده از توپ و تفنگ خواستار آمدن آرامش و امنیت به کشور باشند. هنر و هنرمند از جمله طبقه ای است که با قلم، رنگ و نت های موسیقی و یا هم به کمک لنز دوربین فریاد آمدن صلح را در افغانستان را می زنند. در این مصاحبه با محمد افسر رهبین، شاعر و نویسنده به نقش هنر در توسعه صلح پرداخته ایم.
۱ .در سال های اخیر برای آمدن صلح به کشور نه تنها در سطح کلان بلکه در لایه های میانی و زیرین نیز تلاش هایی برای امدن این مهم در ک صورت گرفته است. جامعه هنری از ان دست گروه هایی است که در تلاش آمدن صلح پایدار فعال هستند. با این حال، آیا جامعه هنری می تواند هرچند اندک برای کشوری که چهل سال خشونت را به اشکال مختلف دیده است تامین کند؟
کارهنر گفتن است و نشان دادن! شعر مقاومت افغانستان در روزگار اشغال کشور توسط اتحادشوروی سابق شکل گرفت. یعنی شعر به عنوان هنرگویا؛ در سنگر جهاد و مقاومت (جنگ) قرار گرفت و برضد اشغال برخاست و به یک جریان سیّال مبدل گردید. از این رو کار هنر به گونۀ طبیعی بازتاب زیبایی است و این زیبایی هراز گاهی در سیمای اضداد نیز تعریف می شود. یعنی جنگ با آنکه یک پدیدۀ منفی است، مگر در جایگاه ویژه چون جنگ برای آزادی و جنگ برای پاسداری از ارزش های بزرگ میهنی تعریف مثبت می یابد. به باور بنده؛ شعر، موسیقی، نقاشی، فلم و دیگرهنرها اگر خودباورانه و خودکار برای صلح و جنگ به کار بیافتند، بازتاب بهتر خواهند داشت. به تعبیر بهتر، هنر باید جوشش فطری خود را داشته باشد تا بتواند در سیمای یک پدیده ای فرامنطقی درآید و در بسیج باورهای اجتماعی به، جنگ و صلح کارگزار ثابت گردد.
۲ .برگزاری نمایشگاه های عکس و نقاشی با مضمون صلح سال هاست نشان می دهد که هنرمندان در تلاش برای تقدس زدایی از جنگ هستند در طی این سال ها تا چه میزان این گونه اقدامات توانسته در تغییر افکار طرفین جنگ موثر واقع شود؟
همان گونه که در پاسخ پرسش نخست گفته آمدیم؛ جنگ هرازگاهی تقدّس خود را دارد. دفاع از ارزش های انسانی، میهنی و فرهنگی اگر برای دفاع و از روی ناگزیری باشد، تقدس خود را دارد. ما در کشور شما(جمهوری اسلامی ایران) با مفهومی به نام «دفاع مقدّس» آشنا استیم. بی گمان ردِّ این مفهوم در جامعۀ ایران، ردِّ یک ارزش سترگ تاریخی برای شهروندان این کشور شمرده می شود. در هرجنگی یک سوی آن متعرض یا متجاوز است. در کشور ما یک بار تجاوز اتحاد شوروی مردم را به جنگ (جهاد و مقاومت) کشاند و بار دیگر تهاجم هراس افگنی و نیروهای مهاجم که به حمایت هراس افگنی جهانی می پردازد!
باید این را نادیده نه انگاشت که؛ هنرمند نیز چون دیگر افراد از وابستگی های سیاسی و اجتماعی به دور نیست. از این رو دیدگاه نفی جنگ اگر به معنای از دست دادن ارزش های ملی و میهنی باشد، پذیرا نیست. هنر باید با رسالت اجتماعی و تاریخی خود به میدان آید و در سنگر دفاع از ارزش های انسانی، یعنی در تقدیس زیبایی که هنر گوهرش را از آن برداشته است بپردازد.
مگر به گونه ای که می دانیم جنگ افغانستان پهلوهای گسترده ای دارد و نقش عوامل بیرونی جنگ بیشتر از عوامل داخلی عمل نموده و شوربختانه، نگاه انسانی و آشتی پسند هنرمند از ارزش لازم برخوردار نیست!
