مناسبات طالبان و پاکستان از دیرباز تا کنون: بازی دوسر سود برای هر دو طرف
۶ خرداد (جوزا) ۱۴۰۰ – ۲۷ / ۵/ ۲۰۲۱
مناسبات طالبان و پاکستان از دیرباز تا کنون: بازی دوسر سود برای هر دو طرف، مصاحبه با محمد باقر غلام پور، یکی از کنشگران اجتماعی فعال در حوزه مسائل افغانستان و آسیای میانه.
همواره و به ویژه با قوت گرفتنِ مذاکرات صلح افغانستان شاهد مشارکت و حضور فعال پاکستان برای به نتیجه رساندنِ روند صلح و ثبات در کنار اجماعی منطقه ای با همکاری کشورهای دیگر بوده ایم. اما آنچه همیشه دررابطه با اسلام آباد به عاملی برجسته و بلکه نگران کننده به ویژه برای مقامات افغانستان تبدیل شده است، نقش و مناسبات این کشور با گروه طالبان می باشد. برخی براین باورند که پاکستان سعی دارد در این جریان به ویژه مذاکرات بین الافغانی دست برتر را داشته باشد و برای کنترل اوضاع منطقه و خصوصا دست یابی به منافع خود جهت مقابله با هند و کنترل طالبان پاکستان و به طور کلی عناصر تهدید کننده و برهم زننده ی امنیت خود، نقشی دو جانبه را ایفا کرده و به نوعی نه کاملا به سمت طرفداری از طالبان سُر بخورد و نه حاضر است کاملا از حمایت این گروه دست بکشد.
چرا که گاها منافع اسلام آباد در استفاده ی ابزاری از گروه طالبان برای سرکوب بی ثباتی ها و گسترش نفوذ منطقه ای خود است. به طور کلی به نظر می رسد در حالی که روابط طالبان پاکستان با طالبان افغانستان محدود است، اما همگرایی ایدئولوژیک نزدیک این دو گروه می تواند به تقویت روابط قوی تر در آینده کمک کند. در ادامه برای روشن تر شدن موضوع مناسبات پاکستان و طالبان به طرح سوالاتی چند با محمد باقر غلام پور، یکی از کنشگران اجتماعی فعال در حوزه مسائل افغانستان خواهیم پراخت:
۱- گرچه پاکستان بارها حمایت از گروه طالبان را رد کرده و اتهام های وارد شده مبنی بر پناه دادن به اعضای این گروه تروریستی در خاک کشور خود را نپذیرفته است، اما در مقابل هیچ گاه هم حاضر به پذیرش تایید و تعهدی برای از میان برداشتن و حذف طالبان و یا حتی مقابله با آنها نکرده است. بدین ترتیب به نظر می رسد رویکرد پاکستان نگاه داشتنِ تمامیِ طرف های این بازی برای به حداکثر رساندن منابع خود است. اما به نظر شما دلایلِ پاکستان در پسِ این سیاست چیست؟ چرا پاکستان ترجیح می دهد در فضای بین المللی به عنوانِ کشوری حامی و پناه دهنده به طالبان دیده شود؟
ببینید این سیاست پاکستان سیاستی نیست که این کشور یک روزه و یا دو روز آن را اتخاذ کرده باشد و ریشه ای دیرین دارد. ما برای تحلیل سیاست پاکستان و یا به طور کلی هر کشوری لازم است عناصر داخلی آن کشور را به خوبی شناسایی کنیم. در پاکستان عملا دو حکومت و یا حتی می توان گفت سه حکومت وجود دارد: ۱- یک حکومت مربوط به نخست وزیر پاکستان عمران خان، مجلس، وزیر امور خارجه و دستگاه دولتی پاکستان است، ۲- حوزه بعدی حکومت پاکستان حکومت نظامیان است که غالبا تاثیر عمده ای بر سیاست های پاکستان دارد، به خصوص در بحث انتخابات شان و به ویژه دررابطه با افغانستان و سیاست خارجی افغانستان که تا حدزیادی به دست ارتش پاکستان است تا به دست دولت این کشور. ۳- و حکومت سوم افراد و گروه های مذهبی تندرو هستند؛ که اگر بخواهیم پیشینه ی آنها را پیدا کرد باید گفت از زمان تاسیس کشور پاکستان تا امروز این گروه مذهبی از ساختاری بر پایه ی مدارس دینی، علمای پاکستانی و جمعیت های اسلامی در این کشور شکل گرفته اند که حضور و فعالیت بسیار گسترده ای دارند. اما در نهایت می توان گفت قدرت غالب و برتر در اختیار ارتش این کشور است.
