نگاهی به یک مردم نگاری از کودکان کار افغانستانی در تهران
۲۸ فروردین(حمل)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۱۷
نام کتاب: انگار لال شده بودم: یک مردم نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران
کودکان کار در ایران
نام نویسنده: سپیده سالاروند
سال انتشار:۱۳۹۹
«این بچه ها هر قدر هم در تهران زندگی کنند غریبه اند انگار. فارسی حرف می زنند و چهره شان شبیه ماست اما جامعه نمیپذیردشان. ایران برایشان خلاصه شده به چند کوچه ای که در آن کار می کنند و آدم هایی که به واسطه کار با آنها در تماسند. کسانی که برای نامشان اهمیتی قائل نیستند. افراد با دریافت یک اسم تلویحاً عضویت در جامعه را می پذیرد و به قوانین و رسوم جامعه عمل می کنند. این کودکان نامی دارند و عضوی از جامعه ای هستند بسیار شبیه ما.
اما ما به راحتی نام شان را می گیریم، نامی که تنها سرمایه شان است، تنها چیزی که با خودشان به این سوی مرزها آورده اند. جامعه ای که نمی تواند نام هایی از فرهنگ دیگر(فرودست تر) را بپذیرد با خود این کودکان چه خواهد کرد؟، این جملات بخش هایی از کتاب یک پژوهشگر ایرانی پیرامون حضور کودکان کار افغانستان در مناطقی از تهران است.
«انگار لال شده بودم: یک مردم انگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران» کتابی است از خانم سالاروند که نتیجه تحقیق و پژوهش او در دوره کارشناسی ارشد و نگارش پایان نامه اوست که به وضعیت کودکان کارگر افغانستانی در تهران، با تمرکز بر دو میدان « خانه کودک ناصر خسرو» و «گود زباله سعید» در جاده تهران-سمنان پرداخته است.
هر فصل که به صورت یک جستار حول محور یک مضمون نوشته شده، می کوشد بر قسمتی از زندگی این کودکان نور بیاندازد، با این امید که در آخر به درک شبکه معنایی زندگی آنها در پیوند با دیگر وضعیت های اجتماعی در ایران بیانجامد. سالاروند عنوان مردم نگاری اش را از صمد بهرنگی گرفته است.
در نتیجه نگارنده به مانند صمد بهرنگی هدف اصلی از نوشتن این کتاب را «دیدن و نشان دادن وسط گود» را عنوان می کند و در همین حال آشکار ساختن و نقد بی ربطی بسیاری از رویکردها و اقدامات فرادستان اعم از نهادهای دولتی و تشکل های مردم نهاد، رسانه ها و دانشگاهیان، به واقعیت های هستی کودکان کارگر افغانستانی در ایران.
این کتاب نتیجه حضور فیزیکی و معنایی خانم سالاروند و ارتباط گیری او با کودکان افغانستان است که به بعضی هایشان برای یافتن کار بهتر و برخی دیگر برای درس خواندن به ایران آمدند. ایرانی که در نگاه آنها تنها خلاصه می شود به چند خیابان در پایین ترین نقاط شهر تهران.
خانم سالاروند در این کتاب از نحوه شروع فعالیت خود در حوزه کودکان کار افغانستانی در ایران صحبت می کند. همچنین او در مسیر از شرایط زندگی آن ها در ایران، جهان ذهنی این کودکان صحبت می کند. او در این کتاب به زندگی کودکان کار و زباله گرد افغانستان و نحوه شرایط زندگی آنها نگاهی عمیق و دقیق دارد. این کتاب از جستارهایی متفاوت تشکیل شده که هریک از دیدی متفاوت به دنیای کودکان کار افغانستان در ایران می پردازد.
به عبارت دیگر، هدف اصلی نویسنده نوع فعالیت کودکان کار افغانستان در گود های زباله و نحوه کار و فعالیت آنها در این مناطق است. چنانکه خود او در مورد پژوهش این کتاب می نوسید که : « در این تحقیق به دلیل پویایی این نوع فعالیت و با توجه متغیر بودن آمار و ارقام در خصوص تعداد کودکان زبالهگرد، برای ارائه آمار دقیقتر، از روش مردم نگاری استفاده کردیم. چرا که ارائه راهکارهای اساسی برای مواجهه با مسئله کودکان کار می بایست مبتنی بر شواهد باشد.