۳ .فیلم های بسیاری در افغانستان با مضمون جنگ در افغانستان با هدف آمدن صلح ساخته شده اند.تاثیرات سینما در صلح تا چه اندازه راهگشا خواهد بود؟
سینما بیشتر از دیگر هنرها می تواند در گرایش باورهای اجتماعی اثر گذار باشد. این به خاطر نقش نمایشی آن است که می تواند مخاطب را زیر تاثیر مضمون و «سوژه» قرار دهد. مگر فلم نیز مانند هنرهای دیگر چون شعر و موسیقی به تعریف پدیده ها می پردازد. از آن رو این مهم است که فلمنامه نویس با چه رویکردی به بازتاب رخدادها یا به تعبیر بهتر به نمایش صحنه ها پرداخته است. آیا «سناریو»ی فلم توسط یک هنرمند واقعیت گرا نبشته شده است، یا اینکه گرایشی و جانبدارانه به آرایش صحنه ها پرداخته است! به گونۀ مثال؛ آقای برمک در «اسامه» از وی چه تعریفی دارد و تماشاگران از آن چه برداشتی کرده اند!
۴ .در جامعه ای که هنرمند بودن به ویژه برای زنان یک چالش است آیا تنها رسیدن به صلح در میدان جنگ راهگشا خواهد بود؟ از طرف دیگر، چالش های هنرمندان برای استفاده از هنرشان برای آوردن صلح چیست؟
بی گمان در جوامع اسلامی هم«هنر برای زن» تعریفی دگرگونه دارد و هم هنر برای مرد! در کشور ما و در کشور شما و دیگر کشورهای اسلامی، زن نمی تواند مثلاً هنر رقص یا موسیقی را فرا گیرد. این یک واقعیت است. نه تنها زنان که مردان نیز، یا باید مطابق به دستورها و رهنمودهای دینی به هنر بپردازند و یا اینکه از هنر بپرهیزند! قرائت های گونه گون از دین و دستورهای قرآنی در جوامع اسلامی، دشواری های فراوان پدید آورده است و باعث فرقه گرایی ها گردیده است. از همین رو اکنون مفاهیم «جزم اندیشی دینی» و «نرم اندیشی دینی» در ادبیات مذهبی جاگزین گردیده اند و جامعۀ اسلامی را با تقابل دیدگاه ها مواجه نموده است.به هر روی؛ فکر کنم مردم افغانستان اکنون بیشتر به آشتی و هم پذیری نیاز دارند و اگر این آرزو فراهم آید، زمینه برای هنر و کارهای هنری نیز فراهم خواهد گردید. هنرمندان کشور ما با چالش های فراوان رو به رو اند. نبودن جای و فضای سالم، ذهن آرام، زمینه ها و ابزارهای کار و از اینگونه بسیار سبب می گردند تا هنرمندان نتوانند به گونۀ دلخواه به کار بپردازند.
مگر چنان که پیش از این گفته آمدیم، هنرمندان فقط تعریف کنندگان و خنیاگرانِ صلح اند، نه آورندگان! صلح را باید زمامداران و مخالفان که دو سوی جنگ اند، فراهم سازند و این کار امکان پذیر نیست، جز با انعطاف های لازم و باورمند بودن به ارزش های انسانی و ملی.
۵ .سینما یکی از بهترنی مکان ها برای به تصویر کشیدن جهان و تاثیرگذاری بر افکار است. آیا سینمای افغانستان و به عبارت دقیق تر سینمای مستند در به تصویر کشیدن جنگ و صلح افغانستان موفق بوده است؟
پیش از این در پرسش (۳) پاسخ گفته شده است! با آنهم؛شوربختانه؛ سینمای ما در بیست سال و حتا چهل سال پسین چنان که می بایست در تصویرگری تاریخی خود موفق نبوده است! سینمای ما نتوانسته است تجاوز ارتش سرخ برافغانستان و جهاد و مقاومت تاریخی مردم ما در برابر اشغال را، چنان که می باید به تصویر کشد. ما از آن روزگار فقط فلم های انگشت شماری چون «عروج»، «زندان» و چند تا فلم های نه چندان معیاری که توسط برخی از تنظیم های جهادی تولید گردیده بودند، در خاطر داریم. در حالی که مضامین و «سوژه» های صد ساله را از رخدادهای تجاوز روسها بر افغانستان می توان رقم زد. در این سوی خط نیز، نظام کمونیستی زیر حمایت اتحاد شوروی سابق، بیشترینه به ساخت و تولید فلم های سیاسی پرداخته است و جز چند فلم وابسته به واقعیت های اجتماعی در آن روزگار را نمی توان دید. از رخدادهای خونین جنگ های کابل نیز فلم ساخته نشده است. از جنایات بی شماری که برحق این شهر و مردم آن رفت؛ از غارت و چپاول دارایی های ملی تا نسل کشی و تا انتقال بسیاری از دستگاه ها و داشته های اقتصادی و تولیدی ما، به خانۀ همسایه!!