اما این که چرا پاکستان همه ی طرف های را با خود همراه ساخته و هیچ یک را از دست نمی دهد، اینکه چرا از یک سو منکر پناه به آنها شده و از سوی دیگر آنها را در دل خود جای می دهد را می توان با مثالی روشن ساخت. در اوج زمانی که افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی جنگی داشت، پاکستان میزبان گروه های مختلف جهادی بود؛ گروه هایی اعم از شیع و اهل سنت. این نکته ای است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد و یا اذعان کرد که پاکستان تنها مختص گروه ها و احزاب اهل سنت بوده است؛ نه؛ باید گفت پاکستان یک بخشی هم حتی میزبان گروه های جهادی شیعه هم بوده و رابطه ی خوبی با آنها داشته است. من پارا فراتر می گذارم، حتی در دوره ی جنگ داخلی، که در افغانستان بین احزاب جهادی جنگ در جریان بود، پاکستان همچنان سعی کرده بود رابطه ی خود را با همه ی احزاب جهادی اعم از شیعه و سنی حفظ کند. در صورتی که از یک سو از یک حزب خاص طرفداری می کرده، سلاح و پول به آنها می داد، در عین حال نیز رابطه ی خود با سایر احزاب جهادی هم حفظ کرده بود.
اگر بخواهم نمونه ای دقیق در این میان بیاورم باید گفت، هستند افراد و فرماندهان بزرگ جهادی و حتی بخشی از جامعه تشیع افغانستان که وقتی مجروح و یا دچار بیماری خاصی می شدند و امکان انتقالشان به کشور خارجی نبود، برای معالجه به پاکستان میرفتند. خب پاکستان اگر میخواست این سیاست یک طرفه را اجرا نکند می توانست آنها را بازداشت یا ترور کند. جالب اینجاست که همه ی این افراد وقتی از پاکستان به افغانستان آمدن شهید، کشته، و یا ترور شدند، ولی در خاک پاکستان از امنیت برخوردار بودند. حتی در اوج آن درگیری ها هم بخشی از مردم هزاره که در پاکستان زندگی می کنند فعالیت سیاسی و کمک به احزاب را چه در قالب کمک مالی و چه در قالب فعالیت های تبلیغاتی چون انتشار نشریه و رزونامه ادامه دادند، و پاکستان حداقل در ظاهر به گونه ای بزروگوارانه به همه ی افراد حداقل شانس و فرصت برابر را میداد، اما در پشت پرده وضعیت به گونه ی دیگری بود.
کمی جلوتر بیایم، زمانی که ایالات متحده به افغانستان حمله کرد، شاهراه اصلی انتقال تجهیزات و تسلیحاات ناتو از پاکستان می گذشت. پس پاکستانی که به طالبان پناه و نیرو داده است، در حین حال سالانه تا حدود ۲ میلیارد از آمریکا بودجه دریافت می کرد. گرچه در دولت ترامپ این بودجه قطع شد. یعنی پاکستان با همه ی کارت ها حتی در زمان حضور ناتو بازی می کند. به عبارتی از یک سو به ناتو اجازه می دهد تجهیزات نظامی را از خاک پاکستان به افغانستان انتقال دهد و از جهت دیگر حتی به طالبان اجازه ی استفاده از خاک پاکستان علیه منافع افغانستان و نیروهای غربی را نیز می دهد. بنابراین این سیاستِ دیروز و امروز پاکستان نیست بلکه سیاستی دیرینه است و علاقه ندارند هیچ کارتی را در بازی خود از دست بدهند و این سیاست حداقل تا امروز که موفق بوده است. چون پاکستان این چنین از هجمه ها به سمت خود جلوگیری کرده است. چون اگر پاکستان بخواهد تمام قد پشت طالبان درآید طبیعتا در جامعه جهانی مورد انزوا قرار میگیرد و تحریم می شود و غیره. ولی میبینیم هم با غرب و ناتو بازی می کند و هم به آنها کمک کرده و از سوی دیگر نیز هم آنها را دور زده و به طالبان کمک می کند. بنابراین پاکستان این چنین در مجامع بین المللی حرفی برای زدن دارد و مدعی می شود که پاکستان در راستای تامین امنیت غرب هزینه می دهد و این چندجانبه بازی کردن پاکستان باعث میشه این کشور وجهه خوبی از خود نشان دهد.