وی ادامه داد: کسانی که در این گود سکونت دارند تعدادشان کم نیست و بیشتر آنها تبعه کشور افغانستان هستند که در ساختمانهای کوچکی که دستگاه نام دارند به تفکیک زباله می پردازند به طوری که هر دستگاه شامل ۴ تا ۵ اتاق است که در هر کدام از این اتاقها ۳ الی ۴ نفر سکونت دارند و سرپرستی آنها به عهده شخصی به نام ارباب است. این افراد با میل و اراده خود به این کار مشغول هستند بنابراین هیچ نوع مافیای اقتصادی در این کار وجود ندارد و به دلیل سختی کار در این دستگاهها رده سنی افرادی که در این دستگاهها کار می کنند بین ۸ تا ۴۰ سال متغیر است.
سالاروند به نتایج این تحقیق در خصوص فرآیند جمع آوری زبالهها در دستگاهها اشاره کرد و گفت: زباله گردی از ساعت ۳ بعدازظهر آغاز و تا ساعت ۲ بامداد ادامه می یابد. هر زباله گرد به طور میانگین ۳۰ کیلو پلاستیک را ۳۰۰ تومان، ۲۰ کیلو مشما را ۲۰۰ تومان، ۱۰۰ کیلو کتاب را ۱۰۰ تومان، ۱۵ کیلو آهن را ۲۰۰ تومان، ۲ کیلو فلز را ۱۰۰۰ تومان و ۲۰ کیلو نان را ۲۰۰ تومان به ارباب دستگاه میفروشد و به طور میانگین هر زباله گرد روزانه ۳۶ هزارتومان درآمد دارد که بخشی از این درآمد به خود زبالهگرد پرداخت شده و بخش اعظم آن توسط ارباب به افغانستان فرستاده شده است.
وی در خصوص چگونگی پیوند این دستگاهها با شهر نیز گفت: وظیفه ارباب دستگاهها تسهیل امور است و میبایست با پیمانکار منطقه قرارداد بسته و به ازای هر دستگاه بین ۷۰۰ هزار تا یک میلیون تومان به مالک زمین اجاره پرداخت نماید».
سالاروند در طی نوشتن این کتاب اشاره می کند که نوشتن چنین تحقیقی کاری دشوار است و گاهی از ادامه مسیر دلسرد شده است. او در بخشی از کتاب آورده است که:« در این مسیر بارها و بارها دلسرد شده ام. بارها و بارها مطمئن شدم نوشتن از بچه ها فایده ای ندارد و باید برای تغییر وضعیت کار دیگری کرد.
می دیدم که هرروز نوشته های مربوط به انواع کار کودک زیاد می شود و مدام همه جا حرف از کودکان کار است اما برخوردهای ضربتی ادامه دارد، رد مرز کودکان ادامه دارد، کار سخحت بچه ها ادامه دارد و انگار هیچ تغییر مثبتی رخ نمی دهد». هدف او از نوشتن نشان دادن وسط گود است و به تصویر کشیدن معنا دار زندگی کودکان کار و آوردن تغییرات جدی در زندگی آنان.
در نتیجه، او به این نتیجه می رسد که اگر هرروز و هرروز تکرار کنیم که کودکانی در این سرزمین با این ویژگی های خاص مشغول به کارند ممکن است مانع از نادیده گرفتنشان بشویم. همچنین او از موانع نوشتن این تحقیق یاد می کند. او می نویسد: میئله دیگری که تردیدهایم در مورد نوشتن این مردم نگاری را سست می کرد جو حاکم بر رسانه و افکار عمومی در مورد کودکان کارگر بود». بنابریان، سالاروند با نوشتن این تحقیق خواهان ایجاد مسیری متفاوت تر و واقعی تر به دور از نگاه های ترحم آمیز و از بالا به پایین به کودکان کار افغانستانی است تا بتوانیم به طور جدی تر تغییراتی واقعی در زندگی آنها به وجود بیاوریم.