از جنایات بی شمار طالبان؛ از نسل کشی آنها درشمال افغانستان، از ویران گری، اعمال سیاست زمین سوخته و تبعید مردم شمال کابل(شمالی) و قطع تاکستان های سبز توسط افراد بیگانه که در حمایت طالبان بودند و …همین گونه در دو دهۀ تحول نیز افغان فلم، جز در چند مورد نتوانسته است تولیدات چشمگیر داشته باشد. نهادهای فلم ساز خصوصی و برخی موسسات با سوژه های مواد مخدر، منع خشونت علیه زنان، بازسازی ها در افغانستان و چیزهای دیگر تولید کرده اند که در آنها به هنر ارزش چندان مد نظر نبوده بل بیشتر موضوع و «سوژه» فلم مطرح گردیده است. اگر بخواهند از جنگ و صلح افغانستان فلم بسازند؛ آن قدر «سوژه» فراوان است که می توان یک سینمای «جنگ و صلح» پدید آورد.
۶ .یکی از سخت ترین دوران برای هنرمندان، دوران حکومت طالبان در افغانستان و تعصبات دینی آن ها بود. از طرف دیگر، دین نقش مهمی در زندگی شهروندان افغانستان بازی می کند. با توجه به این موارد در آثار هنری هنرمندان با مضمون صلح جنگ مولفه دین تا چه میزان برجسته بوده است؟
دین و شریعت طالبان بیشتر با سنّت های بومی و باورهای قبیله ای آمیخته است، تا برجهان بینی اسلامی! طالبان با تعصّب تباری، جزم گرایی دینی و توحش و اختناق، دمار از روزگار مردم افغانستان برآوردند. کشتارهای گروهی، زمین سوزی، منفجر نمودن کاریزهای آب، قطع تاکستان ها و از همه ناگوارتر تبعید مردم مسلمان از خانواده هایشان، تعریف تمام نمایی از هویت طالبانی به دست داده است.
حرام پنداشتن انواع هنرها، از آن میان موسیقی، فلم، عکس، نقاشی و … بیانگر تعصّب و فرهنگ ستیزی طالبان است. اکنون که گفت و گوی جهانی برای شریک ساختن طالبان در دولت مشارکتی مطرح گردیده است و داستان خودکش ها(انتحاری ها) هنوز تمام نشده است، مردم و به ویژه هنرمندان، از حضور دوبارة این گروه در هراس اند.دین باوری و به کارگیری مفاهیم و اسطوره های دینی، سراسر هنر و ادبیات ما را انباشته است. امتزاج مفاهیم اسطوره ای و دینی، هنر و ادبیات ما را شکوهمند و رنگین تر نموده و ارزش بیشتر بخشیده است.پدیده هایی که رنگ دینی دارند، به سادگی در جامعۀ ما پذیرا می گردند. سوگمندانه هر ازگاهی خوش باوری های دینی سبب می گردند تا از باورهای مردم ما در جهت اهداف نامیمون سود برده شود. از این است که گروه هایی زیر نام دین و شریعت مردم را اغوا کرده و با مسلمان نمایی، اهداف اهریمنی خود را دنبال می نمایند.