اما حال به این موضوع که چرا پاکستان اینقدر با این کارت ها بازی می کند و از هیچ کدام نمی گذرد می رسیم. اگر در مسائل افغانستان ریز شویم، می توان گفت شاید کسانی که در افغنستان زندگی کرده و یا تبعه ی افغانستان باشند در خصوص تاریخ روابط پاکستان با اقوام مختلف افغانستان اطلاعات کافی و آشنایی بیشتری دارند. حتی دوره ای بوده که پاکستان رابطه ی بسیار خوبی با تاجیک ها داشته؛ مقامات پاکستانی به پنجشیر سفر کردند و یک دوره رابطه خوبی با پشتون ها و یک دوره نیز رابطه ی خوبی با هزاره ها حتی داشته است. پس سعی کرده با همه ی این گروه ها و اقوام مختلف افغانستان رابطه ی خود را حفظ کند. اما چرا پاکستان این کار را می کند؟ ۱-نیازی که پاکستان به افغانستان دارد در چند عامل خلاصه می شود:
۱- پاکستان جمعیت زیادی دارد و منابع کافی برای این جمعیت خود ندارد و طبیعتا به منابع و منافع افغانستان چشم دار تا بتواند مواد خام را دریافت و به صورت بهینه به کشورهای دیگر عرضه کند. ۲- افغانستان کریدور اقتصادی پاکستان است. و پاکستان اگر بخواهد با آسیای میانه و کشورهای دیگر ارتباط یابد، مجبور است به گونه ای با همه ی اقوام افغانستان رابطه خوب داشته باشد. از جهتی هم مسائل ژئوپلیتیکی و نفوذ و گسترش سیاست های هند برای پاکستان بسیار نگران کننده است. یعنی از زمانی که پاکستان استقلال خود را از هند گرفت تا امروز درگیری این دو کشور افغانستان را قربانی کرده و بخشی از مشکلات افغانستان به گفته ی پرویز مشرف در مصاحبه با بی بی سی بر سر چراییِ نفود هند در افغانستان بود در صورتی که پاکستان همسایه افغانستان است و آنچنان نفوذ ندارد.
۲- شاید بتوان گفت در مقابل طالبان نیز از این سیاست همراهیِ بی ضرر با پاکستان به نفع خود استقبال کرده است. اما دلایلی که طالبان از این رابطه دارد چیست؟ به طور کلی طالبان از رابطه با پاکستان چه نفعی می برد؟
اگر بخواهیم به این مسئه بپردزایم باید به تاریخ پیدایش گروه طالبان برگردیم. چگونه طالبان به وجود آمد، چگونه مسلح شد، چگونه نیروهای خود را آموزش داد، منابع مالی و تامین بودجه ی آنها چگونه بود که با آن قدرت در دهه ۷۰ وارد افغانستان شدند و ۹۴-۹۵ درصد از خاک افغانستان را اشغال کنند. مسئله ی اصلی اینجاست که رابطه ی طالبان با پاکستان رابطه ی پدر و فرزندیست. پاکستان به نوعی پدر معنوی طالبان است. اعم از مسئله ی اسلامی آن، که باید گفت طالبانِ امروزه فرزندان، یتمیان و کسانی هستند که در اردوگاه های پناهندگی به سر می بردند، میلیون ها نفری که در اردوگاه های مهاجرینی که به خاطر جنگ شوروی آواره و در خاک پاکستان زندگی می کردند. یک رسمی وجود دارد که به ویژه خانواده های فقیر فرزندان پسر خود را به مدارس دینی می فرستند و این مدارس شبانه روزی هست و این فرزندان از خردسالی به دور از خانوده های خود بزرگ می شوند و حتی تا همین سال جاری ۲۰۲۱ هم از داخل خود افغانستان و از مناطق جنوبی این کشور به خاطر مسائلی چون فقر، کودکان خود را به این دست مدارس دینی می فرستند که به هرروی طالبان نیز در آنها تربیت و نمو یافته اند. و بدین ترتیب یک نسل جدیدی در حال تربیت است.
یعنی بحث جذب نیرو و بحث ایدئولوژیک طالبان به گونه ای است که پایه و اساس آن در خاک پاکستان گذاشته شده و با کمک و حمایت نظامی پاکستان این گروه وارد افغانستان شد و با جهادی های کشورهای نظامی و مشورت های نظامیان پاکستان پشتیانی شد. اگر به اسیران طالبان در دهه ۷۰ نگاهی بیاندازیم، نیروهایی از الجزایر و چین و تاجیکستان و چچن تا کشورهای عربی در بین این اسرای خارجی در گروه طالبان بودند. همه ی این گروه ها به پاکستان می آمدند، ارتباط می گرفتند، مسلح می شدند، و از طریق مرزهای پاکستان وارد افغانستان می شدند. کاری که امروزه ترکیه با جیش الحر یا جیش الفتح یا گروه های افراطی که در فعلا در شمال سوریه حضور دارند انجام می دهند، کاری که پاکستان با افغانستان انجام داد و این دست گروه ها را مسلح کرد. بنابراین چه به لحاظ ایئولوژیکی و چه به لحاظ مالی ما نمی توانیم جز یک رابطه عمیق برای رابطه ی طالبان و پاکستان رابطه ای دیگر را تصور کنیم.
دقیقا بعد از حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان، درهمان اوایل که مجاهدین بازگشتند و پاکسازی عمیقی در جای جای افغانستان شروع شد و طالبان مجددا فرار کرده و به خاک پاکستان بازگشتند، دوباره پاکستان آنها را تعلیمات نظامی داده و تقویت کرد. البته نباید از این امر غفلت کرد یک بخشی از بدنه ی حکومت افغانستان تا به امروز خواستار نابودی طالبان نبوده است. هنوز هم شاهد افرادی در دولت افغانستان هستیم که با منافع طالبان و پاکستان مشکلی ندارند و به لحاظ قومیت و مسائل دیگر با طالبان و پاکستان رابطه ی تنگاتنگی دارند. این راهم نباید فراموش کرد در پاکستان یک جمعیت چندین میلیونی از قوم پشتون در آن زندگی می کنند. همین آقای عمران خان که امروز نخست وزیر است خود یک پشتون است. بنابراین مسئله ی قومیت مطرح می شود. چنانچه پرویز مشرف تاکید داشت که چرا یک پنجشیری باید همه کاره در افغانستان باشد در حالی که جمعیت پشتون ها بیشتر است. یعنی یک فردی در حد ریاست جمهوری پاکستان در مسائل ریز قومیتی در افغانستان اظهار نظر می کند.
۳- برخلافِ دسته ای که معتقدند پاکستان برای دست یابی به منافع خود از طالبان بهره برداری و از این گروه حمایت می کند، برخی دیگر چون ماروین وینباوم، مدیر مطالعات افغانستان و پاکستان در موسسه خاورمیانه، معتقد است اسلام آباد خواهان آن است تا تنها بخشی از طالبانی که به پاکستان اعتماد داشته و پاکستان نیز متقابلا به آنها اطمینان دارد بخشی از قدرت را تشکیل دهند؛ و نه اینکه طالبان کلا تسلط و قدرت کشور افغانستان را به دست گیرد. در صورت پذیرش گفته ی وی دلیل پاکستان برای قدرت محدود و نه تمام و کمالِ طالبان چیست؟ آیا از جانب طالبان خطراتی متحملِ پاکستان است؟ از دید شما به طور کلی طالبان چه خطراتی ممکن است برای پاکستان داشته باشد؟
مسئله اینجاست که هر کشوری که خشونت، افراط گرایی، تندروی مذهبی و تشکیل گروه های افراطی را برعهده گرفته و حامی آنها باشد طبیعتا یک روزی تهدیدهای و خطرها و مسائل آن در آینده دامنگیر خودش نیز باشند. کما اینکه در پاکستان همان طور که می بینیم زمانی که به این روند افراط گرای بیش از حد پرو بال داده می شود، از آن طرف هم یک بخش از طالبان پاکستانی بر پاکستان فشار وارد می کند، بلوچستان هم هست و هند سعی می کند بلوچ ها را از لحاظ نظامی و مالی تقویت کند که بتوانند سر پاکستان فشار آورند. و حتی در بین خود گروه های طالب هم که پاکستان مقر اصلی آنهاست، طبیعیست که علی رغم این رابطه ی تنگاتنگشان همان اندازه احتمالِ دردسر ساز بودنشان برای خود پاکستان هم وجود داشته باشد.