در مورد صلح نیز نگاه هنرمندان ما به اصل «والصُّلحُ خیر» اتکاء دارد و این سپارش را در آفرینش های خود مد نظر دارند. تاکید بر صلح و آشتی و دوستی و محبت سراسر ادبیات مارا سرشار نموده اند؛ چون این گفتۀ درسفتۀ حضرت مولانا جلال الدّین محمد بلخی:
از محبت تلخ ها شیرین شود
از محبّت مسّ ها زرّین شود
ازمحبّت خارها گل می شود
وز محبّت سرکه ها مُل می شود
این محبّت هم نتیجۀ دانش است
کَی گزافه برچنین تختی نشست
۷ .به نظر می رسد در کشورهایی با مصیبت جنگ و درگیری چون افغانستان، هنر بتواند مرهمی بر درد ملت خسته از جنگ باشد. اما تاچه حد به هنر و هنرمند و خلاقیت های هنری در این کشور توجه شده است؟ اصولا تا چه حد از هنر برای مقابله با بحران های هویتی، فردی و روحی ناشی از ضربات وارده از جنگ استفاده شده است؟
مقولة «هنر برای مردم» حتا با آن نگاه سیاسی تاریخی که داشته است، کمتر مرهم دلهای خسته می گردد! مگر این را نباید نادیده انگاشت که فلسفة اجتماعی هنر از چنین اندیشه ای برخاسته است. شعر، موسیقی، نقاشی، سینما و دیگر هنرها باید رسالت تاریخی خود را در دشوارترین روزگاران انجام دهند.
شوربختانه و سوگمندانه؛ در کشورهایی که با جنگ های ویرانگر و فرساینده رو به رو اند، هنرمند نیز چون دیگر افراد جامعه از تاثیر پذیری جنگ به دور نمی ماند. از این رو آسیب جنگ در آفرینش هنری او بی تاثیر نخواهد بود و هنرِ تاثیر پذیر از جنگ، بازتاب دهندۀ فضای دود و آتش خواهد بود. هرچند در این مورد به دیدگاه مقابل نیز باید توجه نمود، که آن برازندگی هنر در روزگار جنگ، یا به تعبیر دیگر برازندگی «هنر در سایة جنگ» است!
برخی ها باور دارند که ادبیات روزگار جنگ، برتری های خود را دارد. چنان که «شعر مقاومت افغانستان» در روزگار اشغال کشور توسط «ارتش سرخ» پدید آمد و به حیث یک جریان شعری شناخته شد. از همان است که می توان گفت؛ شعر مقاومت افغانستان همچون پدیده ای ضد در میان ضد پدید آمده و هویت یافته است. مگر تاثیرگذاری شعر مقاومت بر مردم افغانستان، نیازمند مبحث گسترده ای است که در این جا مجال پرداختن به آن را نداریم.
هنر در بسیاری از فرصت ها برای بازتاب هویت های فردی به کار رفته است. هنر روزگار جنگ باید بازتاب دهندۀ رخدادهای زمان جنگ باشد. در غیر آن هنر بی خاصیت است و چیز مهمی را کم دارد.
مقابله با بحران های هویتی خاصیت هنر است. هنر باید پیوند ریشه ای خود را حفظ کند و هویت تاریخی خود را در خود داشته باشد. زیرا هم از این است که فرهنگ ها تعریف می شوند و جغرافیای مشخص می یابند.
۸ .برای تقویت و پرورش هنر وهنرمند در افغانستان چه نهادهایی مسئول و مشغول به کار هستند؟ آیا نهادهای بین المللی و جهانی در این زمینه توانسته اند به هنردوستان و صلح طلبان افغان کمکی کنند؟
وزارت اطلاعات و فرهنگ؛ به گونه ای که از نام آن پیداست، نهاد اصلی مسؤول و مشغول به کار هنر و هنرمند است. همه شعبات میراث های فرهنگی و فرهنگ گستر وابسته به این نهاد اند. به تعبیر دیگر این نهاد، مدیریت همه بازمانده های هنری و هنرهای نوین را انجام می دهد و برنامه های راهبردی فرهنگ در کشور به همین وزارت تعلق می گیرد. پاسداری از میراث فرهنگی چون میراث مکتوب، آثار تاریخی، آبده های تاریخی، شناسایی و کاوش ساحات باستانی، شعر، موسیقی، تیاتر، سینما، نقاشی و پیکره سازی تا امور جاذبه های گردشگری همه در دست وزارت اطلاعات و فرهنگ قرار دارند. در یک سخن وزارت اطلاعات و فرهنگ مسؤولیت طرح و تطبیق راهبرد فرهنگی دولت را دارد.