به طور مثال فعالیت های ترکیه در اوایل که گروه های مختلف را در سوریه علیه بشار اسد تقویت می کرد، در نهایت دامن خود را نیز گرفت و بخشی از همین گروه های افراطی با بمب گذاری و حملات افراطی در فرودگاه و شهرهای مشکل ساز شدند. پاکستان کشوری آشنا با انتحار و انفجار و حملات تروریستی است ولی این موارد را پذیرفته و گروهی به این عظمت را تشکیل داده و امااین طور نیست که فکر کنیم پاکستان امنیت کل کشورهای آسیای میانه را مختل کرده و از طرفی به هند فشار آورده اما هیچ ضرری متحملِ خود پاکستان نخواهد شد و دور از آتش خواهد ماند. خیر، اگر به درستی این وضعیت جاری کنترل نشود طبیعتا چالش هایی برای پاکستان وجود داشته و باز هم به وجود خواهد آمد.
۴- یکی از دلایلی که به نظر می رسد در حمایت پاکستان از طالبان همواره مطرح شده است، استفاده ی پاکستان از طالبان به عنوان ضربه گیر یا حائل در جهت محدود سازی نفوذ و کنترل هند است. پس از دیگر سو هند چه خطرات و تهدیدهایی ممکن است برای پاکستان داشته باشد؟
مشکلی که پاکستان و هند دارند، عمدتا ۲ مسئله است: ۱- چالش های ارضی: هند براین باور است که کشمیر متعلق به خاک هند است و پاکستان معتقد است چون کشمیری ها مسلمان هستند این منطقه متعلق به پاکستان است. بعد از اینکه این دو کشور از هم جدا شدند هر دو تا به امروز بر سر کشمسیر منازعه داشتند. و خب جدا شدن بنگلادش از پاکستان که یک جنگی هم ارتش هند در حمایت از آن کشور با پاکستان داشت و استقلال آن کشور را کسب و آن را از پاکستان جدا کرد، موجب مشکلات مضاعف و کینه های عمیق مابین آنها شد. ۲- مشکل دوم یک بحث ایدئولوژیک است: تمام این مشکلات ریشه تاریخی دارد. زمانی که هند استقلال خود را از بریتانیا گرفت درگیری های خونینی بین مسلمانان و هندوها در هندوستان شکل گرفت و در نهایت دو طرف به این نتیجه رسیدند که مسلمانان یک بخشی به نام پاکستان را ایجاد و به آنجا منتقل شوند و هندوها هم در هندوستان بمانند. پس یک مشکل ایدئولوژیکی بین این دو طرف و کشتارهایی که در ذهنشان باقی مانده وجود دارد. هر دو کشور به هر نحوی سعی دارند به منافع یکدیگر ضربه زنند.
به طور مثال هند روی بندر چابهار به عنوان رقیبی برای بندر گوادر پاکستان سرمایه گذاری می کند. می خواهد از این طریق پاکستان را دور زده و از طریق ایران و افغانستان به آسیای میانه وصل شود، از طرفی هم چین روی بندر پاکستان سرمایه گذاری می کند. همه ی این مسائل در رقابت دو کشور وجود دارد و متاسفانه چوب دوسر طلا افغانستان است که قربانی منافع سیاسی و اقتصادی دو کشور پاکستان و هند شده است. و مشکل اینجاست این دو کشور به نحوی سعی دارند با استفاده از خاک افغانستان منافع خود را در برابر دیگری ارجحیت دهند و این چنین شده که افغانستان محلی برای جنگ نیابتی هند و پاکستان شده است.
۵- به نظر شما توافق نامه ی ایالات متحده با طالبان در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ چه برگ برنده و نقطه قوتی به پاکستان می داد که پاکستان را مدافع این توافق می کرد؟
این توافق بعد از چندین ماه گفتگو بین خلیلزاد و طالبان همچنان بخش های مبهم زیادی دارد که نه مردم افغانستان و نه رسانه ها به طور دقیق از آن مطلع نیستند و اطلاعات به صورت قطره چکانی از این مذارکات نشت می کند و هرروز مردم افغاستان از جریانات این مذاکره تنها بخش اندکی آگاهی می یابند. به طور مثال چند وقت پیش رسانه ها گزارش دادند که طالبان متعهد شده است که از پایگاه های نیروهای خارجی محافظت کند. نه اینکه به آنها حمله نکند، خیر، بلکه بحث محافظت در برابر حملات دیگر گروه های افراطی دیگر را مطرح کردند. پس معلوم نیست چه بده بستان های دیگری در پشت پرده بین طالبان و امریکا بوده است. اما هر طور بخواهیم حساب کنیم این توافق نامه طالبان را به لحاظ سیاسی مشروعیت بخشیده و دست برتر را به طالبان داده است. وقتی بازیگری جهانی به عنوان قدرت اول مبارزه با تروریسم و عضور شورای امنیت سازمان ملل با این گروه معامله می کند، طبیعیست هر کشور دیگری که در افغانستان مداخله کند و افغانستان در برار این امر مقاومت نشان دهد طرف مقابل مدعی می شود که رابطه ی ما با طالبان مشخص است و ما هم منافعی و امنیتی در این زمینه داریم و باید بدانیم آینده افغانستان به چه سمت و سویی می رود. کشوری چون پاکستان مدعیست باید رابطه ای داشته باشد که در آینده مرزها و نیروها و شهروندانش در شرایطی از یک خلا امنیتی و اطلاعاتی نباشد.
اما اینکه چرا طالبان و پاکستان از این موضع خوشحال هستند و یا تاکید براین توافق دارند به اعطای امتیازات زیادی که به آنها اعطا شده باز می گردد. در حالی که در مقابل هیچ گونه درخواست روشنی از طالبان نشده است و هیچ جا از این توافق نامه لزوم آتش بسی سراسری مطرح نشده است. تنها “کاهش خشونت معنا دار” مطرح شده، یعنی که از واژه هایی استفاده شده که تفسیرهای مختلف و متنوعی میشود از آنها برداشت کرد؛ تفسیرهایی نسبی. کاهش خشونت معنا دار یه چه معناست؟ چقدر کاهش؟ به چه میزان؟ اما مثلاذکر مواردی چون آتش بسی سراسری و یا صلحی سرتاسری میتواست موارد روشن و واضحی باشد. یعنی آمریکا میرود به شرطی که از زمان خروج نیروهایش هیچ گونه کشتاری نباید صورت گیرد. مثلا امروزه طالبان در افغانستان ترورها و حملات خود را انجام میدهد اما زمانی که سخنگوی آنها محمد نعیم صحبت می کند مدعیست ما کشتار ها را کاهش دادیم، ما دیگر به مراکز استان ها و ولایات حمله نمی کنیم، به ولسوالی ها و قریه ها حمله می کنیم. کاهش خشونت در دید آنها به این معناست. پس این توافق یک توافقی صددرصد برد برای طالبان است. چنانچه هر زمانی بحث می شود طالبان فورا به این توافق نامه ارجاع می دهد.