انجمن ها و اتحادیه های فرهنگی ( در بخش های شعر، موسیقی، فلم، هنرهای بومی…) غیر دولتی نیز در جای عوامل اثرگذار برای سمت و سو دهیِ هنر در کشور کار می کنند.
موسسة یونسکو به عنوان یک نهاد یاری رسان فرهنگ در جهان، از همکاران همیشگی وزارت اطلاعات و فرهنگ و حمایت از برنامه های فرهنگی در کشور شناخته می شود که همکاری های گسترده و ارزشمند ایشان چون بازگرداندن آثار بی شمار موزیم ملی به کشور و یاری رساندن در بخش های دیگر فرهنگی، خیلی ستودنی اند.
همین گونه موسسات دیگری نیز در بخش های مرمت آبدات تاریخی و کاوش های باستان شناسی همکاری های ارزشمند داشته اند. برتش کونسل، در تهیة نزدیک به یک صد قلم مواد و تجهیزات با آرشیف ملی کمک نموده اند که باید از آن ستایش نمود.
موسسة همکاری های فرهنگی ترکیه «تیکا» نیز در تهیة برخی از نیازمندی ها و نیز در بخش آموزش های کارشناسان با آرشیف ملی یاری رسانیده اند، که نمی توان از آن یادنکرده گذشت.
همین گونه شماری دیگر از نهادها و موسسات جهانی و غیر دولتی، در بیست سال پسین در عرصه های گونه گون هنر با وزارت اطلاعات و فرهنگ همکاری هایی داشته اند.
۹ .نباید از این امر غافل شد که هنر نه تنها می تواند در خدمت اصحاب هنر و فرهنگ قرار گیرد، بلکه در نزدِ گروه های جنگ طلب و افراطی نیز کاراییِ خاص خود را دارد. به گونه ای که این گروه ها می توانند با توسل به هنر در جهت جذب نیرو و القای آموزه های خشونت ورز و شستشوی ذهنی مخاطب بهره برداری کنند. اما آیا گروه هایی تندرو چون طالبان و یا القاعده و یا داعش در این زمینه اقداماتی صورت داده و فعال بوده اند؟
یکی از کاستی های گروه های جنگ طلب، نپرداختن به فرهنگ و در بسیاری از موارد فرهنگ ستیزی بوده است. بی باوری به فرهنگ و فرهنگ زدایی و فرهنگ ستیزی از کارهایی است که نقاب از چهرة این گروه ها بر می دارد. می دانیم که هنر تقلید و آفرینش زیبایی است! گروه های افراطی در موارد بسیار با مقولة زیبایی برخورد خشونت آمیز دارند. فروریختن بوداهای بامیان توسط طالبان(دردهه هفتاد) و نابود سازی و سرزدن هزاران پیکرة موزیم ملی افغانستان توسط این گروه، منهدم ساختن ده ها و صدها آبده و آثار تاریخی در سوریه و دیگر مناطق شرق میانه توسط داعش گویای این واقعیت تلخ اند که گروه های افراطی با هنر و زیبایی در خصومت و دشمنی قرار دارند. از آن رو این ها را با هنر و به کارگیری هنر هیچ کاری نیست!
وقتی شعر حرام، موسیقی حرام، نقاشی حرام، عکس و فلم حرام پنداشته شود، برای هنر چه تعریفی خواهند داشت؟!
۱۰ .در نهایت با توجه به تلاش های جامعه هنری برای رسیدن به صلح آینده برای این گروه به چه شکل خواهد بود؟
صلح، آرمانی سترگ است! مگر دست یافتن به آن کار و از خود گذری می خواهد. جامعة هنری باید کار خود را انجام دهد. شعر، آرمان صلح را فریاد کند؛ موسیقی صلح را در ترانه ها بریزد؛ نقاشی، جلوه های زیبای صلح را در پرده ها بریزد؛ فلم، تیاتر و دیگر و دیگر عرصه های هنر با نمایش و نکوهش سیمای خشن جنگ، به تصویرگری جلوه های قشنگ آشتی بپردازند. مگر آیندة صلح وابسته به کارگزاران جنگ و صلح است! هنر مند، تاریخ را نقاشی می کند؛ صلح آرزوی مردم افغانستان است و انشاالله روزی به این آرمان دست خواهیم یافت! هنر در سایة صلح خوش می درخشد! صلح، یعنی دست یافتن به هنر خوب زیستن!