به طور مثال این گروه در نشست ترکیه که قرار است در استانبول برگزار شود گفته افراد کمی در رده های پایین را برای شرکت کردن در این نشست اعزام خواهد کرد و هر بحثی در این نشست مطرح و بر آن اجماع شود شود باید با تکیه بر توافق دوحه باشد. خب ببینید چقدر امتیاز به یک گروه تندرو داده شده که هر جایی نشستی صورت گیرد آنها بر سازگاری با این توافق و تکیه بر اصول آن پیش میروند. آمریکایی ها بیش از حد به طلبان باج داند و آنها را بد عادت کرده اند و آنها دیگر کوتاه نمی آیند و پاکستان هم از این امر اطلاع دارد و در پشت این ماجرا است. نظامیان و ارتشی های پاکستان هم در این میان تا جایی که بشود اصرار دارند این قضیه را به طریقه ای نظامی پیش برند. اما من فکر می کنم خود عمران خان نظر دیگری دارد و با پیشنه ای که دارد او دوست دارد این قضیه به گونه ای مسالمت آمیزتری پیش برود اما مشکل اینجاست حرف آخر را در پاکستان وی نمی زند.
۶- به طور کلی چنین به نظر می رسد امضای توافق نامه بین طالبان و آمریکا اعتماد به نفسی خوبی به این گروه بخشید. و این گروه را جسور تر از قبل کرد. امری که باعث شد طالبان تا حدی مستقلانه تر عمل کند. این وضعیت چه تاثیری بر مناسبات بین اسلام آباد و طالبان خواهد گذاشت؟
رابطه طالبان و پاکستان به طریقی نیست که به هر دلیلی و با هر توافق نامه ای دچار گسست شود. به لحاظ ایدئولوژیکی طالبان به مدارس دینی پاکستان؛ و به لحاظ مالی به شبکه مافیایی و نظامی ارتش پاکستان وصل هستند. به طور مثال در طلوع نیوز وقتی از یکی دو نفر از فرماندهان نظامی طالب دررابطه با تعداد نیروهایشان پرسیده شد یکی از آنها ۸۰ هزار و دیگری تا ۱۰۰ هزار نیروی نظامی مسلح را نام برد؛ و خب هزینه ی نظامیِ آنها به تنهایی جدا از سایر هزینه های آموزشی، تجهیزات و خدمات ابتدایی و غیره هزینه ای گزاف است. خب پس رابطه ی آنها با یک توافق برهم نمی خورد و مسئله عمیق تر از این حرف هاست. اینکه انتظار داشته باشیم طالبان مستقلانه عمل کند، نه متاسفانه این چنین نیست و آن کاری را انجام میدهند که صرفا نظامیان پاکستان از آنها می خواهد و متاسفانه گروهی سرسپرده هستند.
این مانورهای سیاسی مثل دفتر سیاسی در قطر و آمدن به میز مذاکره و گفتگو تنها شاید ظاهری باشد. آنها وارد این روند میشود و به شورای کویته گزارش می دهند و خود استقلال عمل ندارند. و اینکه مقامات افغانستانی به طالبان اعلام می کنند شورای رهبری خود را برای رسیدن به نتیجه وارد قندهار و با هلمند کنید، شاید این به نوعی تلاش افغانستان برای جدا کردنِ سره این گروه از خاک پاکستان و ورود آنها به افغانستان برای برداشته شدن این فشار و استقلال از پاکستان است. و حتی میبینیم که پاکستان کنفرانسی که قرار بود در ترکیه برگزار شود را به خیال اینکه شاید روند نفوذ از دستش خارج شود عملا این کنفرانس را بایکوت می کند و در پی آن میبینیم پاکستان اعلام می کند قرار است کنفرانسی در سطح روئسای دولت اقغانستان و طالبان برگزار کرده و از سوی دیر نیز طالبان اعلام می کند در کنفرانس ترکیه تنها در حد افراد درجه دوم سوم شرکت خواهیم کرد. پس پاکستان در جایی که حس کند اثرگذاری کافی ندارد آن نشست را بایکوت و سعی در انتقال آن به خاک خود دارد.
۷- آیا در داخلِ گروه طالبان برخی مخالفِ مشارکت و همکاری با پاکستان هستند یا خیر؟
خب طبیعی است در هر گروهی یک سری اختلافات وجود دارد. هیچ گروهی را در دنیا نمی توان یافت که همگی آنها یک فکر، یک رویکرد، یک عقیده داشته باشند. حتی در تندرو ترین گروه های افراطی نیز شاخه هایی انشعابی وجود دارند که به یک کشور دیگه و یا سیاست دیگر گرایش می یابند. اما باید دید آن ریشه ی و شاخه ی قدرتمند از این گروه های به چه سمتی گرایش دارد. در گروه طالبان آن موج و اگرایش قدرتمندی که بخواهیم بگویی ضد پاکستان و سیاست های این کشور باشد خیز فعلا در حال حاضر وجود ندارد. یک گروه انشعابی طالبان وجود دارد که رهبر آن چندی پیش کشته شد (ملا عبدالمنان نیازی)، این شاخه ی انشعابی که رهبری طالبان را قبول نداشه و مدعی بودند آنها سرسپرده پاکستان هستند. ولی این افراد را هم در خاک افغانستان ترور شده و محل زیادی از مخالفت ندارند. البته این فرد حود کارنامه سیاهی در کشتار مردم شیعه داشته و مظنون اصلی کشتار دیپلمات های ایرانی در مزار شریف بود و شاخه ی آنها سابقه ی طولانی همکاری با پاکستان دارند. خب اختلاف در این گروه ها به هر حال بر سر منافع شخصی، گروهی مشکلات برسر رهبری و غیره هست؛ لیکن در نهایت این افراد جای زیادی در گروه طالبان نداشته و آنها را از سر راه برخواهند داشت.
۸- در کل آیا برای پاکستان روی کار آمدنِ یک دولتِ خطرآفرین و چالش برانگیز چون طالبان خوشایندتر از بازبینی و تجدید نظر در روابطی دوستانه با هند است؟
زمانی که طالبان در افغانستان به قدرت رسید معدود کشورهایی آن را به رسمیت شناختند، یکی از آنها پاکستان بود. بدین ترتب در علاقه ی وافر پاکستان برای سرکار آمدن شکی نیست، اینکه پاکستان از تمام توان استخباراتی، نظامی و مالی خود برای تقویت این گروه استفاده کرده است و قدرت را یک سره به این گروه اعطا کند. طبیعتا برای پاکستان طالبان مسئله ی خاصی نیست چون با پیکره ی این گروه به طور تمام و کمال آشنایی دارد. زبان، فرهنگ، تاریخ، و تمامِ فراز و فرود این گروه را می داند و کنار آمدن آنها با طالبان زیاد مشکل ساز نیست اما مشکلات آنها با هند ریشه ای تر است. پس طبیعتا به سمت طالبان پیش می رود.
۹- با توجه به شرایط موجود و با فرض سهم گیری طالبان از دسترخوان قدرت افغانستان آینده روابط بین پاکستان و اسلام اباد چگونه خواهد بود؟ آیا احتمال دارد که طالبان در آینده موضع خود را تغییر داده و برای بالا بردن قدرت چانه زنی و یا مواردی از این دست، از پاکستان روی برگردانده و به سمت هند تمایل یابد؟
در دنیای سیاست هیچ چیزی غیر مممکن نیست. حتی اینکه در آینده اگر طالبان به قدرت آیند و پس از آن از طالبان روی گردانیده و برای پیدا کردن مشروعیت سیاسی بیشتر و یا کسب امتیازات بیشتر سمت هند رو کنند هم محتمل است و همه نوع احتمالی ممکن است. ولی یک سری مسائل وجود دارد که خب ریشه ای تر از این حرف هاست آن هم این است که یک بخش بزرگی از طالبان با این طرز تفکر پیش می روند که همان ضدیتی که پاکستان با هند دارد را اتخاذ کنند. شاید بنابراین روزی چناین اتفاقی بیوفتد اما نه در آینده ای نزدیک. شاید زمانی که طالبان دیگر در پاکستان پایگاهی نداشته باشند و گروهی آرام تر شده و روی به امور سیاسی آورده و دیگر وابستگی های نظامی و اطلاعاتی و مالی به پاکستان نداشته باشند. اما متاسفانه این که طالبان بتواند در حال حاضر بالانسی در راستای منافع افغانستان ایجاد کنند امر دور از ذهن به نظر می آید.